فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💰قارون چطوری قارون شد؟
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | #حتما_ببینید
🌹شهید مدافعحرم مصطفی صدرزاده و شهید مدافع حرم فرمانده دلاور مرتضی عطایی (ابوعلی)🌹
🍂عهد ماندگار
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلای بزرگی که #نفسانیت به سر انسان میآورد و دشمن خدا میشود
🎙امام خمینی (ره )
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درود بر شما امروزتون مبارک باد🌷
🌸سعی نڪن تو زندگی
🌺بهترین قطار رو سوار شی
🌸سعی ڪن بهترین ایستگاه پیاده شی
🌺در دنیا فقط یڪ نفر وجود دارد
🌸ڪه باید از او بهتر باشید
🌺و آن ڪسی نیست جز گذشته خودتان...
🌸امیدوارم قطار زندگیتون
🌺همیشه از روی ریل های
🌸خوشبختی و شادی عبور کنه
🌺و لبخندتون همیشه پایدار باشه
🌸الهی روزتون سرشار از انرژی مثبت
🌺و تنتون سالم و دلتون غرق امید باشه
صبحتون بخیر💙
#تلنگرانه🚫
فڪر ڪن یڪۍقورمه سبزۍرو
بزاره لاۍنون باگت بخوره😳😂
یا مثلاً رو آبگوشت پنیر پیتزا بریزه!😑
تاحالادیدۍیه فوتبالیست معروف
با دمپایۍلاانگشتۍبره وسط زمین؟😰
هیچ ڪدومش تو مغزت جا نشد ؟🙄
خنده داره؟😆
عجیب و مسخرس؟😒
اره همینطوره....👌
عجیب و مسخرس....👻
درست مثل دخترۍڪه چاڋر
میپوشه با رژ لب صورتۍ ! 💄
درست مثل یه دختر محجبه با
یڪ خط چشم گربه اۍ😕😨
آرهاینجوریاس!!😊
•••━━━━━━━━━
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
یڪ سنگریزه در کفش
گاه تو را از حرکت باز مےدارد
سنگریزه ها را دریآب!
یڪ نگاهِ نامهربآنانہ بہ پدر و مادر،
گآه ڪار همان سنگریزه را
مےڪُند...☝️🏼
حواسمونجمعباشه❗️
#تلنگر✨
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#پروفایل | #تلنگر
کاریراکهانجاممیدهید؛حتینایستیدکسی
بگویدخستهنباشید،ازهماندرپشتیبیرون
بروید.....🌱"
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➕حیا و غیرتِ برباد رفته😔
▫️یادمان باشد که پشت هر زن بی حجابی یک مرد بیغیرت و بی تدبیر و بی مسئولیت است... ⁉️
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#نهجالبلاغہ🌱
•••
فرصتٺها
چقدࢪ
فراۅانند...↻
ۅعبࢪٺ
گرفٺنها
چقدر
اَندڪ!🥀
[حکمٺـ۲۹۷]
🕌🚩 🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
💛⃟🌻
#بیـوگرافی
هرڪسدلشبہعشقڪسےوصلہمیخورد
اینعشقحیدراستڪہدرتاروپودِماست
🖐🏻|↫#السلامعلیڪیاامیرالمومنین
💛|↫#یکشنبہهاےعلوے
•••━━━━━━━━━
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•••
بزرگیمیگہ↓
هرڪسبراےدیدهشدنڪارنڪند
خُدابرایدیدهشدنش،ڪارمیڪنـد
ارههمینطوره :)
#حدیث_عشق..🌱
•••
🕌🚩 🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•
•
#شهداییمـ 🕊
موقع#نمازکهمیشد
ما را بھ مسجد می کشاند.
برای تمام بچههایمحل از هماننوجوانی وقت گذاشت.
وجودشدرهمهجاما را "یادِخدا"میانداخت.
چون در احادیث آمده:
«مومنکسیاستکهدیدار او، شمارا بھ یاد
خدا بیاندازد.»
#شھیدابراهیمهادی♥️
#داشابرام(:🌸
+بگردیدیهرفیقخداییپیداکنید! :)
🕌🚩 🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
سلام دوستان عزیز و همراهان کانال
☘☘☘☘☘☘☘☘
چون به پارت های پایانی رمان #مثل_پیچک
نزدیک میشویم، از امشب، شب ها، رمان جدید و هیجانی و عاشقانه ی دیگر، به نام
#چیاکو_از_خانم_یگانه
پارت گذاری میکنیم.
🌸🥀🌸🥀🌸🥀
با ما همراه باشید.
#رمان_چیاکو👌
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#فصل_اول_باران
#مرضیه_یگانه
#پارت_1
بهنام برادر دوقلوی من بود. اما ما دوقلوهای ناهمسان بودیم. از ویژگی های این دوقلوها این است که هیچ شباهتی به هم ندارند!
