از دل خانه های کاه گلی
از همان کوچه های آبادی
موجی از حاجت آمده پای
پنجره ای ظریف و فولادی
ترک ها و قسم به نام عموت
خواهش صاف و ساده لرها
همه گرم زیارتت هستند
دور از آن هجمه تمسخرها
میرسد از رطوبت دریا
زنی از خطه های شالیزار
بانویی با نجابت از گیلان
با حجاب و عفیف و کوه وقار
عاشقی از هوای گرم جنوب
آمده تا خنک شود اینجا
ذکر او"یا من اسمه درد است"
که مریضیش حک شود اینجا
خادمی با نوازش پرهاش
بهترین راه را نشانم داد
مادرم با اشاره ی انگشت
گنبد شاه را نشانم داد
یادم آمد تمام خاطره ها
با رفیقام آمدم پابوس
بیشتر از همیشه می چسبید
روزهای زیارت مخصوص
سمت پایانه روبروی حرم
تو ترافیک گیر کرده دلم
خودم اینجام در حرم اما
کمی انگار دیر کرده دلم
تازه فهمیده ام چرا آن شب
شوروحال و نشاط، بی حدبود
شادی لحظه گدایی ما
اثر زعفران گنبدبود
شب جمعه زیارت مشهد
اشک درچشممان شناور بود
آنچه مارابه کربلا می برد
روضه های علی اکبربود
خیز بابا که بین این مردم
بی حیایی زیادوبی مرزاست
عمه را سمت خیمه برگردان
چشم این نانجیب ها هرز است...
#محمد_نجاری
#شعر_مناجات_امام_رضا_ع
#دهه_آخر_صفر
@hadithashk
دیوانه می شویم که زنجیرمان کنی
تکرار می شویم که تکثیرمان کنی
تو آمدی که بر سر این سفره کرم
با لقمه های حضرتیت سیرمان کنی
از کودکی کبوتر صحنت شدیم که
زیر عبای محترمت پیرمان کنی
ما آیه های پنجره فولاد می شویم
تا با زبان معجزه تفسیرمان کنی
از زعفران گنبد خود داده ای به ما
میخواستی دوباره نمک گیرمان کنی
رسم تو نیست خواهش ما نبینی و
از خانه ات برانی و تحقیرمان کنی
آقا تو را به جان جوادت چه می شود؟
یک کربلا اضافه به تقدیرمان کنی
#محمد_نجاری
#شعر_مناجات_امام_رضا_ع
#دهه_آخر_صفر
@hadithashk
کعبه ی عشق در خراسانی
حجِ امثالِ ما فقیرانی
در حرم نیست حرفِ غم هرگز
نیست قانع گدا به کم هرگز
نشدم گر چه محتشم هرگز
دستِ خالی نرفته ام هرگز
در حرم باز بِرکه دریا شد
مرد معلول بی عصا پا شد
چشم آن کور، سیرِ دیدن شد
به جمالِ ضریح روشن شد
وصلِ مجنون، نصیبِ لیلا شد
گره از بخت بسته ای وا شد
در حرم حالِ بهتری دارم
ذوق و شوقِ کبوتری دارم
دلِ از دست داده ای دارم
گریه ی بی اراده ای دارم
مثلِ آن پیرمردِ سلمانی
حاجتم را خودت که می دانی
من سرِ آن قرار منتظرم
لحظه ی احتضار منتظرم
وقت دفنم، کنارِ قبرم باش
ماه شبهایِ تارِ قبرم باش
از سئوالِ به جبر می ترسم
از سیاهیِ قبر می ترسم
توشه از اشک دست و پا کردم
رویِ قولت حساب وا کردم
آسمان را سرم خراب نکن
چون طبیبان مرا جواب نکن
روزگاری سیاه دارم من
سرطانِ گناه دارم من
بی پناهم، مرا پناه بده
زیرِ ایوان طلا پناه بده
زائرت خرجِ راه می خواهد
صِلِه از دستِ شاه می خواهد
حضرت شاه ! التفات کنید
گوشه چشمی به کائنات کنید
قلم فضل بر دوات زنید
به نگاهم نم فرات زنید
بنویسید کربلایِ مرا
بهترین نسخه ی شفایِ مرا
منم آن خشکسال، دریا تو
رزقِ اشک محرمم با تو
#دهه_آخر_صفر
#وحید_قاسمی
#شعر_مناجات_امام_رضا_ع
@hadithashk
ناگهان نوری به سویم آمد ، از شب رد شدم
چشم دل را باز کردم ، وارد مشهد شدم
ظرف خالی ام دویده در پِی احسان تو
یا علی موسَی الرِّضا ! دست من و دامان تو
قُلّهی کوه وقارت معدن الماس هاست
گنبد زرد تو خورشید دیار فارس هاست
بال و پرهای خیالم در هوایت رُشد کرد
کودکی هایم کنار حوضهایت رُشد کرد
قطرهای از اَبرِ مِهرت چشمهسار رحمت است
آب سقّاخانههای تو شراب جنت است
مِلک قلب عاشقان دربست ، تحتِ رَهن توست
بابِ حاجات همه بابُ الجَواد صحن توست
دستمال اشک را با تربتت آمیختم
گریههای مادرم را در ضریحت ریختم
پنجره فولاد تو اعجاز را آغاز کرد
نُطق طفل لالِ مادرزادِ ما را باز کرد
می توانی جسمِ بی جان مرا احیا کنی
در رواقت گُم شوم ، شاید مرا پیدا کنی!
سَرخوشیِ تازهای دادی سَرِ پیری مرا
مثل کَفشِ کُهنهای تحویل میگیری مرا
کولهی سنگینی از بار گناه آورده ام
" بر امام مهربان خود پناه آورده ام "
تار و پود فرشهایت را مَرمَّت می کنم
این سه شب اندازهی سی سال خدمت می کنم
عاقبت پرونده ی تفسیرها مختومه شد
باطن هر یا رضا ، یا حضرتِ معصومه شد
مشهد و قم تا ابد بانیِ خوشنامی ماست
این دو خطّه برکت ایران اسلامی ماست
در دل ما عشق این خواهر_برادر را ببین
حُکمرانی کردنِ موسیبنجعفر را ببین
کاشکی بَرداری از راهِ من این بنبست را
ضامن آهو! بیا گردن بگیر این پست را
مورِ ناچیزم ، به دربار سلیمان آمدم
دستبوسی ، محضرِ شاه خراسان آمدم
آه ! درد لاعلاج تو مرا بیمار کرد
روضهی یَابْنَ الشَّبیبت چشم من را تار کرد
نیزه با دندان جَدِّ تشنهات برخورد کرد
استخوان سینه اش را چکمهپوشی ، خُرد کرد
#شعر_مناجات_امام_رضا_ع
#بردیا_محمدی
@hadithashk