eitaa logo
حدیث اشک
7.4هزار دنبال‌کننده
53 عکس
99 ویدیو
8 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
همچو نی در گلو نوای منی پس همان شور نینوای منی کربلا با تو ابرو دارد در دمشقی و کربلای منی من مریض تو ام چه شیرین است هم طبیبی و هم دوای منی به رقیه الهنا العفو تو مناجات و ربنای منی خواب دیدم برای تو مُردم بهترین وجه انتهای منی از خدا من تو را طلب کردم تو همان حاجت روای منی دختری تو عزیز بابایی تو دقیقا شبیه زهرایی دختری از تبار آیینه بی ریا و زلال و بی کینه هر که باشد مرید این دختر کارو بارش همیشه تضمینه سفره ی یا رقیه مادر به غم و درد وغصه، تسکینه او عزیز قدیم الاحسان است جود و احسان اوست دیرینه از قدومش حسین خندان شد خنداهایش چقدر شیرینه زینب امشب دوباره مادر را در نگاه رقیه میبینه آسمان زیر پای او جاری... تا به دوش عموش میشینه یاد ریحانه را کند زنده گیردش تا حسین بر سینه بر زمین حور العین آمده است اشف صدر الحسین آمده است همه قربان او گداها هم مریم و هاجر و زلیخا هم نیمی از روی او شبیه حسین نیم دیگر شبیه زهرا هم علی اکبر فدای رخسارش پسر مجتبی و سقا هم محرمان حرم کنیزانش شهر بانو و ام لیلا هم صف کشیدند بهر دیدارش ملک و انس و جن و حورا هم نفسش زنده میکند دل را به فدای دمش مسیحا هم مثل عباس باب حاجات است نه که امروز بلکه فردا هم دست من را بگیرد از کرمش دل من پر کشیده تا حرمش او رسیده که دلبری بکند بهر ارباب دختری بکند وارث فاطمه است پس به حسین آمده تا که مادری بکند آمده مثل مادرش زهرا از کرم ذره پروری بکند خوش به حال تمام عشاقش صبح محشر چه محشری بکند دست آل امیه را رو کرد کربلا او پیمبری بکند لعن آل امیه را عشق است پرچم یا رقیه را عشق است @hadithashk
پیر میخانه بَدَم من خُلقِ و خویم را بِخَر گرچه!! میدانم تَرَک دارد سَبویم را بِخَر آبرویم در خطر افتاده جان مادرت آبرومَندِ دو عالم آبرویم را بخر @hadithashk
پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی(ص) فرمودند: ای علی! تو اولین کسی هستی که از میان امت من وارد بهشت می‌شوی. عبقات الأنوار، ج۱۰، ص۳۱۹فضیلت ١٢۵٣ @hadithashk
دلم می خواد یه دسته گل بیارم روی سر ناز تو گل بریزم ... کاشکی می شد تو حرمت می گفتم تولدت مبارکه عزیزم ... نمی تونم چشمامو رو حقیقت بعد یه عمری نوکری ببندم تولدت ، حرم چراغونی نیست روم نمیشه دست بزنم بخندم کاشکی می شد زائر صحنت بودم نترسی امشب کسی نیست کنارت کاش منو آتیش می زدی جای شمع اینجوری تاریک نباشه مزارت دلت گرفته بود و آرزوت بود باباتو با خودت هم آغوش کنی ... سر بریده اومد از راه نزاشت چهارمین شمعتو خاموش کنی عروسکات گریه کناتن امشب غمه تو حالا واسمون مبارک خرابه که جای کبوترا نیست تولدت تو آسمون مبارک ... @hadithashk
هر جمعه نوید داده ایم آقاجان اشعار جدید داده ایم آقاجان تا رد شوی از محله ما عمریست هر کوچه شهید داده ایم آقاجان @hadithashk
امام حسن عسكرى عليه السلام: مَن مَدَحَ غَيرَ المُستَحِقِّ فَقَد قامَ مَقامَ المُتَّهَمِ هر كس فردى را كه استحقاق ستايش ندارد بستايد، خود را در جایگاه اتهام و بدگمانى قرار داده است أعلام الدين صفحه313 @hadithashk
رودهای جاری پلک ترم ، دریا نشد مثل چشمم هیچ چشمی پیش تو رسوا نشد گریه ام وقتی نمی گیرد ، بمیرم ، بهتر است مرگ بر آن عاشقی که با غمت احیا نشد ناتوانیِ مرا در داغ هجرانت ببین! از تنور سینه‌ی تنگم ، بُخاری پا نشد در پِی عطر تو بین بادها سردرگُمم هرچه گشتم رَدّی از پیراهنت پیدا نشد جای سنگ طعنه ی شهر است بر پیشانی ام بین مَردُم هیچکس مانند من تنها نشد جَمع اعمال من و احسان تو ، ناممکن است یک رقم از حاصلِ عُصیان من ، منها نشد سطر‌های دفترِ مشقِ ثوابم ، خالی اند قِصّه‌ی عُمر تباهم لایق اِنشا نشد با گناهانم دلت را بد به درد آورده ام بنده‌ای در حَدِّ من اینگونه ، بی پروا نشد طفل بازیگوش را تنبیه کن ، از خود مَران غیر آغوشت برایم هیچ جا مأوا نشد أَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ *..