eitaa logo
هادی سعیدی فرد
191 دنبال‌کننده
27 عکس
3 ویدیو
0 فایل
🔷یادداشت و خرده روایت های "هادی سعیدی فرد" 🔸دغدغه مند در حوزه فرهنگ، هنر، جامعه 🔸سرباز در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 🔸خادم جامعه ی ایمانی مشعر 🔸عضو خانواده بزرگ حوزه هنری انقلاب اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
"یاٰ مُلَقِّنْ" چندین سال می شود شب های قدر برای من از یک فایل تصویری ۶ دقیقه و ۱۱ ثانیه ای آغاز می شود. همان فیلم شب سال ۹۱ در حرم امام رضا(ع) همان جلسه ای که با همان لهجه شیرین،طوفان به پا میکند و بی تکلف شاهکار ِاهل بیت،استاد غلامرضا سازگار را می خواند. همان جلسه ای که عبا به دوش و پر اشک و ِمنقلب شده را محو تماشای صحبتِ عاشقانه یِ خودمانیِ با رب بخشنده و امامِ مهربان خود کرده است. اینجا گناه بخشند کوهی به کاه بخشند... ظاهراً عملی به اعمال ما اضافه شده بود... دیگر به نزدیک مسجد رسیده بودم، ماشین را دورتر از محل همیشگی پارک کردم و به سمت قرار روانه شدم سخنرانی شروع شده بود،مثل همیشه شلوغ، جای سوزن انداختن نبود و منِ جویای جا، کنجکاوانه و در نهایت سرعت بدنبال مکانی برای جلوس،ظاهراً بابِ رحمت از ابتدای امشب باز شده بود،یک محل استقرار مناسب به چشمم خورد،بی معطلی مستقر شدم صحبت منبر از لحظاتی بود که لنگر آسمان و زمین میهمان دختر مظلوم خود حضرت بود،آن روایت معروف را میگفت که حضرت به نازدانه اش متذکر شد که چرا دو طعام در سفره علی!!! ،یکی را از سفره بردار!!! خواست تا نمک را بردارد،پدر فرمود شیر را بردار که شایسته تر است!!! همین یک مثال دو خطی کاملا کافی بود برای تفاوتِ بی نهایت سال نوری ما با میزان الاعمال!!! با شنیدن این روایت نمیدانم چرا یاد افتادم و یاد ماجرای و بلافاصله غمِ مثل آوار بر دلم خراب شد! هم خجالت میکشیدم از که سنگش را به سینه میزنیم و هم تعجب میکردم از اینکه چرا ما هنوز زنده ایم!!! چقدر دور شدیم از علی نمیدانم!!! ولی آنقدر فاصله گرفتیم که میشنویم بیمارستان المعمدانی را بمباران میکنند،۳۳هزار نفر تا امروز کشته می شوند،به زنِ باردار جلوی چشم همسر و فرزندش تعدی میشود و... و ما هنوز زنده ایم و کَکِمان هم نمیگزد گمان میکنم سنجه ی خوبی برای متراژ فاصله ی ما با علی،این شهید عدالت باشد... سخنرانی را با این فکر ها به پایان رساندم نوبت بود خیرش در هم به ما رسیده،چند سالی است که مفاتیح زیر بغل نمیزنم و دست به دامان نرم افزار گوشی های اندرویدی میشوم تا مفاتیح را باز کردم،چشمم به پنجره ی "آخرین مشاهده من"که در صفحه ی اصلی نرم افزار بود،افتاد نوشته بود:"آخرین مشاهده من: زیارت امام حسین (ع) در ۱۵شعبان"!!! همین نیم نگاه کافی بود که در کسری از ثانیه فاصله ۷۴۹ کیلومتری تا را طی کنم و تمام خاطرات سفرِ یادگاریِ یک ماه قبل من به همراه جمعی از رفقای به کربلا در نیمه شعبان را مرور کنم. شاید خیلی ها هم مثل من فقط سالی سه بار و آن هم در این سه شبِ قدر مزاحم جوشن کبیر میشوند،اما گمان میکنم برای اهل معنا همین سه بار هم جوشنیِ کبیر برایشان بسازد که جانشان را در جنگ با شیطان و از گزند گناه در امان نگاه دارد هر بار که می خوانم،یک اسم از اسامی رب العالمین بیشتر از بقیه به چشمم می آید و توجهم را جلب میکند. شب نوزدهم امسال،آن اسمی دلم را به سوی خودش بیشتر جذب کرد، "یاٰ مُلَقِّنْ" بود، ترجمه اش میشد: "ای دلبر"!!! آنقدر ذوق زده شده بودم که مثل بچه ها را که کنارم نشسته بود، با" وصفِ عیش" خودم