eitaa logo
حدیث اشک
8.6هزار دنبال‌کننده
68 عکس
127 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
نازهای دخترانه خلق کرده حق به پاس ناز تو احساس را در نگاه دیگران کردی تداعی یاس را اوج احساساتی و دارم یقین در خلقتت خرج کرده حضرت رب واژه وسواس را نازهای دخترانه داری و با خنده ات میتوانی بر سر ذوق آوری عباس را طرز رفتار پدر با تو به ما اثبات کرد بسته ای از پشت دست آدم حساس را برق زد تا چشمت از شوق ملاقات حسین از نوا انداخت بی شک ارزش الماس را دوش عباس است جایت مطمئنا که عمو ثبت کرده پای تو این جایگاه خاص را صبر را بیچاره کردی شام را ویرانه تر بر زمین کوبانده ای قوم خدانشناس را از حجاب و صورت وقد خم تو روشن است حمل کردی با خود از صدیقه این میراث را علی اکبر نازک کار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نمیخواهم نمیخواهم که در راه تو سنگ کوچکی باشم به رنگ ترس در چشمان ناز کودکی باشم نمیخواهم که حتی روبرویت اندکی باشم نمیخواهم که بغض خواهرت باشم و اشک دخترت باشم و آه مادرت باشم و در هر سنگری جز سنگرت باشم نمیخواهم که غم باشم و لرزه بر تن اهل حرم باشم ستم باشم ستمگر بودن از من بر نمی آید ستم بر تو از این نوکر نمی آید خلاصه اینکه آقاجان نمیخواهم که حر باشم که حر بودن نیازی دارد آن هم راه را بستن به نوعی دستهای باز شاهنشاه را بستن تو از حر توبه اش را میپذیری خوب میدانم که تو نعم الامیری خوب میدانم ولی هرگز نمیخواهم که حر باشم بیاید لشکرم سویت و از گرد سوارانم نشیند خاک بر مویت اگر حر، حر شده چون احترام از مادرت دارد ببین چشم مرا با گفتن یک حرف میبارد فقط یک حرف یک کوچه اگرچه رو سیاهم من و لبریز از گناهم من بگو روز قیامت که نه تنها راه را بر تو نبستم من که در هنگامه ی سینه ی زنی هر شب برایت کوچه وا کردم اگر مغروض هم بودم به زور چادری پاره عزاخانه به پا کردم و گر دستم رسیده کوچه ها را طاق هم بستم دوباره گفتم از کوچه، غلط کردم، نفهمیدم نفهمیدم شبیه مادرت زهرا که سیلی بی هوا خورده یکی از دست نامحرم یکی از کوچه ها خورده که با این جمع هر دفعه یکی سیلی زده زهرا دو تا خورده حسن جا مانده، جاخورده که چادر مشکی مادر چرا انقدر پا خورده  محمد توکلی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حر باشی فرمانده بودی آمدی سرباز دین باشی دُر باشی و حر باشی و مرد آفرین باشی ازحضرت زهرا شفاعت را طلب داری باید بگویم هر چه داری از ادب داری چون در حقیقت حضرت زهرا نگاهت کرد با یک نظر فرمانده ی کل سپاهت کرد معنی حرکربلا اینطور شد ساده هرکس که زهرا شد خریدارش، شدآزاده نعلین را در کربلا انداختی بر دوش یعنی به فرمانت شدم آقا سراپا گوش سرباز اربابی و حکم آمد از آن بالا فرماندهی لشکر صدیقه ی کبرا تو در حقیقت چون که بر ارباب پیوستی روز نخستین راه را روی خودت بستی روز نخستین صحبت ارباب پاکت کرد روز دهم تاثیر کرد و سینه چاکت کرد پیوستنت تاریخ را یکدفعه برگرداند بیش ازهمه این بازگشتن شمر را سوزاند یک بار با برگشتنت یک بار با جنگت یعنی دودفعه شمر افتاده ست در چنگت فرمانده ی محض سپاه توبه کارانی ازاین جهت درد مرا هم خوب میدانی یک آیت از مجموع اعجاز حسینی تو چون اولین سردارِ سرباز حسینی تو درکربلا ازاین جهت مثل علی هستی که بر سر خود دستمال زرد را بستی آن دستمالی که حسین از مادرش دارد حر مثل سربندی همان را بر سرش دارد پیداست بر انگشتر کرب و بلا درّی زهرا خریدار تو شد ازاین جهت حرّی یعنی گریز روضه ی حر میشود کوچه یعنی ازآن نامردها پُر میشود کوچه  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