و این عجیب ترین خلقت خداست.
نگاهم وقتی روی صورت برادرم خیره میماند، تمام غم هایم فراموشم می شد.
چه سختی هایی که باهم تحمل نکرده بودیم.... و چه روزهایی که نگذرانده بودیم!
آهی کشیدم و دستانم را دور فنجان قهوه ای که روی میز بود، حلقه کردم.
بالاخره او سکوت را شکست.
_می خواستی منو ببینی.... نگفتی چرا.
_رامش خوبه؟
نگاهش طوری توی صورتم ماند که انگار همان لحظه فهمید چه قصدی دارم.
_باران!.... تو که منو اینجا نکشوندی که حال رامش رو از من بپرسی؟
خنده ام را با دستم پوشاندم. دروغ گفتن به هر کسی غیر از او راحت بود. او من دیگر من بود!
او حتی از نگاهم حرفم را میفهمید. سکوت کردم که گفت:
_وقتی اینطوری سرتو میندازی پایین، شک ندارم که یه نقشه ای تو سرته.
_خب آره... یه نقشه ای تو سرمه....
اخم ظریفی کرد.
_خب نقشه ات رو بگو و اون نگاه روشنت رو اون جوری به من ندوز....
با خنده ای سعی کردم اول کمی باب شوخی را باز کنم.
_تو حسودیت میشه که ما دو قلوییم ولی تو چشمات مثل من روشن نیست.
با آن نگاه جدی اش که به من زل زده بود، داشت به من میگفت؛ برو سر اصل مطلب.
_خیلی خب.... انگار امروز حال شوخی نداری.... خب حقم داری.... سرت شلوغه... بالاخره باید برگردی شرکت.... ظهر ناهار میری پیش همسرت... ولی من چی....
_باران!.... حرفت رو بزن.
_من می خوام حقمو بگیرم.
رنگ نگاهش عوض شد.
_یعنی چی حقم؟!
_حقم.... حق من و تو و پدر.... حق مادری که نتونست راحت زندگی کنه.... حق خانواده مون...
لحظه ای ترس را در چشمانش دیدم. و ادامه دادم:
_آدرس این پسره رادمهر رو بهم بده.
اخم محکمی تحویلم داد و نیم تنه اش را سمت من جلو کشید.
_باران داری اعصابم رو بهم میریزی ها... به رادمهر چکار داری؟!
پوزخندی زدم.
_نترس نمی خوام حقیقت رو بهش بگم. تا واسه تو بد بشه... تو هم اولش به قصد انتقام رفتی سر وقت رامش اما نمیدونم چی شد که عاشق شدی!
فشار دندان هایش را روی هم می دیدم که ادامه دادم.
_ولی من بهت قول میدم مثل تو رام نمیشم... من حقمون رو می گیرم.
عصبی صدایش را بلند کرد.
#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
بجز غوغایِ عشقِ #مهدی
درونِ دل نمییابد❤️
#اللهمعجللولیکالفرجــ
🕌🚩 🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
••
کاردنیا بیخ پیداکرده أَمیری
حسین«؏»
همهبھ یکنگاهِخاصهیتونیازمندیم:)
#پروفایل🌸
🕌🚩 🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•﷽•
چشمم به ماه بود که دلواپست شدم🌙
برگرد اي خلاصه ي امن يجيب ها!
#صدای_سیلی_مادرمی_آیدمولا(:
#بحق_فاطمه_العجل🤲
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌹🌴🌹
🌴🌹
🌹
💐 گفتهاند:
اگر محبت امام زمان علیهالسلام در دلی بیاید، خاصیتش آن است که
آنچه در دل، غیر محبت بوده را کمکم بیرون کند
و خود محبت سیر استکمالی پدید آورد
و آنقدر ارزشمند و گرانقیمت شود که درنهایت سیر محب، انگار کدورت و غمی نبوده، مگر آنکه رسوبات گذشته گاهگاهی سبب خطور گردد.
محبت امام زمان
🕌🚩 🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_2
_بس کن....تو تب داری انگار... حالت بده واقعا.... فکر کردی می تونی وارد زندگی رادمهر بشی؟!... رادمهر زن داره.... رادمهر بچه داره.... اما وقتی من مثل تو قصدم انتقام بود، رامش ازدواج نکرده بود.
خندیدم.
_آهان.... تو با اون قسمت ازدواجش مشکل داری... خب مشکلی نیست.... من پرستار بچه اش میشم.... نمی خوام که باهاش ازدواج کنم.
با حرص نگاهم کرد و چنگی به موهایش زد.
_داری کاری میکنی که یکی بخوابونم زیر گوشتا....
_فکر کنم حرمت همون ده دقیقه ای که من زودتر به دنیا اومدم رو نگه میداری و دست روی خواهرت بلند نمی کنی.
