مادر عباس
این نخل کهنسال ثمر داشته روزی
منظومه ی او چند قمر داشته روزی
این مادر بی کس که سر قبر نشسته
در دامن خود چند پسر داشته روزی
دنبال سر فاطمه تا سر حد جانش
در بیت ولا سینه سپر داشته روزی
هم فضه هم أسما اگر او بود نبودند
این فاطمه از بسکه هنر داشته روزی
یک فاطمه این است و یک فاطمه آن است
آن هم ز همین کوچه گذر داشته روزی
در بین همین کوچه ی غم موقع برگشت
زهرای جوان درد کمر داشته روزی
جز خدمت اولاد علی مادر عباس
هیهات اگر میل دگر داشته روزی
از شدت اشک عطر گل یاس گرفته
در خانه ی خود روضه ی عباس گرفته
عباس نگو ماه شبم تار شد و رفت
در کرببلا حیدر کرار شد و رفت
این خوش قدوبالا شدنش دردسرش شد
ما بین دو صد تیر گرفتار شد و رفت
گفتند عمودی به سرش خورد و زمین خورد
گفتند که تیر سپری خار شد و رفت
شرمنده ام از روی رباب و علی اصغر
با هلهله ی حرمله بیدار شد و رفت
از خیمه ی زنها خبر آمد به مدینه
زینب دو سه جا راهی بازار شد و رفت
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
۴ دی ۱۴۰۲
یا ام البنین(س)
به نام آب مطهّر شدم، خدا را شکر
به بوی عشق معطّر شدم، خدا را شکر
سِمت گرفتم و مادر شدم، خدا را شکر
کنیز خانه ی حیدر شدم، خدا را شکر
بنای خلقت من خدمتم در این خانه اســت
دلیل عصمت من خدمتم در این خانه است
به باغ عاطفه ها یاسمن من آوردم
پسر برای شَه مؤتمن من آوردم
غلام، بهر حسین و حسن من آوردم
برای غیرت و مردی، ثمن من آوردم
خوشا به حال دلم حاصلم ابالفضل است
خوشا به حالم ابوفاضلم ابالفضل است
شَرَر نخورده پرم، مثل سرورم زهرا
نخورده ضربه سرم مثل سرورم زهرا
نگشته خم کمرم مثل سرورم زهرا
شنیده ام پسرم مثل سرورم زهرا
به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد
پس استخوان شکسته سر و صدا دارد
شنیدم از تن عباس من سوا شد دست
عمود روی سرش خورد، تا جدا شد دست
همین که آخر کارش از او فدا شد دست
به روی دخترکان بی هوا رها شد دست
شنیده ام به دو چشم پر اشک خندیدند
به اشک چشم حسین و به مـشک خندیدند
نبودم و سر عباس را به نِی کردند
عذاب دائم خود را عوض به رِی کردند
سر مطهّر شاهی به تشت مِی کردند
زدند بر اُسرا سنگ و راه طی کردند
و من شنیدم و نالیدم و نهادم سوخت
که کاش فاطمه، جوشن برایشان میدوخت
عزیز، زینبم، آخر سرت به یغما رفت؟
شنیده ام که زِر و زیورت به یغما رفت
میان معرکه ها، معجرت به یغما رفت
لباس بافته ی مادرت به یغما رفت
به دشت ماریه، ای کاش جایتان بودم
بگو که مادر خوبی برایتان بودم؟
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
۴ دی ۱۴۰۲
یا ام البنین(س)
پیراهنِ مشکیم و پوشیدم
گُل کرد بازم تو دلم احساس
دیدم نوشته گوشه ی تقویم
” روزِ وفـاتِ مادرِ عبّاس `
امّ البنیـن یعنی جوانمـردی
یعنی زنی از جنسِ مردانه
یعنی که بعد از حضرتِ زهرا
زهراتریـن بانویِ این خانـه
امّ البنیـن یعنـی فداکـاری
