یا زینب
از آن جمع مکسر در حرم لشگر درآوردم
دمار از روزگار دشمن کافر در آوردم
به زلف رفته در دستان قاتل می خورم سوگند
خودم از دست و پای دخترت زیور درآوردم
اگر چه تازیانه خوردم اما باز می ارزید
تو را از زیر سم اسب ها آخر درآوردم
به اسمفضه آری شد تمام اما ندیدی تو
خودم مسمار را از سینه ی مادر درآوردم
نجاتت می دهم راه نفس را باز خواهم کرد
بیا آن نیزه را سینه ات دیگر در آوردم
چنان از تشنگی ات گریه کردم سوختم مردم
که داد از حیدر و زهرا و پیغمبر درآوردم
کسی با مشک آب آمد به سویت تشنه لب بودی
گمانکردم که آبت می دهد من پر درآوردم
به زیر افکنده امخود را چه کرده عشق تو با من
به دنبال سرت از زیر پا هم سر در آوردم
حسین واعظی
#حدیث_اشک #حسین_واعظی #حسینیه_حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_شام_عزا #شعر_شام_غریبان #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مذهبی #شعر_مرثیه #شعر_مصیبت_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خداحافظ حسین
بسته ام بارِ سفر را پس خداحافظ حسین
می برند این خون جگر را پس خداحافظ حسین
در دو زانویم نمانده قوّتی ، دلواپسم
می کِشم دردِ کمر را پس خداحافظ حسین
کو علمداری که زانو را رکابم می نمود؟
داده ام از کف، قمر را پس خداحافظ حسین
بعدِ تو یک نیمه جانی در گلویم مانده است
می برند این محتضر را پس خداحافظ حسین
زینب و نامحرمان؟اصلاٌ چطوری ممکن است
یک نظر کن همسفر را پس خداحافظ حسین
چون پرستو می روم زخمی ز کعبِ نیزه ها
داده ای نا بال و پر را پس خداحافظ حسین
اوّلین بار است از مرکب تماشا می کنم
بر رویِ سر نیزه، سر را پس خداحافظ حسین
می روم تا شهرِ کوفه با زبانی چون علی
زنده گردانم پدر را پس خداحافظ حسین
معجری کوتا که سازم سایبانی بر تنت
می چشی هُرمِ شرر را پس خداحافظ حسین
محسن راحت حق
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_شام_عزا #شعر_شام_غریبان #شعر_مذهبی #شعر_مصیبت_اهل_بیت #محسن_راحت_حق
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پیکرت را جمع کردم
پُر شدم از غصّه و غمها دقیقاً بعدِ تو
مادرت ای گل شده تنها دقیقاً بعدِ تو
جرعه ای از آب نوشیدم به ضربِ ناسزا
سینه ام پُر شیر شد جانا دقیقاً بعدِ تو
در میانِ خیمه ام ، امّا دلم همراهِ توست
سنگ شد این شیر در رگها دقیقاً بعدِ تو
بر سرِ قبرت نشستم بلکه آرامم کنی
این دو دیده شد چنان دریا دقیقاً بعدِ تو
پیکرت را جمع کردم پس سرت آخر کجاست؟
می دهم از دست صبرم را دقیقاً بعدِ تو
نغمه ی لالایی ام را بشنو ای طفلِ رضیع
خورده بر هم این دلِ شیدا دقیقاً بعدِ تو
بعد از این بارانی ام باران تر از ابرِ بهار
می شوم چون زینب ِ کبرا دقیقاً بعدِ تو
محسن راحت حق
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_شام_عزا #شعر_شام_غریبان #شعر_مذهبی #شعر_مصیبت_اهل_بیت #محسن_راحت_حق
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تب غارت
ناگهان دشت بلاخیز پر از هلهله شد
کوفه با شام سر غارت ما یک دله شد
تب غارت به همه دشت سرایت می کرد
با سرت خولی نامرد تجارت می کرد
از خدا بی خبران هیچ ندارند احساس
معجرم دل نگران است کجایی عباس؟
آتش و دود که سمت حرمت می امد
نیزه ای بود که سمت حرمت می امد
جای یک نیزه به پهلوی سکینه می سوخت
خیمه در آتش کینه ی مدینه می سوخت
دست از جیب خیانت همه بیرون کردند
گوش ها را به خشونت پر از خون کردند
هر که در غائله بی بهره ز گودال شده
دست او طالب ارزانی خلخال شده
در هیاهوی حرم پیرهنت را بردند
