فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╔═════ ೋღ
ღೋ ═════╗ پروفـــــ...مذهبی...ـــــایل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را
از بلاها، سختیها،
مصیبتها و گرفتاریها
خدایا خودت پناه و
تسڪینِ دردهایشان باش
خدایا دلشوره و دلواپسے را
از ڪشور ما دور ڪن
آمیـــن
🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـعدا؟
بـعدا وجود نداره
بـعدا چای سرد میشه
بـعدا آدم پیر میشه
بـعدا زندگی تموم میشه
و آدم حسرت اینو میخوره که
کاری و که قبلأ میتونست بکنه انجام نداده
پس خیابان را با عشق قدم بزنید
شمـا هـرگز به سن و سـالِ الانتان بـرنمیگردید
درود بر شما بفرمایید صبحانه عزیزان😊🍳
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_437
باز خاطرات گذشته، عصبانی کردنم و صدایم را بالا برد.
_با توام.... یه بار جواب این سوال منو بده..... گذشتم از سوالای دیگه ام.... از اینکه چطور باز منو پیدا کردی و تونستی از طریق شوهر رامش، وارد زندگی من بشی..... تو فقط بگو چرا؟!.... من کم بهت پول می دادم؟....تو توی شرکت من به کجاها که نرسیدی!.... چی کم داشتی؟!
و همین جای کلامم بود که عصبی، کف دستم را با سکوت او ، محکم روی میز کوبیدم.
_با توام....
بالافاصله از پشت میز برخاست.
نگاهم هنوز با عصبانیت دنبالش بود که چشم در چشمم، عصبی نگاهم کرد و خیره ام شد.
_زندگی خصوصی هر کسی به خودش ربط داره.....
و بعد در حالی که دستانش را زیر شیر آب می شست گفت :
_گوشتا رو هم خودتون خرد کنید.....
و تا خواست از در خروج آشپزخانه بیرون برود ، شراره جلوی رویش ظاهر شد.
_به به..... خانم پرستار بچه!
عجب بدموقع!
و با کنايه ای که فقط من متوجه اش می شدم شاید، نگاهم کرد و گفت :
_رادمهر جان..... باهاش سر قول و قرار به توافق نرسیدی که سرش داد زدی؟!
حتی جوابش را هم ندادم و شراره با یک قدم رو به جلو، خودش را به میز ناهار خوری رساند و درست مقابلم نشست.
نگاهش چند ثانیه با طعنه در صورتم ماند و کمی بعد سمت باران چرخید.
_می گم خوب شد ماشین دوستم خراب شد و برگشتم خونه.... سریال اینجا جذاب تره..... از این سریال ترکیه ای هاست انگار.... راستی گفتم بهت تو با این قیافه راحت می تونی کار و کاسبی کنی یا نه؟
عصبانی از کنایه ای که مقابل باران به من زد، گفتم:
_ماشین خراب شد که زود برگشتی یا می خواستی به اصطلاح خودت مُچم رو بگیری؟!
خندید.
_عه.... زود اومدم؟!.... نذاشتم با پرستار خوشگلمون به توافق برسی؟!
باران هم مثل من از کنایه شراره عصبی شد.
_خانم محترم.... شوهر شما متعلق به خود شماست.... نگران نباشید کسی نمی خواد شوهرتون رو صاحب بشه.
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
[•🌿🌼•]
「لاأحدغیـراللّٰهیـوفےبالوعـود
جزءخداکسےبہوعدههـاشـعمݪنمیکنھ ࢪفیق:). . .🌿
#خداۍمهربونےها☁️
#آیہگرافۍ💌
#دخٺࢪونھ🌱
•➜ ♡჻ᭂ࿐
حضرتآقامیفرماید:مسئلہ...!
امربہمعروفونهۍازمنکرمثلمسئلہ
نمازاست،یادگرفتنۍاست.
بایدبرویدیادبگیرید؛مسئلہدارد!!
#کجابایدچگونہ؟
+امربہمعروفونهۍازمنکرکرد.🔐🌱}
•➜ ♡჻ᭂ࿐
از يڪ دختر جوان پرسيدند:
از چہ نوع آرايشے🧸 استفادہ ميڪنے؟
گفت اينارو بڪار مے برم
براے لبانم... راستگویے🌚
براے صدايم ...ذڪر خدا🌪
براے چشمانم ...چشم پوشے از محرمات😌
براے دستانم... ڪمڪ بہ مستمندان💛
براے پاهايم...ايستادن براے نماز📿
براے قامتم... سجدہ براے خدا🌱
براے قلبم... محبت خدا🌸
براے عقلم...فهم قرآن❤️
براے خودمم... ايمان بہ خدا🙂
•➜ ♡჻ᭂ࿐🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#ریحانــھخـــدا🤍🦋
بهزمینآمدهامخادم زهـــــراۜباشم
من ملڪ بودم و فردوس برین جایم بود
🌦⃟🪴 𝒮𝓉𝑜𝓇𝓎_ 𝑀𝒶𝓏𝒽𝒶𝒷𝒾 🔗⃟ ❤️➹╔═════ ೋღ
ღೋ ═════╗ پروفـــــ...مذهبی...ـــــایل
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
[وَمَابِکُممِّننّعِمَهِِفَمِنَاللهِ]
"هرنعمتۍکہشمارافراگرفته؛
استازخداست.."