یعنــی بدونِ واهمـه بـــودن
یعنـی زنِ حیـدر شدن امّا
بـازم کنیـزِ فاطمـه بـودن
وقتی که اسمت فاطمه باشه
امّا بخوای امّ البنیـن باشی
غیرت بجوشه تو رگ و ریشت
زن باشی و مردآفرین باشی
دربندِ این باشی که با لبخـند
دلبندِ زهـرا رو بخنـدونــی
قُنداقه ی عبّاست و با اشــک
دورِ سرِ زینـب بچرخونــی
یعنی مَحالـه باشه عبّاس و
قلبِ حسین از خون لبالب شه
می خوام علمـدارِ رشیدِ من
در کربلا پیش مرگِ زینب شه
یعنی نمیخوام رو زمین باشه
یک قطره از خونِ حسینِ من
کرب و بلا یـادت نره عبّاس
جونِ تو و جـونِ حسیـنِ من
مـادر بیا و سر بُلندم کن
باید سرت رو نیزه ها باشه
دست برنداری از علمـداری
حتّی اگه دستات جدا باشه
میپیچه عطرِ یاس تو مِیدون
” ادرِک اخا ” رو باورت میشه
من مـادرت هستم ولی عبّاس
یک روز زهرا مادرت می شه
ابراهیم زمانی
#ابراهیم_زمانی #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
۲۱ آذر ۱۴۰۳
یا ام البنین(س)
به نام آب مطهّر شدم، خدا را شکر
به بوی عشق معطّر شدم، خدا را شکر
سِمت گرفتم و مادر شدم، خدا را شکر
کنیز خانه ی حیدر شدم، خدا را شکر
بنای خلقت من خدمتم در این خانه اســت
دلیل عصمت من خدمتم در این خانه است
به باغ عاطفه ها یاسمن من آوردم
پسر برای شَه مؤتمن من آوردم
غلام، بهر حسین و حسن من آوردم
برای غیرت و مردی، ثمن من آوردم
خوشا به حال دلم حاصلم ابالفضل است
خوشا به حالم ابوفاضلم ابالفضل است
شَرَر نخورده پرم، مثل سرورم زهرا
نخورده ضربه سرم مثل سرورم زهرا
نگشته خم کمرم مثل سرورم زهرا
شنیده ام پسرم مثل سرورم زهرا
به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد
پس استخوان شکسته سر و صدا دارد
شنیدم از تن عباس من سوا شد دست
عمود روی سرش خورد، تا جدا شد دست
همین که آخر کارش از او فدا شد دست
به روی دخترکان بی هوا رها شد دست
شنیده ام به دو چشم پر اشک خندیدند
به اشک چشم حسین و به مـشک خندیدند
نبودم و سر عباس را به نِی کردند
عذاب دائم خود را عوض به رِی کردند
سر مطهّر شاهی به تشت مِی کردند
زدند بر اُسرا سنگ و راه طی کردند
و من شنیدم و نالیدم و نهادم سوخت
که کاش فاطمه، جوشن برایشان میدوخت
عزیز، زینبم، آخر سرت به یغما رفت؟
شنیده ام که زِر و زیورت به یغما رفت
میان معرکه ها، معجرت به یغما رفت
لباس بافته ی مادرت به یغما رفت
به دشت ماریه، ای کاش جایتان بودم
بگو که مادر خوبی برایتان بودم؟
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
۲۱ آذر ۱۴۰۳
یا ام البنین(س)
با گریه هام مدینه رو سوزوندم
برای دستای تو روضه خوندم
خوش غیرت حرم بیا و ببین
رخت عزا به بچه هات پوشوندم
بسته بودش دستای خواهر تو
رو نیزه ها بند نمی شد سر تو
بابت موهای سپید رباب ...
حلالیت گرفته مادر تو
گلی نمونده دیگه تو گلشنش
روضه ی بازه لالایی خوندنش
داغ تو کاری با حرم کرده که
برادراش ربابو نشناختنش ...
