eitaa logo
حدیث اشک
7.5هزار دنبال‌کننده
53 عکس
102 ویدیو
8 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
وقت سحر سر زده اشک به کاشانه ی چشم تر ما گریه این وقت سحر آمده پشت در ما نوبت مستی سی روزه‌ی عُشّاق رسید پُر شد از باده ی روحانی تو ساغر ما قفس نفس شکسته شد و آزاد شدیم باز شد در طلب بام تو ، بال و پر ما رمضان آمده از راه ، الهی العفو ! کاشکی چشم‌ بپوشی تو ز شور و شر ما! نَقل بخشندگی ات نُقل محافل شده است بحث احسان تو گرم است سر منبر ما کوه عُصیان مرا کاه حسابش کردی بهترین تاجر عالم ، تویی! از منظر ما گم شده کشتی ما در دل دریای گناه ساحل امن تو شد آرزوی لنگر ما عبد تنها شده را سخت در آغوش بگیر چه کسی مانده مگر غیر تو دور و بر ما؟! بی پناهیم ، پناهِ همه‌ی ماست ، رضا! آبرو داده خراسان به همه کشور ما کارمان لنگ که شد ، فاطمه از راه رسید گره از کار همه باز کند مادر ما ما به قنبر شدنِ شخصِ علی ، معتبریم ما سریم از همه تا هست علی سرور ما رطب باغ علی ، لذت افطار گداست دست و دل‌باز ترین مرد شده : حیدرِ ما ذوالفقار پدرم را به گلویم بِکِشید نذر تیغ دو دم شاه نجف شد ، سر ما! ذکر افطارِ دمِ مغرب ما چیست ؟! حـسـین... چه ترک‌ها که نخورده است لب دلبر ما نعل ها تکّه به تکّه بدنش را ، بُردند... کاش زیر سم مرکب برود پیکر ما بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تَطْمَئِنُّ الْقَلب به حکم تَطْمَئِنُّ الْقَلب دریاب اضطرابم را بیا آباد کن از نو دلِ خانه‌خرابم را ندیدم از رگِ گردن به من نزدیک‌تر بودی خودم را از میان برداشتم، بردم حجابم را * من از آیینه‌ پرسید این سیاهی کیست؟ این من نیست شکستم خویش را، با گریه‌ام شستم نقابم را نجاتم دادی از دستِ کویر خودفراموشی از آنجا که خودم حتی نمی‌دیدم سرابم را عتابِ توست از آغوش مِهرِ مادرم خوش‌تر دلت آمد جوابم کن، تماشا کن عذابم را! تهِ انبار کاهم سوزنی دیدی و بخشیدی ندیدی کوهِ عصیان مرا، دیدی ثوابم را فقط در تربتِ سجاده می‌روید گُلِ اشکم که خاکِ کربلا از خار می‌گیرد گلابم را اگر روزی میان جنّت و بامِ نجف ماندم کبوتر کن قناری‌های حقّ انتخابم را * میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجابِ خودی، حافظ از میان برخیز  رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شاه عالم بیچاره‌ام به چاره‌ی من التفات کن آنی، دمی، نگاه بر این خاک پات کن بر طالع کویر دلم خشک‌سالی است فکری به حال و روز دل این قنات کن ای شاه عالمی که عتابت عذاب ماست رحمی به‌حال رعیت بی دست و پات کن ای جلوه‌های اشرقت الارض ؛ نور تو یک گوشه چشم بر همه‌ی کائنات کن خیری از این دو دیده‌ی تارم ندیده‌ام جز دیدنت دو چشم مرا مات مات کن من در مسیر نوکری‌ات لنگ می‌زنم در این مسیر پای دلم را ثبات کن خونم حلال حضرت خون‌خدا `حسین” من را شهید تشنه‌ی آب فرات کن  علی مزرعی  محمد حسن بیات‌لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان من آمدم دنیا برای تو بمیرم با غصه های کربلای تو بمیرم من آمدم در بین جمع گریه کن ها با های های گریه های تو بمیرم دنیای مارا خیر اگر باشد همینجاست یعنی که آخر در عزای تو بمیرم دنبال درمان نیستم ، اینجا رسیدم اینبار در دارالشفای تو بمیرم ای کاش روزی که به رجعت بازگشتی سر را گذارم پیش پای تو بمیرم ای کاش میشد کربلا بودم عزیزم ای کاش میشد که بجای تو بمیرم یاد تن زخمی تو افتادم اما من با جراحات کجای تو بمیرم؟ من یا برای پیکر غرق به خونت یا بر سر از تن جدای تو بمیرم امیرفرخنده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جام سحر خوب یا بد زشت یا زیبا هرآنچه داد، شکر بابت شب های غمگین، روزهای شاد، شکر گردنی داریم از بنیان مو باریک تر هرچه از تقدیر روی دوش ما افتاد، شکر هرچه پیش آمد خوش آمد ای به روی چشم ها تا به فال نیک باشد، هرچه باد آ باد، شکر ما چه می‌دانیم شاید هر دم از این داستان دست نامرعی ست ما را می کند امداد، شکر عده ای در برج و بارو زندگی ها شان سگی ما به حال خوب مان در این خراب آباد، شکر با دو خط قرآن که می نوشیم از جام سحر با دو رکعت عاشقی در صحن گوهرشاد، شکر تا بروز درد و درمان خوب و بد دست خداست ما که می خوانیم با این درد مادرزاد، شکر   علی احدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حس غربت دور بودم از سرایت حس غربت داشتم ماه ها بود انتظار ماه رحمت داشتم خود مرا خواندی به درگاهت و الا من کجا از برای صحبت با تو لیاقت داشتم؟ بارها کردم گناه و بارها پوشاندی اش کن حلال این بنده را خیلی اذیّت داشتم وقت خلوت بندگانت هم کلامت می شوند جز گنه کاری مگر در وقت خلوت داشتم؟ کاش مثل کودکی هایم میان مجلست سینه ای سرشار از شور و حرارت داشتم خوب فهماندی به من در سال هایی که گذشت سر پناهی امن در ساعات هیئت داشتم چشم امیدم همیشه بوده بر دست علی شکر بر شاه نجف عمری ارادت داشتم جنس بنجل بودم و فورا خریدی ام خودت تا که دیدی بین دستم خاک تربت داشتم آخرش از دوری کرب و بلا دق می کنم روز و شب رؤیای یک لحظه زیارت داشتم روضه های دختر ارباب دنیای من است شد روا در روضه هایش هرچه حاجت داشتم گفت آن طفل سه ساله با سر بابای خود رفته بودی و به تن رخت اسارت داشتم قد من کوتاه بود و نیزه ات خیلی بلند حسرت یک بوسه بر روی لبانت داشتم محمدمهدی شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ آفرین بر (قدرت کامل) خدای که بهترین آفرینندگان است @hadithashk
هر شب جمعه‌ شعر غم دارم که برآید ز قلب غمبارم قلم از داغ شعر گریان است صفحه از هُرم شعر سوزان است شعری از جنس سوز و آتش و آه برگرفته ز ماتمی جانکاه هر شب جمعه‌ قصه ای پُر راز همره غُصه می‌شود آغاز هر شب جمعه‌ در حرم باید مادری پاک و محترم اید در تمامی عرش زمزمه است باز هنگام داغ فاطمه است هرشب جمعه او ز عرش برین پا گذارد ز هودجی به زمین چون بیاید سوی حرم گل یاس عالمی می‌شود پُر از احساس و ملائک به لب نوا دارند همگی داغ نینوا دارند چون بیاید ملیکه ی ملکوت همه جا همهمه ست نیست سکوت گرچه یک دست بر کمر دارد باز در دل غم پسر دارد خون جگر، با دلی پر از تب و تاب شوید حلقوم را به اشک و گلاب با غمی که فقط خدا داند روضه ی قتلگاه میخواند روضه ی بازِ تشنگی و عطش روضه ی مشک آب و روضه ی غش روضه ی از قفا بریدن سر روضه ی بازِ حَنجر و خنجر روضه ی بازِ پیکری صد چاک بی کفن پیکری فتاده به خاک روضه پر سوز و آه و پی در پی روضه ی سر ، سَرانِ بر سر نی بوسه چون ميزند بر آن حلقوم گویدش یا بُنَیَّ یا مظلوم از چه از کین سرت جدا کردند در بیابان تنت رها کردند زخمهایت چرا نمک خورده لب خشکت چرا ترک خورده زینت دوش مصطفای نبی آب مهر منو تو تشنه لبی؟ پدرت بو تراب و جان منی روی خاک از چه رو تو بی کفنی تا ابد از غم تو می نالم به فدایت شوم عزیز دلم بر تن بی سری که درصحراست هر شب جمعه‌ نوحه گر زهراست هر شب جمعه‌ گوشه ی گودال مادری خسته می رود از حال هر شب جمعه قصه ای غمبار همره غُصه می‌شود تکرار @hadithashk
ای عشق! دلیل‌ها نمی‌فهمندت ای رود! قلیل‌ها نمی‌فهمندت والله معزّ الاولیایی آقا هر چند ذلیل‌ها نمی‌فهمندت @hadithashk
بازآ که دل از فراقِ رویت ریش است دنیایِ  بدونِ  تو  پُر از  تشویش است ای یار سفر کرده ی از این وادی ... برگرد که اضطرار بیش از پیش است @hadithashk
حدیث اشک
شغل اجدادی من گریه بر اجداد شماست چشمم از داغ تو یک ثانیه بی‌کار نشد #امام_زمان_عج #کلیپ #انتظار #مه
گذری نیست در این باغ ، که دیوار نشد کلبه ای نیست در این دشت ، که آوار نشد سینه‌ی تنگ من از دوده‌ی اندوه پُر است غُصّه‌ای در دلم اینگونه تلنبار نشد آخر و عاقبت دوری یوسف ، کوری ست بی جهت دیده‌ی یعقوبِ نبی ، تار نشد سعی کردم که دلم را بخری ، سود نداشت بخت با ظرف ترک‌خورده‌ی من یار نشد گیر افتاده ام از دست گناهان خودم هیچ‌کس مثل من این‌قدر گرفتار نشد آبروریزی من قلب تو را درد آورد آه! این پست کجا مایه‌ی آزار نشد؟! با همین بی خِرَدی سخت هواخواهِ تواَم عاشقت جذبِ زبان‌بازی اغیار نشد خواب دیدم که کف پای تو را می بوسم حیف شد دیدن رویای تو تکرار نشد شُغل اجدادی من گریه بر اجداد شماست چشمم از داغ تو یک ثانیه بی کار نشد در سرم عطر شبستان نجف پیچیده هیچ صحنی ، حرم حیدر کرار نشد لب به انگور ضریحش نَزَنم ، می میرم خواستم ترک شود عادتم ، انگار نشد! قبل مُردن برسانید مرا پیش حسین تا نگویند که او لایق دیدار نشد جان آن ساقی لب‌تشنه‌ی بی دست ،بیا... یَلی اندازه ی او اُسوه‌ی ایثار نشد پسر اُمّ بَنین آب شد از داغِ فرات عرق شرم به پیشانی اش انکار نشد قَدِ عباس سرآخر قَدِ اصغر شده بود... هرچه کردند ، بدن ، شکلِ علمدار نشد @hadithashk