ذاتِ پاکِ کبریا
امشب بخوانم ذاتِ پاکِ کبریا را
یارب ببخشا این گدای بی نوا را
تو خواندی و من آمدم برداری از من_
سنگینیِ بارِ معاصی و خطا را
من نا امید از سفره ی احسان نیستم
وقتی که دارم خالقی مثلِ شما را
ابوابِ رحمت را به رویم می گشایی
یعنی تو بخشیدی به من حالِ دعا را
من در مجیر و افتتاح و جوشن قدر
در نامهایت یافتم عطرِ شفا را
من باورم که در شبِ عرفانیِ ماه
با مهرِ توحیدی خود بخشی گدا را
آری یقین دارم که تو می بخشی امشب
هر گونه جرم و لغزشِ این مبتلا را
با لحنی محزون و دلی پر از اجابت
خواهم امیدِ رحمتِ بی انتها را
در این شبِ رحمت بخوانم عاشقانه
با این دلِ خونم فقط نامِ خدا را
غرقِ امیدم از تو میخواهم کریما!
امشب براتِ هم نجف هم کربلا را
هستی محرابی
#شعر_آیینی #شعر_روضه #شعر_مذهبی #شعر_مناجات #شعر_مناجات_با_خدا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ببخش این بنده را
یا بسوزان درمیان شعله خاکستر شوم
یا ببخش این بنده را.ادم شوم بهتر شوم
بنده ی بد را زدن کاری ندارد.تو نزن
جای آن راهم بده در خانه ات نوکر شوم
من قیامت پیش رو دارم که گریه میکنم
وای اگر انروز عریان وارد محشر شوم
هرعذابی هست باشد من تحمل میکنم
نه نمیخواهم که ننگ ال پیغمبر شوم
رحمت تو بیشتر از این گناهان من است
مرگ بر من گر که یک لحظه جدا زین در شوم
من از اول خاک بودم خاک نعلین علی
پس خدا نگذار تا روزی که هستم زر شوم
ای گنهکاران گرفتاران علیکم بالنجف
دارم امشب میروم در محضرش قنبر شوم
فاطمه امشب میاید کربلا پیش حسین
کاش من هم همسفر با حضرت مادر شوم
یا بنی دشنه دست از حنجر تو برنداشت
حق بده از داغ ذبحت دم به دم مضطر شوم
سید پوریا هاشمی
#سید_پوریا_هاشمی #شعر_آیینی #شعر_روضه #شعر_مذهبی #شعر_مناجات
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جانم
گر به تکلیف غمت مونسِ جانست چه غم
تا یکی مثلِ تو اربابِ جهانست چه غم
شیوه ی دلبریت خون جگرم کرد .. ولی ...
چون سرِ زلفِ تو پایش به میانست چه غم
من به تحقیق خریدارِ غمت گشتم .. پس ...
ز ملالی که صفا بخشِ روانست چه غم
دلِ من تاب ِغم و غصّه ندارد .. امّا ...
وصل اگر در گروِ آه و فغانست چه غم
بگذارید بگویند که افسرده دلم
بگذارید بگویند زیانست .. چه غم
رویِ دلدار همه عُمر بهاری بادا
رُخِ دلداده اگر رنگِ خزانست چه غم
گر به بازار عزیزم نخرد باکی نیست
یوسفی چون تو خریدارِ بدانست چه غم
بَدم امّا به تو و لطفِ تو ایمان دارم
آنکه را در دلش از عشق نشانست چه غم
مهران ساغری
#شعر_مدح_اباعبدالله_الحسین #شعر_مدح_امام_حسین #شعر_مدح_سید_الشهداء #شعر_مذهبی #شعر_مناجات_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اَللّهُمَ رَبَّ شَهرِ رَمضان
همین که صوت مناجات در فضا پیچید
نسیم بخشش و رحمت به هر سرا پیچید
برای بال زدن راه آسمان باز است
دوباره عطر خوشی در دل هوا پیچید
چه لحظههای قشنگی من و کتابِ دعا
زمان توبه که شد، سوز ربنا پیچید
حضور سبز تو حس میشود، همینجایی
چرا که بوی تو در این برو بیا پیچید
برای توبهی قبل از اجل، شتابی کن
بگوش بندهی عاصیات این ندا پیچید
مرا گناه زمینم زده بلندم کن
