eitaa logo
حدیث اشک
7.4هزار دنبال‌کننده
51 عکس
97 ویدیو
8 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
نور ازلی از فراسوی زمان دمیده نور ازلی آسمان ها شده از روشنی اش چه منجلی شد زمین جایگه نزول فیض اوَّلی که شکوفا شده نوگل گلستان علی او که از تبار زهرا و علی مرتضاست همه پروانه و او شمع شب انجمن است همه مستانه و او مه رُخِ گُل روی من است همه دیوانه و او لیایِ دشت و دمن است یوسف خوش قدمِ یوسف زهرا حسن است ثمر آل علی میوه ی قلب مجتباست عاشقان دلشدگانِ رفته از هوش وِیِ اند بلبلان نغمه کنان یکسره در گوش وِیِ اند همه حوران و فرشته ها هم آغوش وِیِ اند صد چو یوسف همگی طالب و مدهوش وِیِ اند یار عاشق کُش ما بَس نمکین و دلرباست او که یک شاخه ی سبز گل نیلوفری است همچو دودمان خور ز خار زشتی بَری است کار او در همه دم عاشقی و دلبری است آخر این غنچه ی یاس علوی ، حیدری است روی او آینه دار بی مثال مصطفاست بهترین گلِ بهاره قاسم بن الحسن است برتر از ماه و ستاره قاسم بن الحسن است از حَسن وجهِ دوباره قاسم بن الحسن است وقت سختی راه چاره قاسم بن الحسن است او ستاره ی دلِ ستاره ی صلح و صفاست گل مجتبی ولی نزد حسین شده مقیم با علی اکبرِ او ، به کربلا شده سهیم کل زیبای حسن ، آمده ام در این حریم دستی از کرم گشا الا کریم بن کریم چشم سائلان به سوی گوشه ی چشم شماست  محمد مبشری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نسیم آورد مژده بهار طبیعت چو همراه با بهار دل انگیز قران رسید از این لاله و یاس و سنبل شکفت وز آن شد شکوفا درخت امید بهاریه بلبل بخواند ز شوق چه سرمست از بوی باران شده چه مستانه بر شاخساران سرود که عالم پر از عطر قران شده نسیم آورد مژده پیغام دوست که ماه خدا آمد و نوبهار به پنجم شکوفا گلی می شود و در نیمه ی ماه آید نگار چو شد پنجم ماه پاک صیام پر از نور شد حجره ی مجتبی خداوند از باب رحمت نمود به روی حسن کودکی را عطا ز دامان نجمه پدیدار شد یکی طفل شیرین چو شهد عسل ز لب های پاکش عسل میچکید عزیز حسن پهلوان جمل نهادند نامش چو قاسم ، خدا چنین سردر پاک جنت نوشت که امد به دنیا یل کربلا به معنا قسیم جهیم و بهشت به دنیا قدم زد که یاور شود به شاه شهیدان دشت بلا نوشتند بر تیغ شمشیر او که قاسم یل دشت کرب و بلا گل از روی پاک عمویش شکفت چو چشمش به روی عمو باز شد ببوسید روی مهش را حسین به میلاد او عشق اغاز شد اگر سیزده ساله اما دلیر به خُلق احمد و صولتش حیدری زمین زیر پایش بلرزد چو او به میدان درآید به جنگاوری مرامش تماما مرام حسن کریم است و جود و عطایش بسی بیاویز بر دامنش، کی رود ز درگاه او دست خالی کَسی جواد کریم زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سائلِ احسان دست بر سینه همه مهمان قاسم می شویم دیده گریان، سائلِ احسان قاسم می شویم سفره دارِ امشبِ ما شد کریم ابن کریم ریزه خوارِ لطفِ بی پایانِ قاسم می شویم هر زمانی که دلِ ما می شود تنگِ حسن بانگاهی زائرِ چشمان قاسم می شویم سینه چاکانِ حسن خرجِ علیِ اکبرند پس حسینی ها همه قربانِ قاسم می شویم روزِ فتحِ مکه با سربندِ سبزِ یاحسن ما همه رزمنده گردانِ قاسم می شویم چند تا ایوان طلا سازیم در صحنِ بقیع ماگدایِ گوشه ایوانِ قاسم می شویم سِرِّ بابُ القاسم کرببلا دانید چیست؟ روز محشر دست بر دامانِ قاسم می شویم جمله «الموت اهلی من عسل»توحید ِ ماست واله ودلداده ایمانِ قاسم می شویم ماهِ خیمه بود، اما چهره اش تغییر کرد مثلِ نجمه بی سروسامانِ قاسم میشویم تاکه حرفِ دست وپاگم کرده آیددرمیان یادِ ارباب وتنِ بی جانِ قاسم می شویم چاره سازِ عالمی بیچاره شد بالا سرش همچونان فضه که آمد در کنارِ مادرش دست وپا میزد ولی جان بینِ سینه مانده بود عالمی را ریخت بر هم ناله هایِ آخرش زیرِ سُمِ اسبها با هر نفس قد میکشید باز می شد ذره ذره استخوانِ پیکرش نعل هایِ کهنه کم کم پیکرش را نرم کرد پخش می شد هرنفس با هرتکان خاکسترش مثلِ مویش دنده هایش هم گره خورده بهم هیچ کاری بر نمی آمد زدست یاورش  قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آسمان عشق بوی بهار می وزد از آسمان عشق دنیا مزین است به رنگین کمان عشق دربین باغ عشق گلی وا شده کزآن بوی بهار پر شده در اسمان عشق خورشید و ماه گرم تماشای روی تو دل می بردستاره ای از کهکشان عشق وا کن دوچشم ,منتظرت مانده یک جهان تا باز منتشر بشود داستان عشق باید بپرسم از پدرت وصف موی تو این قصه ها شنیدنی است از زبان عشق برخیز چشم خویش بچرخان به دور و بر بگذار تا دوباره بگردد جهان عشق از رنگ بوی چهره تو گل درست شد از نغمه صدای تو بلبل درست شد از بس که دامن کرمت بی کرانه است تا بی کرانه دست توسل درست شد گفتیم یا قسیم به قاسم مرا ببخش ازفرش تا به عرش خدا پل درست شد تا با گدای مثل منی همنشین شوی از عرش تا به فرش تنزل درست شد تا اینکه چشمهای تو واشد شکفت شعر پلکی به هم زدی و تغزل درست شد هر تار موی تو غزلی نا نوشتنی است دادی به دست باد و تفال درست شد دارم لباس نوکری از کودکی به تن این خرقه عاقبت بشود برتنم کفن در سایه سار لطف شما میکشم نفس تو سرو باغ عشقی و من برگ این چمن جنت برای نوکری خودنخواستیم ما را بس است خاک کف پای تو شدن در گوشه خرابه دنیا نشسته ام یک شب به این گدای خودت هم سری بزن تا حشر پلک روی هم آقا نمی زنم یک روز تا قدم بگذاری به چشم من این شور عشق تو شده احلی من العسل شیرین نجمه ای نمک سفره حسن امشب بیا برای دلم از غزل بگو ازچشم شیر زاده جنگ جمل بگو عباس را به دلشدگانت نشان بده یعنی برای روی خودت یک مثل بگو ان تنکرونی و فانابن الحسن بخوان از رقص نیغ و لرزه صحن جدل بگو بر جشن از دواج خودت روضه خوان بشو از نقل ریختن به سرت لا اقل بگو از لحظه فتادن جسمت به روی خاک از قامتی که شد به صنوبر بدل بگو از آن دمی که رو ی زمین ناله می زدی از لخته های خون لبت ازعسل بگو از لحظه فشردن مشتت به روی خاک از پای مرکبی که گرفتی بغل بگو موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سیرۀ عشق شد عیان صورتی ز سیرۀ عشق محو رویش شدند و خیرۀ عشق جلوه گر شد نماد آل الله ماه خوش چهرۀ منیرۀ عشق زده ام باز دست خود به حنا آمده قاسم از عشیرۀ عشق خانۀ مجتبی منور شد صبح آمد به شام تیرۀ عشق گل یاس و سپید و یاسمنی قاسم هستی و زادۀ حسنی توسرا پا خودت غزل هستی ماه خورشید بی بدل هستی برشجاعت میان اهل نبرد تو زبانزد به لب مثل هستی تو کریم زادۀ کریمی پس آیۀ خیر و والعمل هستی شاخه شاخه نبات و شیرینی بس که احلی من العسل هستی آسمانی و مهد جود و جلال حال ما و محول الاحوال آمدی روز پنجم رمضان قبل نیمه به آسمان تو عیان کیمیائیست مدح قاسم چون هر کسی نیست لایقش به بیان خوش به حال قبیلۀ خورشید شده تکرار روز و ماه و زمان و دوباره علی اکبر ها آمدند و رسید روز جوان کاسه های نداری ام پر کن من اسیرم بیا مرا حر کن لعل لب ها به اشتیاق افتاد بعد از این ماجرا نفاق افتاد پدرش رفت از قضا اینبار ماهی خسته در محاق افتاد قافله رفت سمت کرب و بلا گذرش دامن عراق افتاد بین قاسم و بین اعضایش رد آیات انشقاق افتاد من بمیرم برای اعضایت زیر سمی و استخوان هایت پیکرت زیر نعل ها جا شد دیدگانت عزیز من وا شد چه دلی داشت شاعری که نوشت قد قاسم شبیه سقا شد این عسل بیشتر کشیده شده پسر مجتبی چه رعنا شد رفتی و خوب شد نمیبینی عمه ات هم اسیر اعدا شد سیزده بار آسمان خم شد وای من پیکر تو درهم شد  محمد مهدی نسترن لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