هجران به سر آمد شب دیدار رسیده
ای منتظران فرصت گفتار رسیده
حالا که به بازار، خریدار رسیده
دل را به کف آرید که دلدار رسیده
آمد گلی از نسل علی و پسرانش
ای جان دو عالم به فدای پدرانش
حور و ملک از عرش تماشاگر اویند
ارواح مقدس همه دور و بر اویند
هم خضر و هم عیسی به ادب محضر اویند
سر تاسر دنیا همه زیر پر اویند
نوری که به پا خواسته از سامره امشب
وا می کند از کار دل ما گره امشب
ما تشنگی خویش به دریا نفروشیم
خاک در او را به گوهرها نفروشیم
عطر نفسش را به مسیحا نفروشیم
یک موی سرش را به دو دنیا نفروشیم
این عشق عیان است نیازی به بیان نیست
در طینت ما خصلت کوفی صفتان نیست
شادند همه اهل زمین اهل سما هم
لبخند نشسته است به لب های خدا هم
به به همه اسباب جنون هست فراهم
امشب شب مخصوص زیارت شد و ماهم
در آرزوی رفتن بین الحرمینیم
یارب سببی ساز که دلتنگ حسینیم
آن گل که بود دیده نرگس نگرانش
آن یوسف خوش نام که گمگشته نشانش
آن را که زند نبض زمین با ضربانش
یا رب برسانش برسانش برسانش
مشتاق ظهور است خودش بیشتر از ما
ای کاش در آن روز بسازد سپر از ما
روزی که سوی مکه سپاهی بکشاند
وقتی رجزی مثل ابالفضل بخواند
کافی است که شمشیر علی را بتکاند
از دشمن حیدر احدی زنده نماند
تاریخ نشان داده که در عالم ایجاد
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد
می آید و بر پا کند اسلام علی را
بالا ببرد یک نفری جام علی را
در کل جهان زنده کند نام علی را
بیچاره کند دشمن ناکام علی را
آن روز همان روز بد قوم یهود است
پایان بدی منتظر آل سعود است
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#شعر_ولادت_حضرت_صاحب_الزمان_عج
#علی_ذوالقدر
@hadithashk
آخر این راه هر جا هست بی موسی چه فرقی میکند
خلق سرگردان که باشد کوه با صحرا چه فرقی میکند
آنکه هم صحبت شود با شعله ای در کوه کیست
سر به سر آتش بگیرد سینهی سینا چه فرقی میکند
گفت رندی یوسف گمگشته باز آید به کنعان گفتمش
گیرم آمد با وجود این برادرها چه فرقی میکند
روزها را هفته ها را ماه را سالها و قرنها را
بی تو طی کردیم پس امروز با فردا چه فرقی میکند
روزها در برگهی تقویم گرم سوگواری مانده اند
تا نیایی نیمهی شعبان و عاشورا چه فرقی میکند
ما نمی بینیمت اما زندگی روشن ز نور مهر توست
در نکاه کور خورشیدی که پنهان است با پیدا چه فرقی میکند
سالها دنبال تو گشتیم دور خانه ای در مسجدی
بی امام این کعبه با هر مسجد هر جا چه فرقی میکند
در ظهور تو به دنبال چه میگردیم درمانی ز خویش
ندبه میخوانیم آری صبح و شب اما چه فرقی میکند
هر طرف در جستجوی یک نشان از روز موعود توایم
مشهد و بیروت و مکه، قدس یا صنعا چه فرقی میکند
بی تو دنیا رنج بود و زجر بود و زهر بود و زخم بود
منتظر ماندم ببینم با تواین دنیا چه فرقی میکند
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#سید_محمد_حسین_حسینی
@hadithashk
آخر این راه هر جا هست بی موسی چه فرقی میکند
خلق سرگردان که باشد کوه با صحرا چه فرقی میکند
آنکه هم صحبت شود با شعله ای در کوه کیست
سر به سر آتش بگیرد سینهی سینا چه فرقی میکند
گفت رندی یوسف گمگشته باز آید به کنعان گفتمش
گیرم آمد با وجود این برادرها چه فرقی میکند
روزها را هفته ها را ماه را سالها و قرنها را
بی تو طی کردیم پس امروز با فردا چه فرقی میکند
