eitaa logo
حدیث اشک
7.4هزار دنبال‌کننده
49 عکس
97 ویدیو
8 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
در فضا پیچیده در فضا پیچیده، ای ششماهه ام بویِ تنت نور می گیرم ز رویِ همچو ماهِ روشنت بسکه افتادی زمین از نیزه هایِ بی حیا لاله زاری شد رُخت، ای جان فدایِ گلشنت خوب دقّت کردم و دریافتم جانِ رباب!! تیر خوردی از گلو، آسیب دیده گردنت حرمله از بسکه زد پنجه به موهایِ سرت درهم و آشفته گشته گیسویِ شانه زنت با نگاهت ترس را در جانِ دشمن تازه کن مستحق اند این جماعت بر تبِ خشم افکنت دورِ من نامحرمانی ..رفت و آمد می کنند غیرتی دلدارِ من، کو‌ نعره ی جان و تنت  محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شیرخواره کودکم جانِ هرکس دوست داری، جانِ من آرام تر دست و پا را گم نکن،ناله مزن آرام تر دست و پا کمتر بزن بیرون کشم این تیر را می کُشی آخر مرا ای بت شکن ..آرام تر شیرخواره کودکم! آماده ای؟ وای از دلم تیر را بیرون کشیدم ، خسته تن ..آرام تر گوش تا گوشت عجب ذبحی شده بی عیب و نقص سر که آویزان شده گلگون بدن ..آرام تر باز هم کُشتی مرا با خنده هایِ آخرت می زنم بوسه بر این غنچه دهن ..آرام تر مادرت ایکاش از خیمه نیاید دیدنت می برم دفنت کنم دور از دو زن ..آرام تر مطمئنم سُمّ مرکب ها به تو خواهد رسید می شوی مانندِ من صدپاره تن ..آرام تر محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پشت و پناهم کارِ ما شد از جفایِ خارها پیچیده تر در دلم شد حسرتِ دیدارها پیچیده تر بعدِ تو طوفان به سمتِ خیمه ها خواهد رسید می شود حالِ همه گلزارها پیچیده تر کوچکت کردند با شمشیر و تیغ و نیزه ها پس گره خورده به کلِّ کارها پیچیده تر رفتی و اصلأ نگفتی باخودت..وضعِ حسین می شود بی یار وبی سردارها پیچیده تر نوکری کردی..نصیبت شد برادر گفتنم مادرم آمد..شد این اسرارها پیچیده تر بعدِ از این سبِّ علی و فاطمه خواهند کرد بعد از این قطعاً شود انکارها پیچیده تر می کند با دستِ خود رَختِ اسارت را به تن سهمِ خواهر می شود آزارها پیچیده تر بر سرِ نیزه من وتو شاهدِ غم می شویم کارِ زینب بر سرِ بازارها پیچیده تر الامان از چشمِ نامحرم..امان از بیکسی دردِ ناموس ست در انظارها پیچیده تر ای علمدارِ رشیدم باز یک قولی بده تا شوی بر نی چنان قهّارها پیچیده تر چشمِ خود را لحظه ای هم بر رخِ زینب نبود باز هم اعجاز کن چون یارها پیچیده تر رویِ نی یا که سلامت،حفظِ زینب با شماست هست کار ِ حیدرِ کرّار ها پیچیده تر   محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پسرِ امّ بنین پسرِ امّ بنین باشی و دریا نشوی؟ قمرِ هاشمیان باشی و رعنا نشوی؟ مطمئنم که ادب را ادب آموخته ای می شود محترم و فاتحِ دلها نشوی؟ قامتت سروِ رشیدی است پُر از هیبت و شور می شود باشی و خوش منظر و بالا نشوی؟ شغلِ تو نوکری و پیشه ی تو رفعِ عطش جا ندارد که به لب تشنه، تو سقّا نشوی! پرچمِ کرببلا را عَلَم افراشته ای کاشفِ کرب حسین می شود آیا نشوی؟ با غبارِ در میخانه ی ارباب شدن می شود آخرش آقا که تو مولا نشوی؟ می شود مرهم دردِ دگران باشی و بعد با عنایات ِ خدا مثلِ مسیحا نشوی؟ ای وفادارترین! دستِ تو در دستِ خداست حیف باشد که شفاعتگرِ فردا نشوی زندگی کردنِ تو بر همگان ثابت کرد نوکری کن خجل از حضرتِ زهرا نشوی  محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