با حرص بیشتری گفت :
_خب چه مرگته آخه؟.... اگه پول میخوای من بهت پول میدم....
_من حقمون رو میخوام بهنام.... حقی که پدر بخاطرش از دنیا رفت.... حقی که مادرم بخاطرش تو بدبختی زندگی کرد... حقی که تو بخاطرش رفتی سراغ انتقام و عاشق شدی!
پوزخندی از این جمله ی آخر من به لب آورد.
_آره... عاشقش شدم.... چون حق ما ربطی به رادمهر و رامش نداره.... ما حقمون رو باید از عمو پس میگرفتیم نه از رادمهر و رامش.....
سری تکان دادم و با لبخند و آرامش نگاهش کردم.
_آفرین برادر من.... بعد تو هم رفتی انتقام زجرای مادر و پدرمون رو بگیری و یه وقت به خودت اومدی که اِی دل غافل، یک دل که نه، صد دل عاشق رامش شدی!
چشمانش را با عصبانیت بست.
_بس کن... این قضیه مال چندین سال پیشه....
_آره... مال چند سال پیشه... مال همون سالایی که من از شدت نفرت از عمو و کاراش داشتم خون جگر می خوردم و تو با عشقت داشتی خوش می گذروندی!
از جا برخاستم که سریع مچ دستم را گرفت.
_بشین باران....
_چرا؟!.. مگه حرفی هم واسه زدن مونده؟!
با لحن تندی امر کرد.
_بهت میگم بشین.....
ناچار باز چادرم را جمع کردم و نشستم.
_اگه مشکل مالی داری به خودم بگو.... به جان تو.... که برام عزیزترینی، هر جوری شده مشکلت رو رفع می کنم.
_مشکل من.... با پول رفع نمی شه.... سختی هایی که کنار مادر کشیدم و دیدم، تنها با انتقام حل میشه.
ناگهان کف دستش را محکم روی میز زد.
_لعنتی چطور میخوای آخه انتقام بگیری؟
_تو نگران چی هستی واقعا؟!... تو که همون موقع که خواستی وارد خونه ی عمو بشی رفتی فامیلی ات رو عوض کردی..... تو که همین الانشم اگه به همه بگی من خواهرتم، هیچ کی باور نمی کنه... نه شبیه هم هستیم و نه فامیلی مون شباهت داره!
#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿.............
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درود بر شما امروزتون مبارک باد🌷
🌸سعی نڪن تو زندگی
🌺بهترین قطار رو سوار شی
🌸سعی ڪن بهترین ایستگاه پیاده شی
🌺در دنیا فقط یڪ نفر وجود دارد
🌸ڪه باید از او بهتر باشید
🌺و آن ڪسی نیست جز گذشته خودتان...
🌸امیدوارم قطار زندگیتون
🌺همیشه از روی ریل های
🌸خوشبختی و شادی عبور کنه
🌺و لبخندتون همیشه پایدار باشه
🌸الهی روزتون سرشار از انرژی مثبت
🌺و تنتون سالم و دلتون غرق امید باشه
صبحتون بخیر💙
•﷽•
چشمم به ماه بود که دلواپست شدم🌙
برگرد اي خلاصه ي امن يجيب ها!
#صدای_سیلی_مادرمی_آیدمولا(:
#بحق_فاطمه_العجل🤲
🕌🚩 🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
❓شهید محسن فخریزاده که بود؟
🔸شهید محسن فخری زاده رئیس سازمان پژوهش و نوآوری های دفاعی کشور (سپند) یکی از پنج شخصیت ایرانی بود که نامش در فهرست ۵۰۰ نفرهٔ قدرتمندترین افراد جهان که از سوی نشریه آمریکایی فارن پالیسی منتشر میشود، ذکر شده بود.
🔸او دانشمند ارشد وزارت دفاع و لجستیک ایران بود که در زمینه تکنولوژی های روز دنیا اعم از سلاح های لیرزی ، برد و سوخت موشک ، دانش هسته ای بگیرید تا اقدام برای ساخت واکسن کرونا...
🔸ساخت کیت های تشخیص ویروس کرونا از جمله اقدامات ایشان در روزهای اخیر بود.
🔸غربی ها از از او با القابیه مچون : صندوقچه ی اسرار برنامه هسته ای و پدر اتمی ایران نام می بردند.
🔸او دانشمندی بی بدیل در فناوری های علوم جدید بود و اخرین مسئولیت وی ساخت واکسن کرونا و اجرای مرحله تست انسانی بود.
🔸نتانیاهو او را مغز متفکر صنعت هسته ای ایران خطاب کرد.
