eitaa logo
[ حدیث دل ]
6.1هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
4.7هزار ویدیو
186 فایل
ایدی تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
[ حدیث دل ]
#story ... #حدیث_دل 🦋
پیش از تو. پیش از آنکه تو را بشناسم! پیش از آنکه صدایم بزنی و بدانم نامم چقدر زیباست... باران می‌بارید. اما جوانه‌ای بر درختان نمی‌رویید! تابستان به سردی زمستان بود. و جنگ تا دو قدمی شهر پیش آمده بود. می‌دانی؟ پیش از تو حال جهانم اینگونه بود. امروز سربازها روی مزرعه‌ها کار می‌کنند. درختان در چند نوبت میوه می‌دهند، و من در گرمای آغوشت چایم را سردتر از همیشه می‌نوشم. و اینگونه جهانِ با تو می‌چسبد... 🦋
هر صبح رو به آینه می ایستم و خیالت را شانه میزنم... این لبخند و این چشم ها که در آینه پیداست، اتفاقی نیست! تو اینجایی.. اما کمی دورتر... 🦋
[ حدیث دل ]
دلم برایت تنگ شده است. آنقدر که در خانه‌ام جایی را برای نشستن ندارم. تو همه جا هستی! تو را گوشه‌ی اتاق میبینم‌. لب پنجره. حتی روی مبل. همین حالا نگاهم رفت سمت آشپزخانه، برایم چای میریزی... راستی! چرا باید یادت همه جای خانه‌ام را گرفته باشد! و چرا یادی از خودم را در خانه‌ی کوچکت نمیبینم! میدانی؟ دلم لک زده است برای یک لیوان چای که تو روی میز بگذاری و آهسته دور شوی... 🦋
[ حدیث دل ]
#برای_آنکه_خودش_میداند کاش دورانمان کمی عقب تر بود ... مثلا یک قرن ... ! من چادرِ گلدار سرَم میکر
گویا را از سال‌ها قبل دوست داشته‌ام. قبل‌تر از گریه‌های کودکی‌ام. قبل‌تر از لیلی قبل‌تر از زلیخا، شاید قبل‌تر از آنکه دانه‌ی گندمی، آدمی را به زمین بکشاند. من تو را قبل‌تر از واژه‌ی عشق، دوست داشته‌ام. گفته بودم!؟ 🦋
قسمت پنهان تاریخ، شاید هیتلری باشد که در سرمای روسیه کسی را جا گذاشته است. زنی که عاشقانه به او فکر می‌کند! وگرنه هیچ چیز در این دنیا ارزش جنگیدن را ندارد... 🌱💛 🦋
[ حدیث دل ]
چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم آنقدر سرد شدم از دهنت افتادم ...☕️🌿 #علیرضا_آذر #نیمروزتون‌بدور
تکرار این روزها نه فقط هوای خانه، که جهان را مسموم کرده است. نفسی نیست که ادامه حیات را بگیرد. شاید دلتنگ تو باشم. خیالت باد شود! پنجره را باز کند. نگاهم به درختی بیفتد! و سال‌های بعد را به خاطرم بیاورد... من باشم و رو به حیاطی سبز رنگ. یک فنجان چای باشد، و از لا به لای موهایت، جهانی را نفس بکشم... 🦋
و یک روز صبح که خورشید به چشمهایت سلام می‌دهد، دلت تنگ خواهد شد، برای آن پنجره، صدای گنجشک‌های این خانه که شاید عاشقانه می‌خوانند! و آن جای خالی که کنار دست‌هایت سرد مانده است...! 🍂
[ حدیث دل ]
دلم که برایت تنگ می شود بارانی بلندم را می پوشم راه میفتم درون خیابان تنهایی بدون چتر زیر آسمان پایی
و گاهی شعر بهانه‌ای می‌شود، برای توجیه تمام بی‌خوابی‌هایم. تا "تو" را در قافیه‌هایم ببینم، بِشُمارم، و آرام در خیالت بخوابم... 🌙 🍂
[ حدیث دل ]
کاری به سرد و گرم بهار و خزان نداشت این پنجره فقط به هوای تو باز بود #فرامرز_عرب_عامری #حدیث_دل 🍂
هنوز هم از لا به لای پرده‌های خاک گرفته این اتاق، دنبال عابری آشنا می‌گردم! منم و صدای تیک تاک ساعت‌ها، تهدید پرندگانی که با خواندن تو را در خیال پرواز می‌دهند. همه مبتلاییم به ... نشسته‌ایم شعر می‌خوانیم. در ناخودآگاهم تو را بارها دیده‌ام... امروز هم از پای پنجره مرا صدا خواهی زد. نیستی اما همیشه رَدی از تو در تَن شعرهایم باقی‌یست. 🍂
این پاییز هم به " یش" رسید! اما من هنوز هم در پاییزِ خود، "تو" را انتظار می‌کشم... 🍂
چشم‌هایت نور می‌تاباند و صبح عشق را به پنجره می‌کوبد! طلوع در چشم‌های ست. خورشید هیچ‌کاره بود... 🦋