، این گدا را رد مکن سائلَت کوشید بنشیند دمِ در ، جا نشد! در گرفتاری به فریادم رسیده فاطمه در جهان ، حَبل‌ُالمَتینی ، چادر زهرا نشد مرغ دلتنگیِ من پر می کِشَد سوی نجف هر کجا ، جز بام حیدر ، بال‌هایم وا نشد هر که در دنیا پدرجانش علی شد ، بُرد کرد باخت داده هرکسی فرزند این بابا نشد درد یعنی حسرت شش‌گوشه‌ی صحن حسین جز فراق کربلا این ابتلا معنا نشد شیشه ی عطر خدا را سُمِّ مرکب خُرد کرد... هر دری زد بوریا ، جمعش کند امّا..، نشد *فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَيَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ تو سزاواری كه رحمت گسترده‏ات را بر من عطا كنی. @hadithashk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلند مرتبه شاه حرم نیفت به خاک بزرگ قافله برخیز و اسقامت کن نماز با وضوی خون بخوان و بین رکوع به ساربان خود انگشتری کرامت کن به اضطراب نگاه تو شمر میخندد نگاهِ دل‌نگران کم سوی خیامت کن میان آن همه غوغا سنان صدا میزد که روزه ای و بیا نیزه ای به کامت کن تمام حنجر خود را نده به خنجر شمر عنایتی به سنان در مسیر شامت کن به پادشاهی ات عریان شدن نمی آید میان بخشش خود فکر احترامت کن @hadithashk
مادری با تمام دلتنگی هر شب جمعه زار می‌آید سوی کرب و بلا ز عرش برین خسته و بیقرار می‌آید پا گذارد ز هودجی به زمین می‌شود میهمانِ فرزندش میهمانِ قتیلِ مظلومی که به عالَم نَبُد همانندش آمده در حرم که بگذارد سر فرزند خود به دامانش آه و واویلتا هزار افسوس سر به تن نیست، جان به قربانش جای سر بوسه می‌زند بر حلق پیکرش را کشد چو در آغوش گویدش یا بُنَیَّ! یا مظلوم! غرق در ناله می‌رود از هوش آه از آن‌دم که گوشه‌ی گودال دید بر سینه شمر پَست‌ نشست آه از آن‌دم که مادری می‌دید سر فرزند و چشم خود را بست @hadithashk
مقدمش را دیده گفتم سر نمی آید به کار در هجوم نازِ او سنگر نمی آید به کار واعظی چون او تبر بر شانه را در بطنِ شرک منبری جز دوش پیغمبر نمی آید به کار کرده تمرینِ خدابینی نبی قبل از عروج این سفر بی جلوه ی حیدر نمی آید به کار حق بده که معترض باشند مژگانِ تو چون با خمِ ابروت این لشکر نمی آید به کار ضربه‌ات خم کرد و زانوی تو صاف،این تیغ را غیرِ بازوی تو آهنگر نمی آید به کار در مصافت خصم جمله پا شود مانند باد در فرار از شیر، دست و سر نمی آید به کار غیر از اینکه یک نفس باشد نگینِ دستِ تو قلعه ها را تا قیامت در نمی آید به کار قلعه ها از خیبر و مرحب ز عمر، آموختند در مصافِ تو در و پیکر نمی آید به کار در ازای چند سر یک پیکر افتاده چرا کشته‌هایت را فرار آخَر نمی آید به کار کعبه! از این روسیاهی دست باید شست چون قبله با خالِ لب ِ حیدر نمی آید به کار پیش چشم ِ خلق که دیده قیام‌ ات را به بدر فاش میگوییم ما محشر نمی آید به کار سینه ی من چیست؟ دشتِ عشق و خالت دانه ای جز غمت از سینه ی من در نمی آید ، بکار @hadithashk
رودها خشک ولی چشم من از غم تر شد روزها هر چه گذشتند جهان بدتر شد آه از این آب و هوایی که ندارد بویت خاک، از آتش هجران توام بر سر شد کاشتم گل، که به پای تو بریزم صبحی آه از غیبت طولانی ، گل پرپر شد هر سحر وقت دعا، اشک خودش آتش بود هر کجا ریخت به پا آتش غم پرور شد این سیاهی است رفیق ره من تا به کجا؟ روشنای سحرم هجر تو رنج آور شد کاش از صبح ظهورت خبری می دادی که الا مردم عالم شب هجران سر شد من به امید نشستم که‌ منادی گوید صبح آمد ، فرج منتقم مادر شد من (قتیل) غم هجران تو باشم عشق است تا به کی زخم از این غم که چنان خنجر شد؟ @hadithashk
نشسته ام بنویسم بهار یعنی تو گل محمدی گُلعُذار یعنی تو گل همیشه بهارم گلی که خوشبو تر بُوَد ز عنبر و مشک تَتار یعنی تو طراوت گل و ریحان ، طراوت باران طراوت چمن و لاله زار یعنی تو شکوه کوه عظیمی و آبشار بلند شکوه رودی و هر چشمه سار یعنی تو تو بر ضریح علی خوشه های انگوری به دست فاطمه اما انار یعنی تو به کوچه باغ دلم رَد پایتان گُل کرد خزان قلب مرا نو بهار یعنی تو تو که حلاوت شیر و شکر به کام منی چقدرخوش نمکی ، پس نگار یعنی تو چقدر گشته دلم بیقرار آمدنت قرار خاطر هر بیقرار یعنی تو به روی لوح دلم نقش نام و روی شماست که نامدار تو و ماندگار یعنی تو به شوق آمدنت طاق نصرتی بستیم به صبح فتح و ظفر اقتدار یعنی تو قسم به گُل ، به سحرگه، قسم به زُلف نسیم شکوفه های گلِ ذوالفقار یعنی تو نشسته ام لب جاده که تکسوار آید به شوق روی تو ، آن تکسوار یعنی تو به آن امید که ما را پناه می‌آید بلند مرتبه شاهی ز راه می‌آید @hadithashk