غمگینم و شوقِ لبالب از بیانم میرود
دارد غریب و خسته یارِ مهربانم میرود
دار و ندارم از وطن رخت سفر را بسته و
سست است زانوانم و تاب و توانم میرود
ای شهر پُر اندوه، ای کابوس ِ کوچه الوداع
با خاطراتِ از مدینه مرثیه خوان میرود
مقصد به ظاهر کعبه اما راهیِ مقتل شده
پشت سرش اشکی روان از دیدگانم میرود
آورده با خود هر چه دارد را که قربانی کنَد
خورشید و ماه و کهکشان و آسمانم میرود
وقتِ اذان زل میزند تا بر علیِ اکبرش(ع)
یک بغض دردآلود، در صوتِ اذانم میرود
در هر قدم با غصه و دلشورهٔ زینب(س) مدام
یک داغِ دائم شعله ور در استخوانم میرود
بر خاک می نشیند و تا آب می نوشد حسین(ع)
جان میدهم! آرامش از روح و روانم میرود
این کاروان با آه بسته بند محمل را اگر-
بند دلم شد پاره چون جانِ جهانم میرود
بیتابم و دلواپسم! تندی نکن! آرامتر...
«ای ساربان آهسته ران کآرام جانم میرود»!
#حرکت_کاروان_سیدالشهدا_ع
#مرضیه_عاطفی
@hadithashk
حضرت ماه بگو باز مسیرت به کجاست
پسر شاه بگو باز مسیرت به کجاست
نکند در دل خود میل بلا را داری
شور عشق و هوس کرببلا را داری
لیلیِ حضرت لیلا سوی صحرا نروی
زلف آشفته سوی حضرت لیلا نروی
خبرت هست که در قافله دختر داری؟
خبرت هست رباب و علی اصغر داری؟
قیمت آب در آن بادیه چون جان باشد
چه کنی گر لب طفلان تو عطشان باشد
نکند زینب تو بی کس و تنها گردد
نکند معجر او خاکی صحرا گردد
نکند قاری قرآن به سرِ نیزه شوی
سرِ فارغ ز تن و همسفر نیزه شوی
کوفی آداب بدی نسبتِ مهمان دارد
کربلا خاک بلا...خار مغیلان دارد
مکتب شام ریا...مذهبشان نیرنگ است
رسم مهمانی شان نیزه و چوب و سنگ است
میروی کاش رباب و علی اصغر نبری
میروی کاش در این قافله دختر نبری
میروی کفش فزون از حدِ طفلان بردار
شانه از بهر سر و زلف پریشان بردار
به زنان،معجرشان،فکر و حواست باشد
نظرت بر سر و انگشت و لباست باشد
کیستم من که بگویم به کجا خواهی رفت
یا چرا بر سفر کرببلا خواهی رفت
تو خودت عالم غیبی و خودت آگاهی
پور عین الَلهی و حضرت ثاراللهی
ولی ای خون خدا بگذر از این کربلا
تا نگردد سرِ زینب هدف سنگ بلا
دیدن داغ تو با جمله ی یاران سخت است
دیدن راس تو در طشت زرافشان سخت است
مپسند اینکه سرت زینت نی ها باشد
بعد تو زینب تو بی کس و تنها باشد
#حرکت_کاروان_سیدالشهدا_ع
#داریوش_جعفری
@hadithashk