eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه 🌼برنده‌ی‌ عشق از #میم‌دال ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ _همکاران!.... همکاران شرکت! و خندید. ریز و بی صدا. _باشه دیگه.... و او هنوز جواب نداده راه افتادم. کمی سکوتش سنگین بود که دنبال بهانه ای برای شکستنش بودم. تماس خوب بهانه ای بود! گوشی ام را سمتش گرفتم که باز با آن دو تیله ی خاکستری جذاب نگاهش، نگاهم کرد. _بگیر زنگ بزن به مادرت.... _نه.... شام نه.... باید زودتر برگردم. _می گم باید درست و حسابی از دلت در بیارم نگو نه.... بگیر دستم افتاد.... گوشی را گرفت. _رمز داره آخه. _برش گردون سمت من.... با اثر انگشت صفحه کلید باز می شه. با لبخندی کنترل شده، گوشی را سمتم گرفت و من انگشت اشاره ام را روی حس گر اثر انگشت پشت گوشی گذاشتم. صفحه ی گوشی باز شد و او شماره ی منزلشان را گرفت. _الو مامان.... سلام.... قربونت برم مامان جان.... ببین اجازه هست با یکی از همکاران شرکت شام برم بیرون؟ لبخند روی لبش واضح تر شد و رو به من گفت : _می پرسند کدوم همکارت؟ با لبخندی بی اختیار آهسته لب زدم: _بگو شما نمی شناسید. و او عینا حرفهایم را تکرار کرد. _چشم.... باشه.... نه قربونت برم.... دیر نمیام... بهت قول می دم.... آره... حتما.... باشه... ممنون. تماس را قطع کرد و گوشی را در هُلدر آن گذاشت که گفتم : _خب دیگه..... بریم اول یه کافی شاپ درست و حسابی بعدم شام. نگاهش کردم. سکوت کرده بود. _باران! نگاهش سمتم چرخید. _دیگه نبینم اشکات رو آفرین دختر خوب.... همون سراب بمون. با آن حرفم، صدای خنده اش برخاست اما خیلی زود خنده اش را محجوب و جمع و جور کرد! ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
«💛🌻» بسم‌رب‌‌‌المهدی|❁ ای‌پردـہ‌نـِشین‌حـَرم‌غیب‌الھی بیرون‌شوازاین‌پردـہ‌که‌مـَقصودجھـٰانی:) 💛¦↫ 🌻¦
‌ ‌🌷 صبحم باش تا به شوقِ از شب بگذرم ؛ ای حضور از آفتاب زیباتر ... سلام صبحت بخیر❤
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ یعنی اگر کسی آن همه تغییر در رفتار مرا در عرض چند هفته ی اخیر می دید حتما می گفت مجنون شده ام ! و شده بودم.... عجیب دلبسته ی این دختر چادری شده بودم. اصلا دیگر گذشته اش برایم مهم نبود.... همان طور که او با همه فرق داشت در دلبری و خوب دلم را هم از من ربوده بود... حتی گذشته ی متفاوتش را هم، ندانسته پذیرفتم. حال دلم با او خوش بود و بی او خراب! از این بهتر، چه دلیلی؟ با یک سرچ در گوشی ام، یک کافی شاپ خوب با موسیقی زنده پیدا کردم. همراه او به کافی شاپ رفتیم. پشت یک میز خالی نشستیم. جای قشنگی بود.... مردی گیتار بدست در کنج ترین نقطه ی فضای کافی شاپ، آهنگ های درخواستی می نواخت و می خواند. گارسون برای گرفتن سفارش به ما نزدیک شد و پرسید : _سلام قربان خیلی خوش آمدید.... چی میل دارید؟ به باران اشاره کردم و او نگاهی به مِنوی روی میز انداخت. _یک لیوان چای با یک کیک ساده. _کیک ساده نداریم.... گردویی، شکلاتی، کاپ کیک.... _با کاپ کیک.... _بله.... شما چی قربان؟ _منم همون. با گفتن این جمله نگاه باران سمتم آمد که گارسون گفت : _اگه درخواست آهنگ خاصی هم دارید بفرمایید که تا آماده شدن سفارشون، براتون بنوازن. نگاهم سمت باران رفت و او خیلی محترمانه گفت : _نه... ممنون. و من فوری گفتم : _نه... چرا.... یه آهنگ بود دفعه ی قبل تو کافی شاپ شنیدی... اون چی بود؟ با گونه های سرخ از خجالت گفت : _نه... لازم نیست. _لازمه.... آهنگش رو بگو. لبش را با لبخند گزید و گفت : _آهنگ هوایی شدی محسن یگانه. _چشم اینم حتما..... گارسون رفت و من نگاهم را به او دوختم. سرش را پائین انداخته بود که گفتم: _این آهنگ هم بابت عذرخواهی. لبخند قشنگی زد. رفته بود.... دل لامصب من بدجوری برایش رفته بود و این اولین بار بود که برای یک دختر چادری و محجبه اینطور بی قرار می شدم! ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
«♥️🖐🏻 » ♡أَلسَّلامُ‌عَلَیکَ‌یاعَلۍاِبنِ‌موسَۍأَلࢪّضآ♡ ♥️¦↫²⁰ 🖐🏻¦↫
«💚🍃» بسم‌رب‌‌‌الحسن|❁ پيش‌هرسفره‌كه‌پهن‌است‌گدايی‌نكنم نان‌هرسفره‌حرام‌است‌به‌جزنان‌حسن:) 💚¦↫ 🍃¦↫
«♥️🌹» میگفت:میدونی‌تنهاکوچہ‌ای‌ کہ‌بن‌بستی‌نداره‌کوچه‌ی‌خداست. توبرودرخونہ‌خداروبزن‌اگرگفت دربازنمیکنم‌گردن‌من‌:) ♥️¦↫ 🌹¦↫
اگرکسی‌صدای‌رهبرخودرانشنود به‌طوریقین‌صدای‌امام‌زمان‌عج خودراهم‌نمی‌شنود‌! وامروزخط‌قرمزبایدتوجه‌تمام واطاعت‌ازولی‌خود،رهبری‌نظام‌باشد. +حاج‌قاسم
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ و صدای گیتار در فضای کافی شاپ برخاست. و او محو گوش دادن به صدای گیتار و من محو تماشای او..... چگونه دلم را این طور بُرده بود که حتی طاقت نداشتم ناراحتی اش را ببینم. اصلا من بودم؟! من!.... رادمهر ستایش فرداد.... منی که هزاران دختر دور و برم بود... شاید حتی زیباتر از او.... اما یک چیز در باران بود که افسار دلم را در دست گرفته بود. چیزی که در آن هزاران هزار دختر دیگر دور و برم نبود.... نجابت خاص او که مرا محو تماشایش می کرد. مثل خیلی از آن هزاران نفر نبود که عمدا بخواهد دلبری کند.... شاید به طمع ثروتم یا هر چیز دیگری..... او اگر لب تر می کرد همه ی ثروتم را برایش می دادم.... اما دیگر یقین داشتم او دنبال ثروتم نیست.... او ساحره ای بود که هنوز وِرد جادویی اش را هم نمی دانستم. آهنگ که تمام شد، با لبخند و نگاهی گذرا گفت : _ممنونم... عذرخواهی قشنگی بود. _خواهش می کنم..... ولی لجبازی ها. _من!.... فکر نکنم. خندیدم و تکیه زدم به پشتی صندلی ام. _هستی.... چقدر گفتم بابا بیا دو دقیقه حرف بزنیم اما لج کرده بودی. سرش را پائین انداخت با لبخند زیبای روی لبش. _بهم حق نمی دی؟.... حرفی زدی که بدجوری دلم رو شکست. _حق که داری ولی منم تو شرایط بدی بودم..... پدرم سر سختانه مقاومت کرد. لبخند تلخی زد و سرش را سمت نگاهم بالا آورد. _می دونم.... به نظرم.... با این مخالفت پدر شما، بهتره قبل از اونکه بیشتر دلبسته بشیم، من از شرکت شما برم. اصلا توقع شنیدن همچین حرفی را، آن لحظه از او نداشتم. _چی؟!.... شوخی می کنی دیگه؟ _نه... جدی می گم.... واقع بین باش جناب فرداد.... پدر شما قطعا حتی حاضر نمی شه که شما بیای خواستگاری من. با اخمی که باز نشان از عصبانیتم بود جوابش را دادم: _من همین الانش هم کاری به پدرم ندارم.... خیلی وقته که از پدر و مادرم جدا زندگی می کنم.... فکر نمی کنم زندگی آینده ی من به اونا ربطی داشته باشه. ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
‌ ‌🌷 صبحم باش تا به شوقِ از شب بگذرم ؛ ای حضور از آفتاب زیباتر ... سلام صبحت بخیر❤