که استغاثهام این دفعه؛ تا کجا پیچید
چه وجه مشترکی بین ماست؟! حبّ علی
هزار شکر علی نسخهی مرا پیچید
فدای بانوی پهلو شکستهاش وقتی
صدای وا علیاش بین کوچهها پیچید
محمد حسن بیات لو
#شعر_آیینی #شعر_روضه #شعر_مذهبی #شعر_مناجات #شعر_مناجات_با_خدا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا کریم الصفح
یا کریم الصفح رحمی کن به ما ؛ ما را ببخش
خسته ایم از این همه جرم و خطا ما را ببخش
کاری از ما بر نمی آید خودت کاری بکن
باز کن امشب گره از کار ما ؛ ما را ببخش
اشک مان را در بیاور ؛ آبرومان را بخر
در مناجات سحر وقت بکا ما را ببخش
با مدارا کردنت کلی خجالت می کشیم
یا بزن تنبیه مان کن خوب یا ما را ببخش
هرچه تو دلسوزمان هستی ولی ما درعوض
بی حیا هستیم خیلی بی حیا مارا ببخش
قبل از آنکه روزه را با روزی تو وا کنیم
یک شب از این ماه قبل ربنا ما را ببخش
یا غیاث المستغیثین یا امان الخائفین
دست ما خالی ست بی چون و چرا ما را ببخش
کم نبخشیدی گنهکاران عالم را خدا
مثل طیب ها ؛ رسول ترک ها ما را ببخش
موقع جان کندن و هنگام میزان عمل
چند جا یاری مان کن چند جا ما را ببخش
ای که زود از بندگان خویش راضی می شوی
لطف کن این دفعه هم جان رضا ما را ببخش
نذر خوبان تو خیلی خوب گریه می کنیم
در میان روضه شب های عزا ما را ببخش
واسطه کردیم امیر المومنین را پیش تو
به گل روی علی امشب خدا ما را ببخش
شاهدی با پای دل هرشب زیارت می رویم
یک شب جمعه بیا در کربلا ما را ببخش
ما دل بابای مان را هم به درد آورده ایم
یا اَبانا یا علی مرتضی! ما را ببخش
همسرت را در میان کوچه ها سیلی زدند
با چه رویی خواستند از تو بیا ما را ببخش
علیرضا خاکساری
#شعر_آیینی #شعر_روضه #شعر_مذهبی #شعر_مناجات #شعر_مناجات_با_خدا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اللهی و ربی
بخشیدن گناهم یک بغض یک نفس بود
دلرحم بود یارم ، یک قطره اشک بس بود
این نفس مثل بختک من را رها نمیکرد
من پر کشیده بودم دنیا پر از قفس بود
برگ و بری که هرزه ست چیدن نیاز دارد
روزه گرفتن ما عینا خود هرس بود
یک روز بین چاه و روزی عزیز مصری
پست و بلند دنیا از احسن القصص بود
من دلسپرده بودم او سر سپرده میخواست
این دل سپردن من گویا فقط هوس بود
هر جا به غیر کویش رفتم به گل نشستم
غیر از رضایت او اعمال من عبث بود
امشب به حق حیدر العفو یا الهی
حیدر همیشه یار بر داد ما برس بود
مهر علی امان است از آتش جهنم
حتی اگر که آن مهر قدر پر مگس بود
دریایی از گناهم را شاه کربلا شست
با اشک روضه ای که اندازهی عدس بود
در دامنش نشانده جون سیاه رو را
اما سر شریفش در دامن چه کس بود
مادر رسید گودال فریاد زد بنیّ
خوردی دوازده تیغ یکی دو ضربه بس بود
ای خاک بر سر این دنیای پست یارب
دیدم که بوسه گاهم زیر سم فرس بود
عمامه بر سر شمر خولی عبا به تن داشت
عریان عزیز زینب بر روی خار و خس بود
وحید عظیم پور
#شعر_آیینی #شعر_روضه #شعر_مذهبی #شعر_مناجات #شعر_مناجات_با_خدا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یه کم بهم نگا کن
مثل قدیم یه کم بهم نگا کن
این دل بی حیا رو با حیا کن
این روح کهنه رو ازم بگیر و