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
بدون درک تو همه چیز دلگیر است
حتی برف ، با تمام عاشقانه هایش...
#السݪامعلیڪیاصاحبالزمان 💚
╔═════ ೋღ
@profile_mazhabii
ღೋ ═════╗ پروفـــــ...مذهبی...ـــــایل
دیگر آن خنده ی زیبا به لب مولا نیست
همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست .. !
╔═════ ೋღ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را
از بلاها، سختیها،
مصیبتها و گرفتاریها
خدایا خودت پناه و
تسڪینِ دردهایشان باش
خدایا دلشوره و دلواپسے را
از ڪشور ما دور ڪن
آمیـــن
🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نوحه زیبای زن و زندگی شهادت👌♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ مادر یعنی «همه چیزهای خوب دنیا»
#روزمادرمبارک🎊
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_438
شراره بلند خندید.
از آن جنس خنده های جلفی که من همیشه از آن متنفر بودم ولی او فکر می کرد به نوعی دلبرانه است!
_نه اتفاقا می خوام یکی صاحبش بشه....
و بعد در حالی که پنجه ی دست راستش را با آن ناخن های بلند و لاک زده باز می کرد گفت :
_دلم می خواد یکی بیاد این کوه یخ رو صاحب بشه ببینم واسه من اینقدر یخه یا واسه بقیه هم همینه.
و محکم دستش را مشت کرد و سرش را با نازی کج کرد سمتم.
_نه عزیزم؟
و باران خیلی جدی جوابش را داد :
_دعواهای زناشویی شما به من ربطی نداره.... در ضمن، من خدمتکار نیستم ، پرستار بچه ام.... پس گوشتا رو خودتون خرد کنید.
با گفتن این جمله آشپزخانه را ترک کرد و قطعا به طبقه ی سوم رفت.
با رفتنش، شراره نگاه تیزی به من انداخت.
_نه خوشم اومد رادمهر جان.... خوش سلیقه ای واقعا..... آخه می خوای باور کنم این دختره پرستار بچه است؟!.... رفتی یه مدل خوشگل و خوش تیپ برام آوردی که دل منو بسوزونی؟.... ببین رادمهر جان.... یادت که نرفته عشقم.... من بیخ ریش خودتم.... رفتنی نیستم.... تو هم حق ازدواج مجدد نداری عزیزم... باشه؟... متوجه شدی کاملا ؟!
محلی به حرفهایش ندادم که برخاست و رفت.
بعد از رفتن هر دویشان، عصبی از این زندگی مثل کلاف در هم پیچیده شده، مشتی روی میز کوبیدم.
من همانجا در آشپزخانه ماندم تا دور از شراره و باران باشم.
نمی دانم چند دقیقه گذشت اما زیاد طولی نکشید که صدای باران را از پله ها شنیدم.
از آشپزخانه بیرون زدم که دیدم با همان ساک دستی که همراه خودش آورده بود، در حالیکه از پله ها پایین می آمد، گفت :
_جناب فرداد....من برمی گردم منزل خودم.... فردا قبل از ساعت 8 اینجام.... با اجازه.
نگاهم کرد.
دلخور بود... و حتی کمی هم ناراحت!
قطعا کار شراره بود!
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
🌸🍃فاطمه باغ گلاب است خداميداند
🎊🍃فاطمه گوهرناب است خداميداند
🌸🍃فاطمه واژه زيباست،تعجب نكنيد
🎊🍃كَرمِ فاطمه درياست،تعجب نكنيد
🌸🍃فاطمه دخترطاهاست بگو يازهرا
🎊🍃فاطمه روح تولاسـت، بگو يازهرا
🌹 بر مقدم دختر پیمبر صلوات
🌹 برچشمه ی پاک حوض کوثر صلوات
🌹 بر محضر حضرت محمد تبریک
🌹 بر مادر شیعیان حیدر صلوات
🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🌹 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌹ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها
🌹و روز مادر بر همه ی مادران و همهی بانوان عزیز عضو کانال مبارکباد..😊❤️
❤️خاطرهای که سردار سلیمانی در دوران حیاتشان اجازه انتشار آن را نداده بود
♦️مادربزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه میخوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل میروم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید.
