eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه 🌼برنده‌ی‌ عشق از #میم‌دال ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱جهت آمرزش گناهان سفارش رسول الله صلی الله علیه وآله به امیرالمومنین علیه السلام: یاعلی؛ خداوند خوش دارد که بنده بگوید: 🍃رَبِّ اغفِرلِی فَاِنَّهُ لایَغفِرُ الذُّنُوبَ اِلّا اَنت. (پروردگارا ؛ گناه مرابیامرز که جز تو آمرزنده ای نیست.) آنگاه از جانب خداوند خطاب شود؛ فرشتگانم ، این بنده ی من دانسته که جز من آمرزنده ای نیست شاهدباشید گناهانش را آمرزیدم. 📗تحف العقول ؛ ص ۳۹ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتما ببینید.... 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رجب ماهِ خود خداست! سر طناب خدا را بگیر و بالا بیا ! ✴️ فقط به یک شرط ... 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 👤 استاد 📝 تو نمی‌دونی داری با بی‌حجابیت چیکار می‌کنی 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب آرزوها همین آرزومه...❤️ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
پروردگارا.....🙏 با ایمان و شهامت راه های زندگی را درمی نوردم و آگاهم که پیوسته با منی و هر جا که هستم محافظم تویی.....🍂🌸 به راستی وقتی که تو اینقدر نزدیکی از چه بیم دارم؟ چگونه احساس تنهایی کنم....؟! 🍂🌸 و چگونه راه را گم کنم.......؟! بینایم گردان تا وجودم به درک حضورت نایل آید.....آمین🙏🍂🌸 شبتون علوی یا علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی🙏 با نام و یادت💕 آغازمیڪنیم امروزمان را خدایا🙏 به اندازه مهربانیت💕 در ڪار همه برکت درمشکل شان گشایش در وجودشان سلامتی🌸 در زندڪَیشون خوشبختی قرارده🙏 آمین یا اَرْحَمَ الرّاحِمین 🙏 ای مهربان ترین مهربانان 🙏 روزتون عالی🌹
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 مدیریّت پنهان حضرت ولیعصر (عج) 💖 امروز شیعه به دست مبارک امام عصر (عج) پرچم بلند کرده است. 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
😍 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
رمان آنلاین 🌱 نویسنده تا بعد از ظهر در اتاق ماندم. نماز را در همان اتاق خواندم و استراحتی کردم . بعد از ظهر بود که سر و صدا ها کم شد . انگار مسافران برای استراحت به خواب عمیقی فرو رفته بودند . دلم خواست قبل از غروب ، در باغ خانم جان ، ته همان حیاط ، کنار همان درخت سیب بنشینم و همراه با انوار نارنجی رنگ خورشید ، گریه دلتنگی سر دهم . پله ها پایین آمدم و آهسته سمت حیاط رفتم . ورودی حیاط وقتی سمت پله ها چرخیدم تا دمپایی پا کنم ، با دیدن رهام که روی حصیر روی ایوان نشسته بود ، لحظه‌ای جا خوردم . فوری جابجا شد و سلام کرد و من تنها جوابش را به سردی دادم و از میان درختان حیاط گذشتم . دلم می خواست هر چه زودتر از میان درختان باغ گم شوم تا از تیررس نگاهش خارج شوم . درست کنار درخت سیب بود که برگشتم طرف خانه خانم جان . از آنجا چیزی پیدا نبود ، جز نرده های ایوان که به زحمت می توانستم حدس بزنم که رهام هنوز روی ایوان نشسته یا نه . همین باعث شد ، آرام بگیرم و نشستم پای درخت سیب و زانوهایم را بغل زدم و چشم در چشم خاطرات دوختم. _مزاحم نیستم ؟ سرم سمت صدا چرخید ، رهام بود . غافلگیر شدم . کی پشت سرم آمد که متوجه نشدم ؟! با فاصله از من ، پای درخت دیگری نشست و گفت : _میدونم از حرف های مادرم دلخور شدید ... واقعاً واسه این رفتارش متاسفم ... قصد دفاع هم ازش ندارم ... اخلاق رها هم مثل خودش شده . نگاهم را به روبه رو دوختم و جوابی ندادم . حال عجیبی داشتم از حضورش . کاش زودتر می رفت و تنهایم می گذاشت اما انگار قصد رفتن نداشت . _ دوران سختی رو تحمل کردید ... واقعا میگم ... اما من فکر می کنم شما از پس تحملش برمی‌آید ... دختر قوی هستید ... با آن که خواهر و برادری ندارید اما عجیب صبور و مقاوم هستید . نفس پر کشیدم و باز ادامه داد : _من یه شرکت تجاری دارم با کمک پدرم تاسیس کردم... اگر تصمیم گرفتید یه زمانی محمودآباد زندگی کنید ، من میتونم از شما در شرکتم استفاده کنم ... به نظرم نیروی خوبی برای شرکت من خواهید شد . اصلا حوصله اش را نداشتم . _ ممنون هیچ وقت قصد زندگی در محمودآباد را نخواهم داشت ... اگر امکان داره تنهام بزارید . باشه ای گفت و برخاست . شلوارش را کمی تکاند و چند ثانیه نگاهم کرد و رفت . با رفتنش بی اختیار نظاره‌گر قدمهایش شدم. محکم و استوار و با تامل . این پسر واقعا پسر همان توران خانم بود ؟! به نظرم نجابت و آرامشش بیشتر شبیه پدرش بود تا مادرش . 🌺رفتن به پارت اول👇🌺 https://eitaa.com/hadis_eshghe/18459 🖌 به قلم نویسنده محبوب حتی بالینک کانال واسم نویسنده⛔️ 🦋✨کانال حدیث عشق✨🦋 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🤩 ࢪفیـق اگھ زمین خوردے بلندٺ میڪنم💪🏻💕 اگھ نتونستم منم زمین میخـوࢪم🙃 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•