برام یه روح تازه دست و پا کن
یه عمره از غصه و غم پرم من
همیشه توی این تفکرم من
با این کارام بهم نگی یه وقتی
دیگه به درد تو نمی خورم من
یه دنیا حرفو تو دلم نهفتم
اونم به هیچ کی جز خودت نگفتم
بزار رفاقتی بگم آقاجون
اگه منو ولم کنی میفتم
یه بغض سنگینی توی صدامه
حس عجیبی توی لحظه هامه
خودم میدونم که گناه دلیله
کم شدن از روزی کربلامه
کربلا گفتم و یهو دلم ریخت
خدا تو چشمام دو پیاله غم ریخت
صدای آه مادرت تو گودال
تموم آسمونارو بهم ریخت
کربلا گفتم و دعا گریه کرد
چشای کل انبیاء گریه کرد
دنیا اگه گریه کنه باز کمه
چون که برای تو خدا گریه کرد
تا آسمون میره صدای ناله م
فدای دختر تو کل عالم
از غم غربت تو که بگذریم
این روزا خیلی فکر اون سه ساله م
نمیدونم عدو دلیلیم داشت؟
گفتن هر بابا یه سیلیم داشت
تازه به جز بال و پر شکسته ش
یه صورت کبود نیلیم داشت
روی پاهام مثل عروسکایی
فقط برا تو می خونم لالایی
میری برو من که چیزی نگفتم
فقط میگم منم ببر بابایی
چشای خشک من دوتا دریا شد
اومدی و خرابه عاشورا شد
النگوهای من که گم شده بود
تو دست دخترای شام پیدا شد...
محمد نجاری
#شعر_آیینی #شعر_روضه #شعر_مذهبی #شعر_مناجات #شعر_مناجات_با_سیدالشهدا_ع
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نور ازلی
از فراسوی زمان دمیده نور ازلی
آسمان ها شده از روشنی اش چه منجلی
شد زمین جایگه نزول فیض اوَّلی
که شکوفا شده نوگل گلستان علی
او که از تبار زهرا و علی مرتضاست
همه پروانه و او شمع شب انجمن است
همه مستانه و او مه رُخِ گُل روی من است
همه دیوانه و او لیایِ دشت و دمن است
یوسف خوش قدمِ یوسف زهرا حسن است
ثمر آل علی میوه ی قلب مجتباست
عاشقان دلشدگانِ رفته از هوش وِیِ اند
بلبلان نغمه کنان یکسره در گوش وِیِ اند
همه حوران و فرشته ها هم آغوش وِیِ اند
صد چو یوسف همگی طالب و مدهوش وِیِ اند
یار عاشق کُش ما بَس نمکین و دلرباست
او که یک شاخه ی سبز گل نیلوفری است
همچو دودمان خور ز خار زشتی بَری است
کار او در همه دم عاشقی و دلبری است
آخر این غنچه ی یاس علوی ، حیدری است
روی او آینه دار بی مثال مصطفاست
بهترین گلِ بهاره قاسم بن الحسن است
برتر از ماه و ستاره قاسم بن الحسن است
از حَسن وجهِ دوباره قاسم بن الحسن است
وقت سختی راه چاره قاسم بن الحسن است
او ستاره ی دلِ ستاره ی صلح و صفاست
گل مجتبی ولی نزد حسین شده مقیم
با علی اکبرِ او ، به کربلا شده سهیم
کل زیبای حسن ، آمده ام در این حریم
دستی از کرم گشا الا کریم بن کریم
چشم سائلان به سوی گوشه ی چشم شماست
محمد مبشری
#شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_قاسم #شعر_ولادت_حضرت_قاسم_ابن_الحسن #شعر_یتیم_امام_حسن #محمد_مبشری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نسیم آورد مژده
بهار طبیعت چو همراه با
بهار دل انگیز قران رسید
از این لاله و یاس و سنبل شکفت
وز آن شد شکوفا درخت امید
بهاریه بلبل بخواند ز شوق
چه سرمست از بوی باران شده
چه مستانه بر شاخساران سرود
که عالم پر از عطر قران شده
نسیم آورد مژده پیغام دوست
که ماه خدا آمد و نوبهار
به پنجم شکوفا گلی می شود
و در نیمه ی ماه آید نگار
