eitaa logo
حدیث اشک
7.4هزار دنبال‌کننده
49 عکس
97 ویدیو
8 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرترین نامادری مهربان و همدم و مادرترین نامادری آبرویی یافت از ام البنین، نامادری بعد زهرا و خدیجه بس که او پُر مهر بود بر مسلمانان شد
ام‌المؤمنین” نامادری 

بچه ها وقتی پریشان‌حال مادر می‌شدند 

شانه می‌زد موی آنهارا همین نامادری 

آنقَدَر بانو محبت داشت قطعا تا ابد 

مادر دنیا نمی‌آرد چنین نامادری 

دست مادرها به سوی اوست تا رزقی دهد 

بر رکاب مادران گردد نگین نامادری 

چارتا نوکر برای چار زهرازاده داشت 

آفریده نوکران مه جبین نامادری 

هم خدا و هم رسول و فاطمه دم میدهند 

آفرین و آفرین و آفرین نامادری 

فاطمه در کربلا شاهد ولیکن در بقیع 

روضه ها میخواند با صوتی حزین نامادری 

می‌کُشد مارا دم 
وَيْلِی عَلَى شِبْلِی” او روضه میخواند از عمود آهنین نامادری فاطمه چون روی منبر روضه خوانی می‌کند وقت روضه می‌نشیند بر زمین نامادری من بهشتم زیر پای اوست، از بس مادر است دست من را می‌کشاند پای دین نامادری  احمد ایرانی نسب لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حدیث اشک
مثنوی #عید_فطر بخش_اول آسمان صحنۀ نورانی تابیدن شد ماه نو پرده برانداخت، جهان روشن شد عطر عید ا
مثنوی بخش_دوم مژده، ای بیت مقدس! که سحر نزدیک است خون پاک شهدایت به ثمر نزدیک است از شهیدان سفرکرده سخن‌ها باقی‌ست شرح دلسوختگان است، تب مشتاقی‌ست شک ندارم که شهیدان پسر فاطمه‌اند و قیامت همگی دور و بر فاطمه‌اند راه سردار شدن چیست؟ به بی‌سر شدن است وَ معطر شدن لاله به پرپر شدن است خون او تا به ابد مرثیۀ غیرت ماست به خداوند قسم ضامن امنیت ماست او شهید است، شهیدان وطن زنده‌ترند و شهیدان وطن از همه پاینده‌ترند در بزنگاه دلش را به دل طوفان داد شک ندارم که در آغوش امامش جان داد «زاهدی» بود که شد جلوۀ حق‌خواهی قدس آن سفرکرده ز خود آن که شده راهی قدس همدل و هم‌نفسِ کاظمی و خرّازی رفت آن‌گونه که شد دوست هم از او راضی بی‌گمان اجر چهل سال رشادت این بود در دعای شب قدرش، اثر آمین بود چه دعایی که اجابت شد و شد راز سفر مژدۀ صبح شهادت شد و آغاز سفر در دل معرکه یک لحظه هم از پا ننشست وقت هنگامه به تحلیل و تماشا ننشست باید این‌گونه به میدانِ عمل رو کردن ترک غوغا و جدل، ترک هیاهو کردن نام این مملکت ایرانِ حسین بن علی‌ست ملتی که همه دم گوش به فرمان ولی‌ست مردمی اهل بصیرت، همگی اهل حضور مرد میدان عمل، هم‌قدم راه ظهور دلشان صاف و زلال است، پر از امّید است همدلی راه شکوفا شدن تولید است همدلی رمز سرافرازی ایرانی‌هاست صبح فردای وطن صبح گل‌افشانی‌هاست کاش لب‌های همه گرم تبسم باشد باید امّید سر سفرۀ مردم باشد پس به هر وعده عمل می‌شود ان‌شاءالله مشکلات همه حل می‌شود ان‌شاءالله نور ایمان و امید است که در دل زنده‌ست این چراغی‌ست که روشنگر هر آینده‌ست همه جا سینه‌سپر در دل میدان هستیم پای جمهوری اسلامی ایران هستیم گفت: جمهوری اسلامی ایران حرم است حرمتش در دل هر اهل حرم محترم است بیرق عزت ما عطر خمینی دارد ملت ما به دلش شور حسینی دارد نه محرم نه صفر، بلکه همه سال، حسین اَحسَن‌ُالحال حسين، اَفضل‌ُالاعمال حسین اشک چشم از دل بی‌تاب حکایت دارد روز عید است و دلم شوق زیارت دارد در شب قدر خدایا به دلم افتاده... اربعین، شوق حرم، پای پیاده، جاده... کی شود تشنه‌لبی باز به دریا برسد رود بی‌تاب به پابوسی سقا برسد دم مغرب به لبم بود دمادم... یک ماه: به فدای لب عطشان اباعبدالله شاعران: @hadithashk