روزها در برگهی تقویم گرم سوگواری مانده اند
تا نیایی نیمهی شعبان و عاشورا چه فرقی میکند
ما نمی بینیمت اما زندگی روشن ز نور مهر توست
در نکاه کور خورشیدی که پنهان است با پیدا چه فرقی میکند
سالها دنبال تو گشتیم دور خانه ای در مسجدی
بی امام این کعبه با هر مسجد هر جا چه فرقی میکند
در ظهور تو به دنبال چه میگردیم درمانی ز خویش
ندبه میخوانیم آری صبح و شب اما چه فرقی میکند
هر طرف در جستجوی یک نشان از روز موعود توایم
مشهد و بیروت و مکه، قدس یا صنعا چه فرقی میکند
بی تو دنیا رنج بود و زجر بود و زهر بود و زخم بود
منتظر ماندم ببینم با تواین دنیا چه فرقی میکند
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#سید_محمد_حسین_حسینی
@hadithashk
باده بریز ساقیا از خُم می به جام ما
خوش بنواز مطربا گشته جهان به کام ما
مرغ هما ی خوش نشین خوش بنشین به بام ما
خوش بخرام از شعف آهوی خوش خرام ما
غنچه به باغبان بزن ، خنده ی نوبرانه را
ابر ببار بر زمین گوهر دانه دانه را
بلبل خوش نوا کنون عزم به شاخسار کن
باز شکاری از وفا تیهو ی غم شکار کن
ماه و ستاره، آسمان به مقدمش نثار کن
عاشق پاکباز جان نذر رخ نگار کن
مژده که یار نازنین چون مه مجلس آمده
صبا به باغبان خبر ده گل نرگس آمده
در خُم می به شوق او باده به جوش آمده
خشت به خشتِ میکده ، وه به خروش آمده
به مدحتش ز هر طرف بانگ سروش آمده
روح الامین به کسوت باده فروش آمده
جمله ی کائنات مست از می ناب سرمدی
هوش ز سر پرانده این دستهگل محمدی
قامت دلربای او کرده بپا قیامتی
چهره ی دلگشای او دارد عجب حکایتی
خال مه جمال او دارد عجب حلاوتی
هیبت با شکوه او دارد عجب صلابتی
چهار قل بخوان و بر چهره ی او نظاره کن
آیه ی وانیکاد خوان نگه به ماهپاره کن
نظاره چون پدر به رُخسار مَه پسر کند
حضرت شمس بوسهای حواله ی قمر کند
لحظه به لحظه دیده را ز اشک شوق تر کند
پسر ز شوق خنده بر روی گل پدر کند
برده قرار عالمی نرگس چشم مست او
چشم تمام سائلان خیره به سوی دست او
جلوه ی تابناک او جلوه ی حُسن داوری
صولت او محمدی ، هیبت اوست حیدری
سیرت اوست فاطمی ، طینت اوست عسکری
از حسنین دارد او عادت بنده پروری
سجده کنند عرشیان بر رُخ بس نکوی او
این رُخ مهدی است یا شمایل عموی او
روی مهش ز یوسف مصر بسی ملیح تر
وان دم روح پرورش ز مسیح، مسیح تر
نطق و کلام و صوت او زهر کسی فصیح تر
منطق و حکم و عدل او ز داوران صحیح تر
آمده کفر و ظلم را ز بیخ ریشه کن کند
آمده تا که خلعت عدل و وفا به تن کند
به جاده خیره مانده ام منتظر سپاه تو
بیا که بسته ایم ما طاق ظفر به راه تو
بیا که طی شد عمر در حسرت یک نگاه تو
کاش که دیده بیند آن جلوه ی همچو ماه
تو
منتظر است شیعه کی صبح ظهور میرسد
ز جاده ی امید کی سپاه نور میرسد
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#جواد_کریم_زاده
@hadithashk
ای کاش تنها عاشق زار تو باشم
ای یوسف زهرا خریدار تو باشم
هر لحظه از عمرم به دنبال تو بودم
تا لایق یک لحظه دیدار تو باشم
بی تو فقط آشفتگی سهم دلم شد
آقای من بگذار بیمار تو باشم
سربازی تو آرزویم بوده و هست
دیگر نمی خواهم که سربار تو باشم
دنیا اسیرم کرده اما دوست دارم
تا لحظهی مردن گرفتار تو باشم
کی میشود ای آنکه شرح «هل اتا»یی
مهمان یک خرمای افطار تو باشم
با واژههای ناحیه آتش گرفتم
تا همنوای آه غمبار تو باشم