چو شد پنجم ماه پاک صیام
پر از نور شد حجره ی مجتبی
خداوند از باب رحمت نمود
به روی حسن کودکی را عطا
ز دامان نجمه پدیدار شد
یکی طفل شیرین چو شهد عسل
ز لب های پاکش عسل میچکید
عزیز حسن پهلوان جمل
نهادند نامش چو قاسم ، خدا
چنین سردر پاک جنت نوشت
که امد به دنیا یل کربلا
به معنا قسیم جهیم و بهشت
به دنیا قدم زد که یاور شود
به شاه شهیدان دشت بلا
نوشتند بر تیغ شمشیر او
که قاسم یل دشت کرب و بلا
گل از روی پاک عمویش شکفت
چو چشمش به روی عمو باز شد
ببوسید روی مهش را حسین
به میلاد او عشق اغاز شد
اگر سیزده ساله اما دلیر
به خُلق احمد و صولتش حیدری
زمین زیر پایش بلرزد چو او
به میدان درآید به جنگاوری
مرامش تماما مرام حسن
کریم است و جود و عطایش بسی
بیاویز بر دامنش، کی رود
ز درگاه او دست خالی کَسی
جواد کریم زاده
#جواد_کریم_زاده #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_قاسم #شعر_ولادت_حضرت_قاسم_ابن_الحسن #شعر_یتیم_امام_حسن
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سائلِ احسان
دست بر سینه همه مهمان قاسم می شویم
دیده گریان، سائلِ احسان قاسم می شویم
سفره دارِ امشبِ ما شد کریم ابن کریم
ریزه خوارِ لطفِ بی پایانِ قاسم می شویم
هر زمانی که دلِ ما می شود تنگِ حسن
بانگاهی زائرِ چشمان قاسم می شویم
سینه چاکانِ حسن خرجِ علیِ اکبرند
پس حسینی ها همه قربانِ قاسم می شویم
روزِ فتحِ مکه با سربندِ سبزِ یاحسن
ما همه رزمنده گردانِ قاسم می شویم
چند تا ایوان طلا سازیم در صحنِ بقیع
ماگدایِ گوشه ایوانِ قاسم می شویم
سِرِّ بابُ القاسم کرببلا دانید چیست؟
روز محشر دست بر دامانِ قاسم می شویم
جمله «الموت اهلی من عسل»توحید ِ ماست
واله ودلداده ایمانِ قاسم می شویم
ماهِ خیمه بود، اما چهره اش تغییر کرد
مثلِ نجمه بی سروسامانِ قاسم میشویم
تاکه حرفِ دست وپاگم کرده آیددرمیان
یادِ ارباب وتنِ بی جانِ قاسم می شویم
چاره سازِ عالمی بیچاره شد بالا سرش
همچونان فضه که آمد در کنارِ مادرش
دست وپا میزد ولی جان بینِ سینه مانده بود
عالمی را ریخت بر هم ناله هایِ آخرش
زیرِ سُمِ اسبها با هر نفس قد میکشید
باز می شد ذره ذره استخوانِ پیکرش
نعل هایِ کهنه کم کم پیکرش را نرم کرد
پخش می شد هرنفس با هرتکان خاکسترش
مثلِ مویش دنده هایش هم گره خورده بهم
هیچ کاری بر نمی آمد زدست یاورش
قاسم نعمتی
#شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_قاسم #شعر_ولادت_حضرت_قاسم_ابن_الحسن #شعر_یتیم_امام_حسن #قاسم_نعمتی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آسمان عشق
بوی بهار می وزد از آسمان عشق
دنیا مزین است به رنگین کمان عشق
دربین باغ عشق گلی وا شده کزآن
بوی بهار پر شده در اسمان عشق
خورشید و ماه گرم تماشای روی تو
دل می بردستاره ای از کهکشان عشق
وا کن دوچشم ,منتظرت مانده یک جهان
تا باز منتشر بشود داستان عشق
باید بپرسم از پدرت وصف موی تو
این قصه ها شنیدنی است از زبان عشق
برخیز چشم خویش بچرخان به دور و بر
بگذار تا دوباره بگردد جهان عشق
از رنگ بوی چهره تو گل درست شد
از نغمه صدای تو بلبل درست شد
از بس که دامن کرمت بی کرانه است