بشیر میگفت خمیده شد نگارت
من نبودم فاطمه بود کنارت
میگن یه جور پاشیده بود پیکرت
تنت رو ریختن میون مزارت
از آسمون انگاری ماه گرفتن
روضه خونات نوای آه گرفتن
قبر تو اونقده کوچیک بود تورو
با علی اصغر اشتباه گرفتن
قد بلندی داشتی دشمن گرفت
تیر اومد و چشمتو از من گرفت
سر تو روی دامن حسین بود
سر حسینو کی به دامن گرفت ؟
شما دوتا رو زیر پا هم دیدن
نیزه دارا حالتونو پرسیدن
شمر و سنان پابه پای حرمله
خیلی به افتادنتون خندیدن ..
ناصر دودانگه
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
۲۱ آذر ۱۴۰۳
ایها العزیز
روزی بدون گریه ی من سر نمیشود
چشمی شبیه چشم ترم ، تر نمیشود
من تشنه ی محبتم و زر نخواستم
من را ببین ، ببین همه چی زر نمیشود
من اشک میخورم که نمک گیرتان شوم
از این شراب ، با برکت تر نمیشود
من هم تنم سیاه و عرق کرده است، حیف
من را بغل کنید معطر نمیشود !؟
یک بوسه ام بده که بمیرم پس از همان
چون لذتی چو بوسه ی آخر نمیشود
شرحی گزیده از قصص الانبیاست این
گریه نکرده بر تو پیمبر نمیشود
امشب برای خرجی ام البنین بیا
ترحیم اوست ... بی پسر آخر نمیشود
بچه برای نوکری تو بزرگ کرد
نامادری که این همه مادر نمیشود
عباس را همیشه غلام حسین خواند
بچهکنیز ، حکم برادر نمیشود
کلثوم را بگو ، که به قربانیش پذیر …
این اندک است اگر که مکدر نمیشود
ام البنین ! شفای همه دردهای ما
امری بجز رضات مقرر نمیشود
زاویه ی بقیع ، بود قبله ی جهان
هر کس که سجده کرد ، که کافر نمیشود
غیر از نبی و فاطمه و چندتا امام
قطعاً مدینه بی تو منور نمیشود
علیرضا وفایی خیال
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
۲۱ آذر ۱۴۰۳
مادر
مادربزرگ مشکم و دریا دل من است
این چار قبر فرضی من ساحل من است
امالبنینِ شهرم و از چار پهلوان
یک مشک پاره پاره فقط حاصل من است
پیداست حد داغ من از ضجههای من
اینجا که سنگ گریه کن محفل من است
قبل از حسین لب نزد عباس من به آب
اصلا وفا حقیر ابوفاضل من است
گفتند دست ماه مرا قطع کرده اند
آن دستها که هدیهی ناقابل من است
ضرب عمود لالهی من را گلاب کرد
این شیشهی شکسته همه حاصل من است
مُردم از این که آب نخورد اصغر حسین
شرمندگی ز تشنه لبان قاتل من است
بعد از حسین ام بنین دربهدر شده
از این به بعد کرب و بلا منزل من است
وحید عظیم پور
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
۲۱ آذر ۱۴۰۳
مادر مادر
ما چه می فهمیم غم را، داغ را، دل بی قراری را
یا که شب های پر از دلگیری و چشم انتظاری را
ما چه می فهمیم سوز و سردی فصل زمستان را
بغض مانده در دل پاییزی و چشم بهاری را
ما چه می فهمیم حال مادری که از شهید خود
بین دستانش گرفته قاب عکسی یادگاری را