ما نمی‌بینیم اما چارتا گنبد که هست تا بلندای فلک، نوری از این مرقد که هست ما نمی‌بینیم اما قامت گلدسته ها مطمئناً با ستون آسمان هم قد که هست ما ضریحی را نمی‌بینیم اما شک نکن دردمندی که شفا از دوست می‌خواهد که هست یا کریم از مهر تو گردد کبوتر، "یاکریم" پس میان بال‌ها قطعاً وبالی بد که هست مهربانی تو هرگز نیست کتمان کردنی ردِ‌ دستِ تو به سینه جای دستِ‌رد که هست جای ما خالی‌ست اما بر نسیمی از خیال یک دل بی‌تاب که سوی تو می آید که هست صحن ها خاکی‌ست اما آسمان‌ها شاهدند چشم‌هایی که برایت خوب می‌بارد که هست بوی باران بهشت آمد، دلم را باد برد هرچه باداباد، سهمم گریه‌ی بی حد که هست از خراب‌آباد می‌آیم به سوی این حرم این حرم قطعاً برایم بهترین مقصد که هست کربلا شب‌های جمعه میزبان فاطمه‌ست هر دوشنبه، او به یاد بچه‌ی ارشد که هست پس به جای زائرانی که کنارت نیستند مادری که عاشقانه دوستت دارد که هست فاطمه ثابت کند در این حرم از غربتت هیچکس حتی نباشد، عشق، صددرصد که هست نیست بُعد منزل اما جای ایوان حسن پنجره فولاد و سقاخانه‌ی مشهد که هست @hadithashk
هَل مِن مُعین.. زهرا کنار درب حسینیه دم گرفت هَل مِن مُعین... دوباره جهان رنگ غم گرفت صدها گره ز مشکل او باز می شود هر کس برای روضه ی تو یک قدم گرفت رحمت بر آن کسی که به تو اعتماد کرد لعنت بر آن کسی که تورا دست کم گرفت باید دخیل پرچم مشکی روضه شد باید شفا ز مرثیه ی محتشم گرفت دم کرده است مادر تو چای روضه را با اشک های سینه زنان ، چای دم گرفت ما را رها کنی همه از دست می رویم آدم شده ست هرکه در این روضه دم گرفت احمد ایرانی نسب لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه نوکر درِ این خانه باشد آبرو دارد فرق است بین رو سفید و رو سیاهت؟ نه نام مرا بنویس بین اربعینی ها من دل به راهت دادم آقا پا به راهت نه امسال نذر دخترت بودم که جاماندم من با رقیه جان تو دارم شباهت! نه؟ ام ابیهای حسین ، ای وارث زهرا اشک است سهم چشم های بی گناهت؟ نه دندان شکسته ، گوش پاره ، چشم های تار یک جای سالم مانده روی ، روی ماهت؟ نه اشک تمام زائران کربلا هرگز آیا برابر میشود با سوز آهت؟ نه من مثل تو جا ماندم اما خوب میدانم از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه @hadithashk
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند لطف تو هر طِیبی را عاقبت حُر می کند رزق چشمم کربلا را دیدن است ، اما فراق نان چشمان مرا هربار آجر می کند یک سلام از پشت بام خانه دادم ، فطرست جای خالی مرا در کربلا پُر می کند در زیارت بُعد منزل نیست، پس هر عاشقی پشت بام خانه را مرقد تصور می کند آسمان روضه گرفت و ابر گریه می‌کند رعد سینه می زند ، زهرا تشکر می کند مهر تربت را که بوسیدم دلم آرام شد سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند @hadithashk