تا بی کرانه دست توسل درست شد
گفتیم یا قسیم به قاسم مرا ببخش
ازفرش تا به عرش خدا پل درست شد
تا با گدای مثل منی همنشین شوی
از عرش تا به فرش تنزل درست شد
تا اینکه چشمهای تو واشد شکفت شعر
پلکی به هم زدی و تغزل درست شد
هر تار موی تو غزلی نا نوشتنی است
دادی به دست باد و تفال درست شد
دارم لباس نوکری از کودکی به تن
این خرقه عاقبت بشود برتنم کفن
در سایه سار لطف شما میکشم نفس
تو سرو باغ عشقی و من برگ این چمن
جنت برای نوکری خودنخواستیم
ما را بس است خاک کف پای تو شدن
در گوشه خرابه دنیا نشسته ام
یک شب به این گدای خودت هم سری بزن
تا حشر پلک روی هم آقا نمی زنم
یک روز تا قدم بگذاری به چشم من
این شور عشق تو شده احلی من العسل
شیرین نجمه ای نمک سفره حسن
امشب بیا برای دلم از غزل بگو
ازچشم شیر زاده جنگ جمل بگو
عباس را به دلشدگانت نشان بده
یعنی برای روی خودت یک مثل بگو
ان تنکرونی و فانابن الحسن بخوان
از رقص نیغ و لرزه صحن جدل بگو
بر جشن از دواج خودت روضه خوان بشو
از نقل ریختن به سرت لا اقل بگو
از لحظه فتادن جسمت به روی خاک
از قامتی که شد به صنوبر بدل بگو
از آن دمی که رو ی زمین ناله می زدی
از لخته های خون لبت ازعسل بگو
از لحظه فشردن مشتت به روی خاک
از پای مرکبی که گرفتی بغل بگو
موسی علیمرادی
#شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_قاسم #شعر_ولادت_حضرت_قاسم_ابن_الحسن #شعر_یتیم_امام_حسن #موسی_علیمرادی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سیرۀ عشق
شد عیان صورتی ز سیرۀ عشق
محو رویش شدند و خیرۀ عشق
جلوه گر شد نماد آل الله
ماه خوش چهرۀ منیرۀ عشق
زده ام باز دست خود به حنا
آمده قاسم از عشیرۀ عشق
خانۀ مجتبی منور شد
صبح آمد به شام تیرۀ عشق
گل یاس و سپید و یاسمنی
قاسم هستی و زادۀ حسنی
توسرا پا خودت غزل هستی
ماه خورشید بی بدل هستی
برشجاعت میان اهل نبرد
تو زبانزد به لب مثل هستی
تو کریم زادۀ کریمی پس
آیۀ خیر و والعمل هستی
شاخه شاخه نبات و شیرینی
بس که احلی من العسل هستی
آسمانی و مهد جود و جلال
حال ما و محول الاحوال
آمدی روز پنجم رمضان
قبل نیمه به آسمان تو عیان
کیمیائیست مدح قاسم چون
هر کسی نیست لایقش به بیان
خوش به حال قبیلۀ خورشید
شده تکرار روز و ماه و زمان
و دوباره علی اکبر ها
آمدند و رسید روز جوان
کاسه های نداری ام پر کن
من اسیرم بیا مرا حر کن
لعل لب ها به اشتیاق افتاد
بعد از این ماجرا نفاق افتاد
پدرش رفت از قضا اینبار
ماهی خسته در محاق افتاد
قافله رفت سمت کرب و بلا
گذرش دامن عراق افتاد
بین قاسم و بین اعضایش
رد آیات انشقاق افتاد
من بمیرم برای اعضایت
زیر سمی و استخوان هایت
پیکرت زیر نعل ها جا شد
دیدگانت عزیز من وا شد
چه دلی داشت شاعری که نوشت
قد قاسم شبیه سقا شد
این عسل بیشتر کشیده شده
پسر مجتبی چه رعنا شد
رفتی و خوب شد نمیبینی
عمه ات هم اسیر اعدا شد
سیزده بار آسمان خم شد
وای من پیکر تو درهم شد
محمد مهدی نسترن
#شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_قاسم #شعر_ولادت_حضرت_قاسم_ابن_الحسن #شعر_یتیم_امام_حسن #محمد_مهدی_نسترن
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