در لذت بردن از "ای دلبرِ" جوشن، به یک "نصف عیش" در بین قرائت دعا مهمان کردم. از ایرادات استفاده از نرم افزار های مفاتیح این است که شما باید، هم تمرکز کنید روی متنِ دعا و هم چشم بپوشانید از پیام هایی که در حین قرائت دعا به سمت گوشی روانه میشوند اما در بین پیام های که هر چند دقیقه یکبار ظاهر میشدند، چشمم به پیامی از افتاد. با خودم گفتم احتمالا جدید خودش را فرستاده پیام را باز کردم،شعرِ حمیدرضا برقعه ای بود،گوشه ای از دلم را در کوچه های ، در گذاشتم و با شعر محمد به و رفتم،چرخی زدم و روضه مصور دیدم و برگشتم به مسجدِ خودمان: "کوفه لبریز از مصیبت بود  باد در کوچه نوحه خوان شده بود شور افتاد در دل زینب پی بابا دلش روان شده بود در و دیوار التماسش کرد در و دیوار مهربان شده بود" دعا که تمام شد،نوبتِ با نان سنگک شده بود،همان قوت غالب شب های قدرِ مسجد ما، البته فُرجه ای هم بود برای نماز شب احیا و تازه کردنِ گلو و صله رحم بچه های و تبریک عید و... قطعاً مابقی شب نوزدهم ۱۴۰۳ برایم لذت بخش است ولی هر چه میکنم ظاهراً رشته ی افکارم در همان قسمت گره خورده است، ترجیح میدهم کمی بیشتر انسانیت بخوانم و اعلامیه فوت و پخش کنم،و خاک بیشتر روی تابوت بریزم ✍🏻 💠@hadisaeedifardd
هادی سعیدی فرد
چند خطی برای به نام خداوند هنر آفرین اگر شما را نداشتیم!!! نمیدانم، شاید خدا فرستاده ی دیگری را می‌فرستاد که برایمان بگوید که: " هنر شیدایی حقیقت است. همراه با قدرت بیان آن شیدایی ..." آیا کسی بود که چنین زیبا زلف هنر را به حکمت پیوند زده و از حقیقت هنر این گونه صریح سخن گفته و آن را "هم‌آهنگ" با فطرت معرفی نماید! آیا بود منادی که برای انسان قرن بیستم ندا دهد : "هنر از لحاظ مضمون و محتوا عین تفکر و حکمت و عرفان است و تنها در نحوه بیان و تجلی از آنان متمایز است . مایه اصلی هنر این درد غربت است، غربت آدمی که با خطاب «اهبطوا» از دریای جوار، بدین کرانه تشنه فرو افتاده است تا «تشنگی عشق » را در یابد ." واعظی پیدا میشد که این گونه از بگوید: "هنرمند باید اهل درد باشد و این درد نه تنها سرچشمه زیبایی و صفای هنری بلکه معیار انسانیت است . آدم بی درد هنرمند نیست که هیچ! اصلا انسان نیست ." کاش را زودتر از می دیدیم و بار دیگر می آمد و را در این روزگار که نزدیکترینیم تا فتح؛ این بار برای می ساخت. چقدر مشتاق‌ام تا دوباره آن صدای را می‌شنیدم و به او مژده‌ی باز شدن مسیر را می‌دادم و می‌گفتم که شما راست می‌گفتید که خون هیچ یک از سربازان هدر نرفته و از او میخواستم که دوباره برایمان عاشقانه های کربلایی خود را بخواند: "بسیجی عاشق کربلاست، و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام‌ها. نه، کربلا حرم حق است و هیچ‌کس را جز یاران امام حسین راهی به سوی حقیقت نیست. کربلا، ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر. ما می‌آییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آن‌گاه روانه‌ی دیار قدس شویم." و به او بگوییم بار دیگر از برایمان بگو و دوباره آن سخنرانی گونه ی پر از پرسش و پاسخ را برای این روزهای بخوان و کاش همان سوال را مجدداً از او می‌پرسیدند که چه فیلم هایی را دوست دارید؟ خیلی دوست داشتم ببینم آیا بغیر از و نام چه فیلم‌های دیگری را می‌برد چقدر زیبا بود اگر نسخه فروردین ۱۴۰۳ نشریه با سرمقاله آوینی چاپ می‌شد! راستی به نظر شما آوینی بین این همه سوژه جذاب کدام را انتخاب می‌کرد؟ و یا شما بگویید... ✍🏻 💠@hadisaeedifardd