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#روحالهگایینی
@hadithashk
درد فراق دردِسرش فرق می کند
چشم انتظار چشم ترش فرق می کند
هجران کشیده جای نفس آه می کشد
داغی که هست بر جگرش فرق می کند
یوسف عزیزتر شد و یعقوب پیرتر
از یار بی خبر ، خبرش فرق می کند
از اِبنِ مهزیار که شد دربهدر بپرس
این راه توشه سفرش فرق می کند
بالِ هوس ببند که غیر از وبال نیست
پرواز عشق بال و پرش فرق می کند
ما هرچه غافلیم از او او به فکر ماست
مولا به بندگان نظرش فرق می کند
پیغام داده منتظران (اَکثِروالدُّعا)
هر کار خیر بیشترش فرق می کند
باهم دعا کنیم برای ظهور او
باهم دعا کنیم اثرش فرق می کند
روزی طلوع می کند از مغرب آفتاب
روز ظهور او سحرش فرق می کند
(قد قامَتِ الصَّلاةِ) همه روبه کربلاست
اصلا نماز پشت سرش فرق می کند
دستی پی نوازش و دستی به انتقام
این ذوالفقار هردو سرش فرق می کند
از قبر در می آورد آن دو خلیفه را
در این محاکمه نظرش فرق می کند
این بار سهمِ (لات و هُبَل) آتش است و دود
این بار بت شکن تبرش فرق می کند
یا فاطمه بیا تو دعای فرج بخوان
مادر دعا کند اثرش فرق می کند
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#عبدالحسین
@hadithashk
هر جمعه نوید داده ایم آقاجان
اشعار جدید داده ایم آقاجان
تا رد شوی از محله ما عمریست
هر کوچه شهید داده ایم آقاجان
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#امیر_فرخنده
@hadithashk
رودها خشک ولی چشم من از غم تر شد
روزها هر چه گذشتند جهان بدتر شد
آه از این آب و هوایی که ندارد بویت
خاک، از آتش هجران توام بر سر شد
کاشتم گل، که به پای تو بریزم صبحی
آه از غیبت طولانی ، گل پرپر شد
هر سحر وقت دعا، اشک خودش آتش بود
هر کجا ریخت به پا آتش غم پرور شد
این سیاهی است رفیق ره من تا به کجا؟
روشنای سحرم هجر تو رنج آور شد
کاش از صبح ظهورت خبری می دادی
که الا مردم عالم شب هجران سر شد
من به امید نشستم که منادی گوید
صبح آمد ، فرج منتقم مادر شد
من (قتیل) غم هجران تو باشم عشق است
تا به کی زخم از این غم که چنان خنجر شد؟
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#محمد_رضا_مسعودی
@hadithashk
نشسته ام بنویسم بهار یعنی تو
گل محمدی گُلعُذار یعنی تو
گل همیشه بهارم گلی که خوشبو تر
بُوَد ز عنبر و مشک تَتار یعنی تو
طراوت گل و ریحان ، طراوت باران
طراوت چمن و لاله زار یعنی تو
شکوه کوه عظیمی و آبشار بلند
شکوه رودی و هر چشمه سار یعنی تو
تو بر ضریح علی خوشه های انگوری
به دست فاطمه اما انار یعنی تو
به کوچه باغ دلم رَد پایتان گُل کرد
خزان قلب مرا نو بهار یعنی تو
تو که حلاوت شیر و شکر به کام منی
چقدرخوش نمکی ، پس نگار یعنی تو
چقدر گشته دلم بیقرار آمدنت
قرار خاطر هر بیقرار یعنی تو
به روی لوح دلم نقش نام و روی شماست
که نامدار تو و ماندگار یعنی تو
به شوق آمدنت طاق نصرتی بستیم
به صبح فتح و ظفر اقتدار یعنی تو
قسم به گُل ، به سحرگه، قسم به زُلف نسیم
شکوفه های گلِ ذوالفقار یعنی تو
نشسته ام لب جاده که تکسوار آید
به شوق روی تو ، آن تکسوار یعنی تو
به آن امید که ما را پناه میآید
بلند مرتبه شاهی ز راه میآید
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#جواد_کریم_زاده
@hadithashk
سلام از چشمه ای خشکیده بر اقلیم بارانی