نیمه شب بود عقیق یمنت را بردند
قطره ای آب حرم را چه مشوش کرده
این رباب است سر قبر علی غش کرده
گرد خیمه خبر تلخ تری می گردد
نیزه ی حرمله دنبال سری می گردد
حسن کردی
#حسن_کردی #حسینیه_حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_شام_عزا #شعر_شام_غریبان #شعر_مذهبی #شعر_مصیبت_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی سرپناه
بی سرپناه ، سایهٔ بر سر کجا روم
با شمر و با سنانِ ستمگر کجا روم
همراه خواهرت شده چشمان پستِشان
از ترس دستِ دشمن و معجر کجا روم
با گریهاش آخرش از دست می رود
من با ربابِ بی علی اصغر کجا روم
درآتش خیام به صحرا دویده ایم
از بغض شهر شام، برادر کجا روم
زد تازیانه لحظه محمل سواری است
وقتی که نیست شانه اکبر کجا روم
حامد آقایی
#حامد_آقایی #حسینیه_حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_شام_عزا #شعر_شام_غریبان #شعر_مذهبی #شعر_مصیبت_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
با اینکه تشنه اند ولی از غم حسین
دیگر به شام ظهر عطش حرف آب نیست
دلسوز مردهای حرم بود زینب و
زین پس دلی به غصه زینب کباب نیست
مردان به روی نی همه دیدند پایِ نی
پایی برای قامت زینب رکاب نیست
هر کودکی به سرخیِ این تازیانه ها
فهمیده است نام عمو هم ثواب نیست
ای حرمله به خستگیِ ظهر خود بخواب
دیگر صدای گریهٔ طفل رباب نیست
حالا که آب از سر اصغر گذشته است
گفتند آب آمده دیگر سراب نیست
ای کاش خواهرش نرود کاخ اگر که رفت
بیند که پیش راس عزیزش شراب نیست
حامد آقایی
#حامد_آقایی #حسینیه_حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_شام_عزا #شعر_شام_غریبان #شعر_مذهبی #شعر_مصیبت_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بخوان اذان
قدم بزن کمی حالا که می روی اکبر
ببین که اشک غم از دیده ام سرازیر است
بخوان اذان و برو ای موذنم اما
برای کشتنت این بار بانکِ تکبیر است
علی، علی الدنیا بعدک العوفا پسرم
که بعد روی تو از زندگی دلم سیر است
کنار پیکرِ تو زانویم به خاک افتاد
نشسته ام که ببینی پدر زمین گیر است
حنای مو تو این بار از چه این رنگی است؟
جوانِ خانه من دیده ای پدر پیر است؟
توان به زانوی من بعد تو نمی آید
به جای جای تنت نور دیده ام تیر است
برای دیدنت عمه زخیمه آمده است
رسیده است کنون پیش تو ، ولی دیر است
حامد آقایی
#حامد_آقایی #حسینیه_حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_شام_عزا #شعر_شام_غریبان #شعر_مذهبی #شعر_مصیبت_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سالار زینب
ما را درون آتش کینه گداختند
از شش جهت به ساحت خورشید تاختند
در غارتت مسابقه ای بود بینشان
دیر آمدند هر چه ولیکن نباختند
اینها پس از تو رحم به ما هم نمی کنند
حتی برای دخترکان تیغ آختند
تا اینکه یاد آب فراموشمان شود
در گوشمان ترانه ی سیلی نواختند
با آتش و خیام تو اهریمنان پست
دوزخ برای خالق فردوس ساختند
دندان برای چادر من تیز کرده اند
آنها که از قدیم مرا می شناختند
حسین واعظی
#حسین_واعظی #حسینیه_حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_شام_عزا #شعر_شام_غریبان #شعر_مذهبی #شعر_مصیبت_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سالار زینب
ای تشنه ای که شرح غمت در بیان نبود
مارا به سخت جانی خود این گمان نبود
ناراحتم زیاد نماندم کنار تو
شمر آمد و برای نشستن زمان نبود
هر ناقه ای به غربت من گریه کرده است
مانند من غریب دراین کاروان نبود
ای کاش در رکوع عقیق از تو میگرفت
ای کاش بین قافله ای ساربان نبود
