eitaa logo
حدیث اشک
7.4هزار دنبال‌کننده
49 عکس
97 ویدیو
8 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
نمک بخور ولی آن رابه زخم یارنزن به جان زینبت این سفره را کنار نزن من از تو وعده گرفتم برای افطاری بیا و امشبه را حرف غصه دار نزن بگو حسن برود مسجد و تو پیشم باش اذان رفتن خود را به کوفه جار نزن چقدر بر در و دیوار چشم میدوزی به جان فاطمه بابا به دل شرار نزن کلون در، پر شال تو را گرفت،ولی به یاد سینهء خونی شده هوار نزن تمام این در و همسایه با تو بد هستند میان صحن حیاط این چنین تو زار نزن برو به کوفه سفارش کن و بگو کوفه به فرق دختر من سنگ بی شمار نزن.... @hadithashk
یادت بماند عهد و پیمانم ابالفضل دست تو و دست یتیمانم ابالفضل امشب همه دیدند زهرا سه پسر داشت جانم حسن جانم حسین جانم ابالفضل پاشو از امشب ساقی این خاندان باش آبی بیاور سخت عطشانم ابالفضل جان تو ، جان زینبم ،دور و برش باش خدشه نیفتد روی قرآنم ابالفضل ای وای از وقتی که می‌گوید به صحرا کاری بکن که سوخت دامانم ابوالفضل این کوفه خولی و سنان و شمر دارد دلواپس فردای طفلانم ابالفضل امشب دو چشمم خیس و بارانیست عباس بازار کوفه جای زن‌ها نیست عباس وقتی که ناموس خدا می‌آید اینجا در کوچه‌ها جشن و چراغانیست عباس هم با سر تو ،هم حسینم بین زن‌ها در کوچه‌ها آیینه گردانیست عباس زینب که سفره‌دار کوفه است ، آه ،آن روز در پیش رویش نان مجّانیست عباس وقتی که می‌بندند بر نیزه سرت را بی روسری راهی مهمانیست عباس درکوفه خیلی چیزها می‌بینی اما آنچه نمی‌بینی مسلمانیست عباس @hadithashk
طفلم ودورم ازپدر طفلم ودورم ازپدر ،چندنفربه یک نفر آب شدم سرگذر ،چندنفربه یک نفر شمرمراکتک زده ،زجر مرا لگدزده عموبیامراببر چند نفر به یک نفر نه مانده قوّتی به پا نه مانده زیوری به دست نه مانده روسری به سر چندنفربه یک نفر از آن طرف سپاهشان ازین طرف نگاهشان خسته شدم من ازسفر چندنفربه یک نفر حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شاخه ی طوبای شکسته ای در نظرم شاخه ی طوبای شکسته! یک چشم بیانداز به بابای شکسته من یک کمر خم شده دارم به کنارت... اما تویی و این همه اعضای شکسته ای وای که تو ماندی و یک پای بریده ای وای که تو ماندی و یک پای شکسته هرچند که شیرازه ی توریخته برهم.. قرآن منی باخط زیبای شکسته! ابروی تو بر نیزه گرفته ست عزیزم درهم شده آن طاق معلای شکسته صحبت شده از معجر عمه،چه کنم من.. آواره شد آن حضرت عظمای شکسته از خس حس تو سینه ی من تیر کشیده بابا بگو ای یار مسیحای شکسته یک‌بار دگر زنده شده داغ مدینه دیدیم به پهلوی تو زهرای شکسته ممنون عبایم که تورا برد به خیمه تشییع شدی با قدو بالای شکسته حسین قربانچه سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا پادشاه تشنه بی حالی چرا زیر دست وپای دجالی چرا درسراشیبی گودالی چرا چانه رابرخاک می مالی چرا اینکه با پا پشت و رویت میکند نیزه اش رادر گلویت میکند بین مقتل کاربه دعوا کشید هرکسی آمد تو را با پا کشید کار به مُزد ذوی القربی کشید نیزه دندان تو را از جا کشید ذکرمی گویی و بی حد می زنند این اراذل ضربه را بد می زنند شمر دارد سرفرازی میکند پشت زن ها یکه تازی می کند درحرم گردن درازی میکند باسرتو نیزه بازی می کند یک طرف زن ها زغم مو میکشند یک طرف اوباش النگو میکشند حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا انقدر سخت شدجداسرتو که بلند است آه مادر تو پیش زن ها خجالتت دادند پیرهن نیست روی پیکر تو فکر میکردی آخرش باشمر بشود هم مسیر خواهر تو؟ من نگفتم کجاست انگشتر! که نگویی کجاست معجر تو! حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دُرّی که رنگ آن به عقیق یمن زده چوب حراج بر جگر خویشتن زده آتش شراره بر جگر یاسمن زده دریای غم به ساحل قلب حسن زده روز وشب آه می کشم و زار می زنم بسمل هم اینچنین که منم جان نمیکند میخواستم بلندشوم رو به را شوم تا زینبم نیامده از تشت پا شوم اما مجال نیست که از غم جداشوم چیزی نمانده با غم خود بر ملا شوم کم کم تمام اهل حرم جمع می‌شوند در سوی ناله های حسن شمع می‌شوند آه از نهاد می‌کشم و وای از دلم از عمر خویش خون جگر گشته حاصلم غربت جز اینکه هم نفسم هست قاتلم محنت جز اینکه هست مغیره مقابلم دیندارهای شهر هم از بس که ساده‌اند مسجد که میروم به علی فحش می‌دهند خاموش گشته اخترم از هفت سالگی خاکستر است بر سرم از هفت سالگی لرزیده است پیکرم از هفت سالگی من رازدار مادرم از هفت سالگی در خاطرم هر آینه از کوچه بگذرم انگار باز فاطمه را خانه می‌برم دیدم عیال کفر و ستم می‌رسند و بعد هیزم به دست تا پس در آمدند و بعد ابلیس‌ها به آتش در می‌دمند و بعد دیدم که با لگد به دری می‌زنند و بعد زود آمدند با غم ما سرخوشی کنند با هر وسیله‌ای شده محسن کشی کنند سخت است اینکه صبر کنی پر بریزد و از چشم صاحب فدک اختر بریزد و خون از شیار گونه مادر بریزد و سیلی ز گوش فاطمه گوهر بریزد و با دست‌ها طلب بکنی راه چاره را از خاک کوچه جمع کنی گوشواره را خون از لبم چکید ولی خیزران نخورد خیلی گلوم خشک شد اما سنان نخورد نه چکمه نه لگد به من نیمه جان نخورد آمدحسین و از بغل من تکان نخورد آرام روی سینه گرفته سر مرا تر کرد با دو جرعه خودش حنجر مرا تابوت من ز کینه خناس‌ها شکست در این مجادله دل عباس‌ها شکست وای از دمی که شیشه احساس ها شکست با تازیانه ها کمر یاس ها شکست زینب که سوی مجلس اغیار میرود عباس روی نیزه سرش آب @hadithashk
عزیزم حسین(ع) به نام خدای جهان آفرین خداوند آب روان آفرین عقیق آفرین ساربان افرین دهان آفرین خیزران آفرین ازین نامرتب سلام علیک! مسیحای زینب سلام علیک! اَ اَدخُل؟تو خواندی که دعوت شدم حلالم کن اسباب زحمت شدم زیارت شدی و زیارت شدم مهیای ذکر مصیبت شدم عجب روضه ای روضه خوانت منم برای غمت سینه هم‌ می‌زنم چهل روزی است این زن قد کمان.. همان زن که عظمی ست بین زنان.. گرفتار شمر است با ساربان.. نگفتم نرو پیش زینب بمان! چهل روز من بی تو بودم زینب کبود کبود کبودم حسین منی که میایم از آن راه دور.. شکسته وقار و شکسته غرور به صد زحمت از مست های شرور لباس تنت را گرفتم به زور شرافت گرفته ست قرآن به تو! نبینم بگویند عریان به تو! عجب کربلایی عجب محشری عجب اسبهایی عجب معبری عجب بوریایی عجب پیکری عجب حنجری و عجب خنجری سرت بود سمت حرم کج حسین تورا پشت و رو کرد با لج حسین سرت را نخست از حرم غصب کرد سپس بین خورجین یک اسب کرد سپس برروی شاخه ای نصب کرد سپس بابتش جایزه کسب کرد دلم سوخت از شام تا بامداد سر تو کجا تشت ابن زیاد؟! چنان سخت بر من گذشت آن نبرد تنم شد کبود و رخم بود زرد شدم آخر عمر بازارگرد درآن کوفه همسایه با من چه کرد حسین چندتا زخم بد خورده ام من از آشنایان لگد خورده ام مرا غیر درد ومحن نیست که مرا شام مثل وطن نیست که مرا شمر زد دست من نیست که به بازارشان جای زن نیست که به فکرم نمی‌رفت آبم کنند گرفتار بزم شرابم کنند حسین قربانچه پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مَن لَم یَشکُرِالمَخلوقَ، لَم یَشکُرِ الخالقَ به رسم ادب و معرفت از همه دوستان و عزیزان شاعر که لطف کردن منت سر ما گذاشتن و اشعارشونو برای انتشار در اختیار مجموعه قرار دادن تقدیر، تشکر و قدردانی میکنیم 🙏🙏🙏🙏