دلبری رفت و دو چشم مادری با رفتنش خون شد
ما چه می فهمیم حال آن که گم کرده نگاری را
پیرزن حق دارد این گونه بگردد بین هر کوچه
دلبرش نگذاشت باقی از خودش وقتی مزاری را
محمد جواد شیرازی
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
۲۱ آذر ۱۴۰۳
یا ام البنین(س)
اول به زینبش دم در احترام کرد
با اذن او ورود به بیتالامام کرد
تا خاطرات شعلهور از یادها رود
معروف شد به اُمّ بنین، ترک نام کرد
از او سزاست درس بگیرند مادران
نامادری که مادریاش را تمام کرد
حیدر، حسن، حسین، علی، باقرالعلوم
عزت ببین که خدمت این پنج امام کرد
آمد بشیر و مادر سقا فقط سوال
از سرورش حسین علیهالسلام کرد
در امتداد خون شهیدان کربلا
با اشک در مقابل دشمن قیام کرد
با چار مصرعی که فدای حسین شد
این شاعر آخرین غزلش را تمام کرد
علی سلیمیان
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
۲۱ آذر ۱۴۰۳
ام الادب
تمام عمر من و آستانِ اُمِبنین
که در تمامیِ عمریم میهمانِ اُمِبنین
`هزار دشمنم اَر میکنند قصدِ هلاک”
چه غم مرا که منم در امانِ اُمِبنین
اگر هزار گره باشدم خیالی نیست
فقط همین که بگویم به جانِ اُمِبنین
بقیع و خاکِ بقیع سرمههای مادرهاست
همان غبار که دارد نشان اُمِبنین
دعای فاطمه با فاطمه اجابت شد
که گشت خانهی او آشیان اُمِبنین
چه برکتی است سرِ سفرهاش نمیدانم
علی شد از همه دنیا از آن اُمِبنین
نشسته پنج امامم کنار سفرهی او
و خوردهاند همه آب و نانِ اُمِبنین
بزرگ ، دُختِ قبیله ، کنیزِ زینب شد
همینکه گشت علی میزبان اُمِبنین
رسید و خانهی زهرا دوباره مادر دید
حسین دید به سر سایبان اُمِبنین
رسید و گیسوی کلثوم شانه شد با هر....
نوازش نَفَسِ مهربانِ اُمِبنین
گرفته است به دامن چهار جانش را
هزار شُکر که آمد به خانه اُمِبنین
ولی چه حیف که غم آمد و زمانه نوشت
جگر خراش بود داستان اُمِبنین
میان قافله خورشید و ماهِ او رفتند
به راه ماند ولی دیدگان اُمِبنین
بشیر آمد و پیغام بی کسی آورد
خراب شد بخدا خانمان اُمِبنین
برای چار جوانش نگفت اما گفت :
بگو حسین کجا هست؟ جانِ اُمِبنین
همینکه دید شده بی حسین اُفتاد و
به روی خاک نشست آسمانِ اُمِبنین
مدینه گفت که اُمالبنین نمیشد پیر
گرفت نالهی زینب توانِ اُمِبنین
نه گاهواره رسید و نه کودک و نه رُباب
ولی رسید بجایش خزان اُمِبنین
خمید و خاکِ دوعالم به رویِ معجر ریخت
عصا گرفت و سیه شد جهانِ اُمِبنین
سکینه خورد زمین وقتِ دادِ زینب شد
میان روضهی اَبرو کمانِ اُمِبنین
عروسِ سوختهی فاطمه رسید از راه
رُباب شد پس از آن روضهخوانِ اُمِبنین
مدینه دید که بیبی چقدر روضه گرفت
چقدر روضه شنید از زبانِ اُمِبنین :
حسین دست غریبی به روی زانو زد
برای جرعهی آبی به حرمله رو زد...