♦️بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که میگویم جایی منتشر نکنید. گفت: همیشه دلم میخواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمیدانم چرا این توفیق نصیبم نمیشد.
♦️آخرین بار قبل از مرگ مادرم که اینجا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر میکردم حتماً رفتنیام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.
♦️سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونههایش را پاک میکرد، گفت: نمیدانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.
#مادر❤️
#استوری✨
_چگونہ از جان نگذرد
آن ڪس ڪہ مے داند
جان بھاے دیدار است؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مـادرم
الـهـی دورت بـگـردم🌹❤️
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_439
سمت در راه افتاد که صدای شراره با خونسردی که می خواست وانمود کند اصلا اتفاق مهمی نیافتاده، برخاست:
_خوش اومدی عزیزم.... به سلامت.
در خانه که بسته شد، نگاه تندی به شراره انداختم.
_اگه این پرستار بچه رو هم پَر بدی بره، خودت می دونی و اون بچه ات....
_آخی عزیزززم... دلت شکست که دختر به اون خوشگلی گذاشت و رفت؟!
دیوانه شدم یک لحظه از دستش و فریاد کشیدم.
_خاک تو سر شکاکت کنند.... بدبخت کمتر کوکائین بکش... پارانوئید گرفتی بخاطر اون کوکائین ها.
خندید.
_خوب بهونه ای داری رادمهر جان.... هر چی می شه می اندازی گردن کوکائین ها.... نگران نباش من فردا صبح که ماشین دوستم درست بشه می رم و تو می مونی و اون دختر خوشگله عزیز دلم.
صدای فریادم چنان بلند شد که مانی را هم از اتاقش بیرون کشید:
_خفه شو دهنتو ببند.... من اگه مثل تو هرز شده بودم که خیلی راحت می تونستم بشم، لازم نبود بیام توی خونه و جلوی چشم تو.... این تویی که هیچی از کثافت کاری هات به من نمی گی.... پس دیگه الان لال شو تا نزدم و نصف صورتت رو برات کبود نکردم.
شاید فقط همان تهدید من توانست جلوی زبان تند و تیز شراره را بگیرد.
فقط با نگاه تیزش، تهدیدم کرد و بعد از پله ها به سمت طبقه ی دوم، بالا رفت.
و البته گریه ی مانی هم که ترسیده بود، بی تاثیر نبود.
بخاطر مانی برگشت به طبقه ی بالا و من.... با سردرد بدی برای پیدا کردن یک قرص، به آشپزخانه برگشتم.
شراره همان شب باز رفت.
لعنتی فقط آمد تا، تهمتی بزند و برود.
می ترسیدم حالا.... حالا که بعد از مدت ها باران برگشته است، باز سوالاتم را بی
جواب بگذارد و برود.
فردای آن روز با اینکه کم خوابیده بودم اما صبح بدجوری منتظر آمدنش بودم.
برای اولین بار در طول زندگی ام صبحانه حاضر کردم بلکه زمان میان چیدن میز صبحانه گم شود.
اگر تا ساعت 8 صبح نمی آمد یعنی از حرفهای شراره دلخور شده است.
از قوری چای تازه دم یک لیوان برای خودم ریختم که صدای پاهایی آمد.
شاید مانی بود.
اما قبل از آن که بتوانم حدس بزنم صدایش را شنیدم:
_سلام... صبحتون بخیر....
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
محو تحیّر همهی فرشتهها،
همهی عرش خندید،
یه صدایی پیچید؛
ألا اهل العالم،
نور زهرا (سلاماللهعلیها) تابید💫.
ویژه میلاد حضرت زهرا سلاماللهعلیها
#مهدی_رسولی
'♥️𖥸 ჻
فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ(حجر۵۵)
و تو هرگز ناامید مَباش.
قوی بمان عزیزدلم!
و بخند، و سبز بمان، و امیدوار باش.
امیدوار و مؤمن به تابش نور از پسِ این تاریکی.
خورشید، خلاف وعده نمیکند هرگز،
و خداوند همیشه به موقع از راه میرسد.
نگرانی و هراس را از خودت دور کن و ایمان داشتهباش که درست میشود همه چیز.
ایمان داشتهباش به رسیدن بهارهای بعد از زمستان،
به طلوع خورشیدهای بعد از تاریکی،
و به آرامشهای بعد از طوفان.
ایمان داشتهباش.
🌿¦⇠#آیهگرافی
🌸¦⇠#قربونتبرمخداجونم
HAYAHOO - Hossein Filo.mp3
14.39M
🎵 آهنگ «هیاهو»
🎤 با صدای: حسین فیلو
🔊 تحت "لیبل حق" و "مصاف موزیک"
#رپانقلابی
🎼