eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ سرش را بلند کرد و نگاهم. به دیدن غم نگاهش، از هر چه که بود، عادت نداشتم. لعنت به آن تیله های خاکستری چشمانش که وقتی رنگ غم می گرفت، دلم را می لرزاند! من چرا طاقت دیدن غصه و غم این دختر را نداشتم؟! با آنکه می دانستم او کیست و پدرش چطور زندگی ام را نابود کرده است... اما باز دلم از دیدن غمش می گرفت. دستانش را دور لیوانش حلقه کرد و سرش را پائین گرفت. _سکوت اون زمان من بخاطر حرفای خود شما بود. _حرفهای من! نگاهش به چایش بود. _بله.... وقتی بخاطر دوستتون هوتن به من تهمت زدید که شاید چشمم دنبال مال و اموالش هست.... وقتی مدام می گفتید که چشم من دنبال پول آدم هاست.... این کنایه هاتون هنوز یادمه..... اگه من درخواست کمک از شما می کردم، اولین فکری که به ذهن شما می رسید چی بود؟... جز اینکه من برای پولتون خواستم با شما باشم؟.... مخصوصا شمایی که وضع زندگی منو می دونستید و تا خود خونه ام هم اومده بودید..... نفسم حبس شد. سرم آنی درد گرفت. شاید حق با او بود..... آن زمان کم نیش و کنایه به او نزده بودم. _اما اینا هیچ کدوم دلیل نمی شه که بی دلیل بذاری بری و نگی.... بعد من از بقیه بشنوم که واسه دوماه با یه پیرمرد ازدواج کردی. لحن صحبتم جدی بود و او سر بلند کرد و جدیت نگاهم را دید. _من خواستم برگردم تا جواب همین سوالا رو بدم وگرنه چرا باید باز شما را پیدا کنم و برگردم؟! دست راستم روی میز بود که کمرم را به پشتی صندلی ام تکیه زدم و گفتم : _خب بگو.... پس جواب بده که چطور فرهمند رو می شناسی؟! مکثی کرد و بی آنکه نگاهم کند جواب داد: _من از طریق یکی از دوستانم که هم دانشگاهی جناب فرهمند بودند تونستم توی شرکتشون استخدام بشم و یه روز اتفاقی توی دفترشون اسم شما رو ازشون شنیدم... داشتند با تلفن صحبت می کردند که اسم شما آمد و منو کنجکاو کرد... از ایشون در مورد شما پرسیدم که گفتند؛ شما را می شناسند.... و گفتند شما برادر همسرشون هستید. نفس پری کشیدم و داشتم حرفهایش را تحلیل و بررسی می کردم که پرسید: _امروز نمی خواید شرکت برید؟.... ساعت کاری تون تغییر کرده؟! ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............