حضرت عشق عرش را در زیر پا داری و بالا می روی صبح و ظهر و شب که تا آغوش زهرا می روی گفتی از مسجد دری را رو به زهرا وا کنند این چنین از منبر ساحل به دریا می روی ابروان مرتضی را کرده ای محراب و بعد با همین نقش کج آخر تا ثریا می روی غزوه یا شعب ابی طالب چه فرقی می کند؟ خاطرت آسوده با حیدر به هر جا می روی اول از آتش پرستان بنده می سازی و بعد پای این دل بردن از سلمان، به `منّا” می روی درد ما را گوشه ی چشم تو درمان می کند قلب سلمان را نگاه تو مسلمان می کند... حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س) به نام آب مطهّر شدم، خدا را شکر به بوی عشق معطّر شدم، خدا را شکر سِمت گرفتم و مادر شدم، خدا را شکر کنیز خانه ی حیدر شدم، خدا را شکر بنای خلقت من خدمتم در این خانه اســت دلیل عصمت من خدمتم در این خانه است به باغ عاطفه ها یاسمن من آوردم پسر برای شَه مؤتمن من آوردم غلام، بهر حسین و حسن من آوردم برای غیرت و مردی، ثمن من آوردم خوشا به حال دلم حاصلم ابالفضل است خوشا به حالم ابوفاضلم ابالفضل است شَرَر نخورده پرم، مثل سرورم زهرا نخورده ضربه سرم مثل سرورم زهرا نگشته خم کمرم مثل سرورم زهرا شنیده ام پسرم مثل سرورم زهرا به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد پس استخوان شکسته سر و صدا دارد شنیدم از تن عباس من سوا شد دست عمود روی سرش خورد، تا جدا شد دست همین که آخر کارش از او فدا شد دست به روی دخترکان بی هوا رها شد دست شنیده ام به دو چشم پر اشک خندیدند به اشک چشم حسین و به مـشک خندیدند نبودم و سر عباس را به نِی کردند عذاب دائم خود را عوض به رِی کردند سر مطهّر شاهی به تشت مِی کردند زدند بر اُسرا سنگ و راه طی کردند و من شنیدم و نالیدم و نهادم سوخت که کاش فاطمه، جوشن برایشان میدوخت عزیز، زینبم، آخر سرت به یغما رفت؟ شنیده ام که زِر و زیورت به یغما رفت میان معرکه ها، معجرت به یغما رفت لباس بافته ی مادرت به یغما رفت به دشت ماریه، ای کاش جایتان بودم بگو که مادر خوبی برایتان بودم؟ حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زهرا(س) گاهی یک حرف به دریایِ سخن می ارزد آنچنان که لبِ بلبل به چمن می ارزد گاهی اوقات میانِ ستم ِ فاصله ها بردنِ نام ِ محمد به قرن می ارزد پشتِ هر وصل ِ نِکو در به دری خوابیده پس به امّید لقا، ترکِ وطن می ارزد سر ِ سائیده به خاک کفِ پایِ زهراست… …آن سری را که مَثَل گفته به تن می ارزد در بهشتی که فقط میوه یِ فصلش سیب است کیسه برداشتن و پرسه زدن می ارزد راهِ دوری نَرَوَد فاطمه جان گاه گهی یک دو تا قاچ از آن سیب به ما هم بدهی سر به جز زیر ِ سرای تو وبال است وبال نوکری جز به نگاه تو محال است محال وقتی اعجاز کند خاکِ سر ِ چادر ِ تو خاکِ پایِ تو شدن اوج کمال است کمال سینه ات سینه یِ سینای رسول است و بر او بوسه بر سینه ی تو طبق روال است روال آتش ِ دوزخ اگر بر تو حرام است حرام آتش ِ عشق تو بر شیعه حلال است حلال بس که اوصاف تو پُر کرده همه دنیا را این برای همه ی دَهر سؤال است سؤال که تو رَبّی؟! ملکی؟! انسیه ای؟! حورایی؟! تو رسولُ اللَهی یا حیدری یا زهرایی؟! تو رسیدی و جهان آینه بندان شد و بعد پَر ِ جبریل پُر از کوثر ِ قرآن شد و بعد به خدیجه خبر ِ آمدنت را دادند میزبانِ تو سر ِ خوانِ تو مهمان شد و بعد مادر ِ عالم و آدم شدی و با قَدَمَت شجره طیبه از میوه فراوان شد و بعد پس از آنی که جهان مزرعه ی طوبا شد نوه ی پنجم تو وارد ایران شد و بعد شهر و آبادیِ ما عطر ِ خوش ِ یاس گرفت شهر و آبادیِ ما یکسره سلمان شد و بعد اینچنین مکتبِ ما مکتبِ ایمانی شد قوم ِ ما جیره خور ِ شاهِ خراسانی شد سر ِ سجاده نگاهِ تو قمر میسازد اشک میریزی و چشم ِ تو گُهر میسازد هر قنوتی که تو در نافله ها میگیری از شبِ تار ِ علی صبح ِ ظفر میسازد در دلِ خانه فقط نیمه نگاهت ، نفست فضه یِ خادمه را معجزه گر میسازد هرکجا دور ِ سر ِ شیعه بلا میگردد گوشه یِ چادر ِ تو دفع ِ خطر میسازد لذتِ پر زدنِ سویِ شما را دارد به مَذاق ِ دلِ ما روضه اگر میسازد مادری کردی و در روضه صدایم کردی سر ِ سجاده نشستی و دعایم کردی بی تو هیهات زمین میل ِ بهاری بکُنَد یا که شمس و قمرش لیل و نهاری بکُنَد روز ِ محشر همه را خاک نشین کرده خدا تا فقط فاطمه اش ناقه سواری بکُنَد به فُلانی و فُلانی و فُلان گفتی: نَه تا علی از تو فقط خواستگاری بکُنَد آنقَدَر خواسته ات را به کسی دَم نزدی که علی مانده برایِ تو چه ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