مَن لَم یَشکُرِالمَخلوقَ، لَم یَشکُرِ الخالقَ به رسم ادب و معرفت از همه دوستان و عزیزان شاعر که لطف کردن منت سر ما گذاشتن و اشعارشونو برای انتشار در اختیار مجموعه قرار دادن تقدیر، تشکر و قدردانی میکنیم 🙏🙏🙏🙏
گرچه احوال ما پریشان است گرچه این لحظه‌ها نفس‌گیرند سروها بر زمین نمیفتند نخل ها ایستاده می‌میرند "صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ" یعنی این علم بر زمین نمیفتد سر ما روی دار هم برود از دل ما یقین نمیفتد کشوری ایستاده بین غبار کوچه‌ها غرق بوی باروت است گر شکسته‌ست شاخهٔ زیتون آن‌که نشکسته‌است بیروت است خم به ابروی خود نیاوردیم جمع ما نیز کم نخواهد شد کوه را می‌کَند ولی هرگز قامت عشق خم نخواهد شد پرچم سرخ را به دست بگیر همدل و هم عقیده و همراه روی سربند سبز خود بنویس: تا ابد زنده است حزب الله باز هم فاطمیه نزدیک است جنگ با شعله، جنگ تن به تن است ارث مادر رسد به فرزندش باز هم وقت بی هوا زدن است @hadithashk
یا فضّه خذینی چه کرده اند که مادر به فضه رو زده است نوشته اند دم در به فضه رو زده است حیای فاطمه نگذاشت یاعلی گوید بخاطر دل حیدر به فضه رو زده است چه کرده اند که این باغبان با احساس کنار غنچه‌ی پرپر به فضه رو زده است شکست شیشه‌ی عطری که بوی محسن داشت در این فضای معطر به فضه رو زده است چقدر خواست خودش پا شود ولی افسوس توان نداشت و آخر به فضه رو زده است نفس نفس زد و آیینه اش غبار گرفت و این زلالِ مکدر به فضه رو زده است یکی به فاطمه خورد و نبی دوتا حس کرد پیامبر دو برابر به فضه رو زده است چگونه شرح دهم روضه های محسن را همین بس است که مادر به فضه رو زده است احمد ایرانی نسب لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
با نسیمی غنچه پرپر می‌شود طوفان چرا!؟ در غباری کرده‌اند آیینه‌ را پنهان چرا!؟ "لایُضیفُ الضَّیفَ الاّ كُلُّ مُؤمن"*، جای خود با هجوم شعله‌ها در می‌زد این مهمان چرا!؟ "در" همینکه سوخت به زهرا پناه آورده بود تازه فهمیدم که از لولا شد آویزان چرا! آن دری که "ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِين" از خجالت سوخت که اینگونه شد ویران چرا! دستگیرِ هر دو عالم دست‌هایش بسته بود گفت: افتادی به روی خاک زهرا جان چرا!؟ فاطمه هرروز اشک و مرتضی هرروز اشک سرزده در ساحت آیینه‌ها باران چرا!؟ حال زینب را چنان مویش پریشان می‌کند می‌شود با شانه کردن شانه‌اش لرزان چرا!؟ با حضور فاطمه حتی کفن گل می‌دهد مثل درد او ندارد، خون او پایان چرا!؟ *«پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: لایُضیفُ الضَّیفَ الاّ كُلُّ مُؤمنٍ. هر مؤمنی باید که مهماندوست و مهمان‌نواز باشد. (مستدرک، ج ١٦، ص ٢٥٧) @hadithashk