حسن لطفی
#حسن_لطفی #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
۲۱ آذر ۱۴۰۳
ام الادب
از اول هر کجا که حرفی از مادرترین بوده
همیشه بعد اسم فاطمه ، ام البنین بوده
کنیزی کرد زینب را مقامش رفت بالاتر
اگر امالبنین ، امالبنین شد اینچنین بوده
خودش را روز اول پای زینب روی خاک انداخت
کسی که پیش اقوام خودش بالانشین بوده
ادب را شیر کرد و نوش جان بچه هایش کرد
که بی شک همسر شیرخدا شیرآفرین بوده
برای بچه های فاطمه مادر شدن کمنیست
فقط او لایق این مرتبت روی زمین بوده
اگر او را بخواهم در عناوینی بگنجانم
علی تاج ولایت بود و این بانو نگین بوده
اگر نانی به سائل داده گفته یادشان باشد
که نان سفره اش نان امیرالمونین بوده
هزار عباس اگر میداشت تقدیم علی میکرد
نخوان امالبنین اورا که امالعارفین بوده
ازاین که عالَمی حاجت گرفت از دست پُرمِهرش
یقین دارم خودش دستِ خدا در آستین بوده
شبیه کربلایی ها بخواه اول از او حاجت
چرا که پیش از عباسش به فکر زائرین بوده
امام دین در عاشورا به عباسش پناه آورد
از این منظر ببینی زیر دِینش رکن دین بوده
علمدارش زمین افتاد اگرچه روز عاشورا
علمدار بساط روضه بعد از اربعین بوده
به داغ شیرخواره گریه کرده نه به شیرانش
فداکاری ببین ، انگار اُمِّ بیبنین بوده
به سینه میزد و میگفت ای تنهای بی مادر
تمام فکر و ذکرش لحظهی هل من معین بوده
نبایستی برایش از حسین اینگونه میگفتند
که ساعاتی به زیر زانوی شمر لعین بوده
نمیزد اینقدر لطمه، اگر با او نمیگفتند
که یک نیزه به پایش خورد وقتی روی زین بوده
سوالی کرد که با سر چهها کردند بعد از ذبح
بشیر آهسته گفت امالبنین در خورجین بوده
خجالت میکشید از فاطمیات بنیهاشم
که در کوفه حجاب دخترانش آستین بوده
همان بهتر نبود آنجا ببیند دخترانش را
میان مجلسی که حرمله بالانشین بوده
کسی نشنیده از او که بگوید: وای عباسم...
ولی سردردهایش از عمود آهنین بوده
گروه شعر یامظلوم
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
۲۱ آذر ۱۴۰۳
یا اماه
آمد و یک مدینه آه آورد
چشم گریان به شوق ماه آورد
آمده با صلابت گریه
ایستاده به قامت گریه
در هوای نگاش ابر کشید
بر زمین نقش چار قبر کشید
بر مزار خیالیاش که نشست
مرثیه خواند و گریه کرد و شکست
بر روی دستهای اخلاصش
زره یادگار عباسش
نه فقط از تبار اشک است او
بلکه مادربزرگ مشک است او
فاطمه بود،فاطمه اما
پشت در جاگذاشت اسمش را
روز ، خورشیدو ماهتاب شبند
اهل تقوا همیشه با ادبند
گفت این خانه مال آل عباست
گفت که فاطمه فقط زهراست
به خودش ام بی بنین میگفت
و به زینب هم اینچنین میگفت
روزگارم شدهست پاییزی
که نبینم تو اشک میریزی
هی مرا مادرم خطاب نکن
هی مرا از خجالت آب نکن
شان من چون بتول اقدس نیست
مادری کار هرکسی پس نیست
مادر من به حکم لم یزلی
شیر داده مرا به ناد علی
آسمان نور دست من داده
ماه در دامن من افتاده
پسری داشتم که سقا بود
خادم بچه های زهرا بود
پسری داشتم مودب بود
پسرم تکیه گاه زینب بود
افتخار من و عشیرهٔ من
یل من نافذ البصیرهٔ من
علمش مرکز سپاه امام
دستهایش ستون کل خیام
آه اما بریده شد یارب
آن دوتا دست از سر زینب
اهل تکفیر پرپرش کردند
نیزه ها جنگ بر سرش کردند
تیغها پاره پاره اش کردند
ماه را پرستاره اش کردند
غیرتالله که زمین افتاد
دخلت زینبُ علیَ بْنُ زیاد
آه از دست بی بصیرت ها
خنده ها طعنه ها شماتت ها
گریه های سکینه اشک رباب
آه از خیزران و بزم شراب
وحید عظیم پور
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
۲۲ آذر ۱۴۰۳