ماندم چرا به زور کشیدند از تنت
آخر لباس کهنه ی تو که گران نبود
گفتم به آفتاب نتابد روی تنت
شرمنده ام که روی تنت سایبان نبود
با لشگری برای سرت جنگ کرده ام
پس حق بده اگر که به جسمم توان نبود
دیروز شش برادر کرار داشتم
امروز دور خواهر تو جز سنان نبود
آغوش من که هست چرا مانده ای به خاک
جای تن تو برروی ریگ روان نبود
لعنت به این سفر که بدون تو میروم
تنها شدن که حق من نیمه جان نبود
باد صبا ببر به نجف روضه مرا
روضه بخوان که دخت علی در امان نبود
ما رسممان شهادت و از جان گذشتن است
اما دگر اسیر شدن رسممان نبود
سید پوریا هاشمی
#حسینیه_حدیث_اشک #سید_پوریا_هاشمی #شعر_روضه #شعر_شام_عزا #شعر_شام_غریبان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شام هجران
چشم خود واکن ببین ما را پریشان یا حسین
در میان آتش این شام هجران یا حسین
سوختن در پای تو رسم من است اما بگو
در چه آیین رسم باشد خیمه سوزان یا حسین
چشم خود واکن ببین در این غروب جانگداز
کودکان را خسته و سر در گریبان یا حسین
سر نداری تا ببینی ، خیز مادر آمده
در کنار جسم زیر نیزه پنهان یا حسین
پا به پای قافله باید از اینجا تا به شام
سر کنم با دختران مو پریشان یا حسین
پیکرت در بین گودال و سر نورانیت
میشود کنج تنور و دیر مهمان یا حسین
یک زن تنها چه سازد بعد از این با هجمهء
تازیانه کعب نی خار مغیلان یا حسین
گر به روی نیزه ها قرآن بخوانی ، میکنم
من به لحن حیدری تفسیر قرآن یا حسین
گر بمانی دیر نصرانی برایت بهتر است
ماجراها هست بین چوب و دندان یا حسین
غم مخور تا هست زینب ، هست پرچم بر فراز
میکنم شامات را چون شام ویران یا حسین
داریوش جعفری
#حسینیه_حدیث_اشک #داریوش_جعفری #شعر_روضه #شعر_شام_عزا #شعر_شام_غریبان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سالار زینب
ای روزگار دیدی احوال مضطرم را
دارم به سینه دیگر داغ برادرم را
خندیده هر غریبه بر گریه های زینب
پنهان کنم ز لشکر این دیده ی ترم را
دور از نگاه عباس سیلی زدند بر من
هرگز خبر نسازید شیر دلاورم را
یک دختر از قبیله در بین کودکان نیست
گم کرده ام خدایا در دشت گوهرم را
نزدیک من رسید و محکم به پهلویم زد
با خنده و تمسخر !بردند معجرم را
فطرس برو به گودال!آن کشته را خبر کن
پوشانده ام ز لشکر با آستین سرم را
سخت است گفتنِ این!آواره ام حسین جان
برخیز باز برخیز! خانه ببر حرم را
گاهی سنان گهی شمر هردو زدند منرا
باید خودت ببینی اوضاع پیکرم را
سید پوریا هاشمی
#حسینیه_حدیث_اشک #سید_پوریا_هاشمی #شعر_روضه #شعر_شام_عزا #شعر_شام_غریبان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آه
پریشانترین شیر کرار زینب
کبودِ کش و قوس پیکار زینب
کشیده ازین و از آن خورده بسیار..
بمیرم ندارد علمدار زینب
پس از آنهمه عزت و احترامش..
زمین خورد در پیش انظار زینب
فراوان دویده فراوان دویده
فراوان دویده روی خار زینب
شمرده حرم را دوتا دخترش نیست
گرفتار زینب! گرفتار زینب!
امان خواست از شمر امان خواست از زجر
کتک خورد از آن دو هر بار زینب
ز روی سرش چادرش را کشیدند
چه ها دید از قوم کفار زینب
نمیگفت از ظهر تا شب چه دیده
فقط گریه میکرد بسیار زینب
همه خوابشان برد اما نخوابید..
نگهبان شد و ماند بیدار زینب
به جای همه سنگ و مشت و لگد خورد
مددکار شد بی مددکار زینب
چه میبینم از دور؟! باور ندارم!
لباس اسیریست انگار زینب!
سید پوریا هاشمی
#حسینیه_حدیث_اشک #سید_پوریا_هاشمی #شعر_روضه #شعر_شام_عزا #شعر_شام_غریبان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