سرمستِ سایهٔ شرف الشمس در نجف خورشید می‌خورد دم ایوان تلو تلو فانوسِ ماه، دست شبی سالخورده است؟ یا می‌خورد به شوق تو این‌سان تلو تلو؟ آن شعله‌ای که سوخته از اشتیاق شد چله‌نشین صحن تو شد، چلچراغ شد وقتی نسیم زائر صحن و رواق شد می‌خورد زیر سقف شبستان تلو تلو اذن دخول مرقد تو مست بودن است با بوسه از ضریح تو انگور چیدن است مست‌ند در طواف ضریحت که می‌خورند چون موج، زائران تو حیران تلو تلو وقتی خدا به غیر تو همسایه‌ای نداشت جز مدح تو به دفتر خود آیه‌ای نداشت قاری به شوق توست که هر آیه می‌خورد مستانه در تلاوت قرآن تلو تلو جویندگان علم یقین ابوعلی ایمان بیاورید به دین ابوعلی وقتی خمار‌های دِهین ابوعلی هی می‌خورند در صف دکان تلو‌تلو رندان تشنه، نیمهٔ شب نیز میخورند از نخل‌های باده، رطب نیز می‌خورند از ابتدای ماه رجب نیز می‌خورند تا انتهای نیمهٔ شعبان تلو تلو چون تاک‌ها به دور قدومت تنیده اند از خاک پای تو خم مِی آفریده اند ثابت قدم شده‌ست ولی خلق دیده اند می‌خورد در مسیر تو سلمان تلو تلو گاهِ نبرد بود که گل از گلش شکفت تا عَبدِوُد "یَمُتْ یَرَنِی" را شنید، گفت: "رقصی چنین میانهٔ میدانم آرزوست" می‌خورد در میانهٔ میدان تلو تلو ای پهلوان واقعی شاهنامه‌ها مضمون لای‌لای همه مادرانه‌ها صدها هزار و یک شب شمسی‌ست می‌خورند گهواره‌ها به ذکر علی جان تلو تلو تا بیت بیتِ نام تو بیت المقدس است یک یا علی به صفحهٔ دیوان ما بس است مفهوم شیشه در بغل ما مشخص است تا می‌خوریم شاعر و دیوان تلو تلو @hadithashk
یا موسی ابن جعفر(ع) مادربزرگم خانه‌ای از جنس باور داشت آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت از بیت های بوستانش معرفت می‌ریخت بر شاخه‌‌ی سبز گلستانش کبوتر داشت بوی خوش گل‌های قالی بس که می‌پیچید چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت آن خانه‌ای که ابرها همسایه‌اش بودند از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت از پنجره هم‌دست باران میشدم هر بار بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت قطعا ملائک استجابت را می‌آوردند وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام هر روز ختم چارقل را با سماور داشت همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند روزی که نذر سفره‌ی موسی بن جعفر(ع) داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت می‌گفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود سجاده‌ای در کنج زندانی محقر داشت با اشک‌هایش پایه های عرش میلرزید در سجده‌ی نیمه شب خود صبح محشر داشت با یک اشاره خیر و شر را جابجا می‌کرد آنقدر که بدکاره‌ دست از کار خود برداشت هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت زنجیرها حتی دخیل دست او بودند باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید بغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت آن روزه‌داری که طعام سفره اش غم بود آن روضه‌داری که همیشه ذکر مادر داشت بر شانه‌ی شب پیکر خورشید را بردند تقدیر روی شانه‌هایش در و گوهر داشت پای گریز روضه خوان تا کربلا می‌رفت می‌گفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت از بوریا و نعل تازه زود رد می‌شد از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت  احمد ایرانی نسب لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