لشگری آمده لشگری آمده بودند به یغما ببَرند قطعه قطعه بدنی را به کجاها ببَرند می کشیدند تنی را ته گودالِ بلا نیّت این بود که تاب از دلِ زهرا ببرند کینه ها در دلشان از علی و آلٍ علی قصدشان بود سرِ زاده ی زهرا ببَرند صف کشیدند اراذل همه با سنگ و کلوخ با زدن تا که ثواب از حیِ یکتا ببَرند پیرمردان به عصا بر بدنش ضربه زدند تا که اجری دو برابر ز تقّلا ببَرند این حسین است که افتاده به صورت به زمین کوفیان آمدند انگار مصّلا ببَرند فارغ از غصـّه و غم ، هلهله وشادی بود از دلِ خویش رسیدند که غمها ببَرند وقتِ غارت شده حالا نفَسی تازه کنند به اسارت همه ی دخترکان را ببَرند محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خداحافظ حسین بسته ام بارِ سفر را پس خداحافظ حسین می برند این خون جگر را پس خداحافظ حسین در دو زانویم نمانده قوّتی ، دلواپسم می کِشم دردِ کمر را پس خداحافظ حسین کو علمداری که زانو را رکابم می نمود؟ داده ام از کف، قمر را پس خداحافظ حسین بعدِ تو یک نیمه جانی در گلویم مانده است می برند این محتضر را پس خداحافظ حسین زینب و‌ نامحرمان؟اصلاٌ چطوری ممکن است یک نظر کن همسفر را پس خداحافظ حسین چون پرستو می روم زخمی ز کعبِ نیزه ها داده ای نا بال و پر را پس خداحافظ حسین اوّلین بار است از مرکب تماشا می کنم بر رویِ سر نیزه، سر را پس خداحافظ حسین می روم تا شهرِ کوفه با زبانی‌ چون علی زنده گردانم پدر را پس خداحافظ حسین معجری کوتا که سازم سایبانی بر تنت می چشی هُرمِ شرر را پس خداحافظ حسین   محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پیکرت را جمع کردم پُر شدم از غصّه و غمها دقیقاً بعدِ تو مادرت ای گل شده تنها دقیقاً بعدِ تو جرعه ای از آب نوشیدم به ضربِ ناسزا سینه ام پُر شیر شد جانا دقیقاً بعدِ تو در میانِ خیمه ام ، امّا دلم همراهِ توست سنگ شد این شیر در رگها دقیقاً بعدِ تو بر سرِ قبرت نشستم بلکه آرامم کنی این دو دیده شد چنان دریا دقیقاً بعدِ تو پیکرت را جمع کردم پس سرت آخر کجاست؟ می دهم از دست صبرم را دقیقاً بعدِ تو نغمه ی لالایی ام را بشنو ای طفلِ رضیع خورده بر هم این دلِ شیدا دقیقاً بعدِ تو بعد از این بارانی ام باران تر از ابرِ بهار می شوم چون زینب ِ کبرا دقیقاً بعدِ تو  محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کوفه را تسخیر کردم کوفه را تسخیر کردم با نَفَسهای علی.. در منِ زینب ..تجلّی کرده آوای علی.. خطبه ای خواندم به لحنِ فاتحِ خیبر..سپس فتح کردم کوفه را با لحنِ گویای علی.. زین اَب بودم..شدم زینت برای دینِ حق.. جمع کردم گوهرِ دین را ز دریای علی.. کارِ من بیداری بیچارگانِ کوفی است.. ارث ها دارم خدا را شکر از نای علی اسکتوا گفتم همه غرقِ سکوتِ غم شدند یافتم آموزه هایم را ز لبهای علی.. انتقامِ خون سالارم را گرفتم با کلام... زنده کردم مرده را ..هستم مسیحای علی از ندامت شهر شد یک پارچه..اندوه و درد سر فرود آورد کوفه پای گلهای علی... `عالمه” دادم لقب ..چارم ولّی شیعیان.. با عقیله بودنم گشتم مصّفای علی.. سرشکسته نیستم در محضرِ پاکِ حسین خوار کردم خصم را با مددهای علی..  محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