برای چشم آلوده به جز این نیست تاوانی
چه گویم از خودم از حال غمبار پر از دردم
تو که بهتر ز هرکس حال من را خوب میدانی
خودت که شاهدی در خلوتم با خویش میگویم
چگونه از دلت آمد امامت را برنجانی
اگر از داغ هجرانت نمردم، میکُشد من را
همین بار گناهانم، همین حس پشیمانی
حلالم کن برای معصیت های کسی چون من
تمام روز حیرانی، تمام شام گریانی
میان این همه سردرگمی، این شهر پر فتنه
فقط یاد تو در آورده من را از پریشانی
من بدتر ز بد اصلا به کار تو نمی آیم
ولی تو دوستم داری تویی که خوب خوبانی
من آن مورم که هر لحظه میافتد بار از دوشم
همیشه زیر بارم را تو میگیری، سلیمانی
خطا کردم، جفا کردم، تو را آزردم اما تو
ز لطف و مرحمت من را ز درب خود نمیرانی
می آید جمعه ای که من تو را میبینمت آقا
میایی و برای شیعیانت روضه میخوانی
تمام تاج و تخت دشمنان را ریخته بر هم
عقیله با سخنرانی حسین با صوت قرآنی
میان روضه ها سخت است این روضه برای تو
که شد دخت امیرالمومنین در کوفه زندانی
شنیدم چوب را چرخاند و بر دندان جدت زد
که نه لب ماند نه دندان برایش بعد مهمانی
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#بهمن_ترکمانی
@hadithashk
آخرین جمعه ی شعبانه و من
پیش تو با دل پر غم اومدم
روسیام ولی به جون مادرم
خسته از تموم عالم اومدم
هر جایی که اومدم ندیدمت
میون این همه غم اسیر شدم
قولِ شیخ احمد کافی ، آقاجون
اینقده نیومدی که پیر شدم
رو لبم نوای این الحسنه
امیدم به این چشای ترمه
این که من بشم بلاگردون تو
حرف هر روز و شب مادرمه
تا نبینمت دل آروم نمیشم
یه خبر از تو بهم نمیرسه
زندگیم تکرار دردامه فقط
حالمو ببین ، دیگه دوری بسه
عمر من دیگه داره تموم میشه
ای همه سایه ی رو سرم بیا
آخرین نور علی و فاطمه
به ابالفضل میدمت قسم بیا
#شعر_مناجات_شعبانیه
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#مرتضی_عابدینی
@hadithashk
حدیث اشک
شغل اجدادی من گریه بر اجداد شماست چشمم از داغ تو یک ثانیه بیکار نشد #امام_زمان_عج #کلیپ #انتظار #مه
گذری نیست در این باغ ، که دیوار نشد
کلبه ای نیست در این دشت ، که آوار نشد
سینهی تنگ من از دودهی اندوه پُر است
غُصّهای در دلم اینگونه تلنبار نشد
آخر و عاقبت دوری یوسف ، کوری ست
بی جهت دیدهی یعقوبِ نبی ، تار نشد
سعی کردم که دلم را بخری ، سود نداشت
بخت با ظرف ترکخوردهی من یار نشد
گیر افتاده ام از دست گناهان خودم
هیچکس مثل من اینقدر گرفتار نشد
آبروریزی من قلب تو را درد آورد
آه! این پست کجا مایهی آزار نشد؟!
با همین بی خِرَدی سخت هواخواهِ تواَم
عاشقت جذبِ زبانبازی اغیار نشد
خواب دیدم که کف پای تو را می بوسم
حیف شد دیدن رویای تو تکرار نشد
شُغل اجدادی من گریه بر اجداد شماست
چشمم از داغ تو یک ثانیه بی کار نشد
در سرم عطر شبستان نجف پیچیده
هیچ صحنی ، حرم حیدر کرار نشد
لب به انگور ضریحش نَزَنم ، می میرم
خواستم ترک شود عادتم ، انگار نشد!
قبل مُردن برسانید مرا پیش حسین
تا نگویند که او لایق دیدار نشد
جان آن ساقی لبتشنهی بی دست ،بیا...
یَلی اندازه ی او اُسوهی ایثار نشد
پسر اُمّ بَنین آب شد از داغِ فرات
عرق شرم به پیشانی اش انکار نشد
قَدِ عباس سرآخر قَدِ اصغر شده بود...
هرچه کردند ، بدن ، شکلِ علمدار نشد
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#بردیا_محمدی
@hadithashk