🔸پس از ترور او توسط رژیم صهیونیستی مدیرکل سابق وزارت امور استراتژیک اسرائیل او را قاسم سلیمانی صنعت هسته ای خواند. اما در واقع شهید فخری زاده، قاسم سلیمانی در زمینه علوم و دانش جدید ایران بود.
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
••
,|•حاجاسماعیلدولابے :
هنگامےڪہبہیاد
امامحسین(ع)
مے افتید،تردیدےنداشتہباشیدڪہ
آنحضرٺهمبہیادشماست . . .(:
|•طوبایِڪربلا،ص۱۴۹•|
|•#پروفایل•|
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_3
_چی تو کلته باران؟
نگاهم چند ثانیه ای روی صورتش ماند.
_منو به عنوان پرستار به رادمهر معرفی کن.... یادمه یه بار از خودت شنیدم که شراره، همسرش، همیشه تو مهمونی و دورهمی های دوستانه است و به همین خاطر به بچه نمیرسه.... یادمه گفتی دنبال یه پرستار مطمئن واسه پسرش میگرده.... منو بهشون معرفی کن بهنام.
سرش را با عصبانیت از من برگرداند. حق داشت از افکار انتقام جویانه ای که در سر داشتم بترسد.
_با تو هستم.... دارم حرف میزنم، سرتو از بزرگتر از خودت برمی گردونی!
_بس کن باران.... تو می خوای چکار کنی؟
با عصبانیت سرش توپیدم.
_به تو ربطی نداره.
_ربط داره....
نگاهم کرد و چشم در چشم من، با عصبانیت ادامه داد:
_یه نگاه به خودت بنداز..... من همیشه به وجود تو افتخار می کردم... به خواهری که با همه ی سختی های دور و برش.... حتی با اینکه ما خانواده ای مذهبی نبودیم.... اما اینقدر خانم و متین شد که من الان... همین امروز... به جایی رسیدم که برای همین چادر روی سرت، خدا رو شکر می کنم.... اون وقت تو... می خوای حرمت این چادر رو بشکنی و بری سر از خانواده ای در بیاری که هیچی توی اون خانواده، حساب و کتاب نداره؟!
_بهت قول میدم، نه تنها نذارم حرمت چادرم از بین بره.... بلکه حرمت خانواده مون رو هم حفظ می کنم و حقی که عمو با نامردی از پدر گرفت رو، دوباره بدست میارم.
باز صدایش بی اختیار بلند شد.
_آخه چطوری؟!... عمو حق ما رو خورد و تو داری پرستار بچه ی رادمهر میشی؟!
لبخندم شکفت.
_دیگه این یه رازه....
با جدیت نگاهم کرد. آخرش هم حرفم را نپذیرفت و کیف پولش را در آورد و یکی از کارت های بانکی اش را روی میز گذاشت.
_اینو بردار... رمزش سال تولد خودمونه.... واست پول می ریزم به کارت.
کارت را روی میز، سمت خودش هل دادم.
_بهنام.. به جان خودت بهش دست نمی زنم.... داری کاری می کنی که تهدیدت کنم؟.... یا منو به رادمهر معرفی می کنی یا همین امروز و فردا میام همه چیز رو به رامش میگم.
_تو همچین کاری نمی کنی.
کیف چرمی اش را برداشت و قدمی از میز، بیشتر دور نشده بود که بلند گفتم :
_به ارواح خاک بابا.... اینکار رو می کنم.
نگاهش سمتم برگشت. داشت جدیت کلامم را محک میزد که اَبرویی بالا انداختم.
_به روح مامان قسم.... اینکار رو می کنم.
#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿............
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درود بر شما امروزتون مبارک باد🌷
🌸سعی نڪن تو زندگی
🌺بهترین قطار رو سوار شی
🌸سعی ڪن بهترین ایستگاه پیاده شی
🌺در دنیا فقط یڪ نفر وجود دارد
🌸ڪه باید از او بهتر باشید
🌺و آن ڪسی نیست جز گذشته خودتان...
🌸امیدوارم قطار زندگیتون
🌺همیشه از روی ریل های
🌸خوشبختی و شادی عبور کنه
🌺و لبخندتون همیشه پایدار باشه
🌸الهی روزتون سرشار از انرژی مثبت
🌺و تنتون سالم و دلتون غرق امید باشه
صبحتون بخیر💙
🍃💐🍃
💐🍃
🍃
💐 گویند فاصله مصر تا کنعان هشتاد فرسخ راه بود.
چون پیراهن یوسف را برادران از او گرفتند و بهسوی کنعان حرکت کردند، یعقوب با شامة باطنی بوی آن را استشمام کرد و گفت:
بوی پیراهن یوسف را استشمام میکنم.
ای محب و عاشق حضرت حجّت!
شامة باطنی ما چقدر است که بتواند بوی حضرت محبوب را استشمام کند؟
محبت امام زمان
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•