.
| #احادیث_داستانی |
☆ در حال تلاش برای خانواده! ☆
🔅 #امام_صادق_علیه_السلام : محمّد بن منکدر می گفت:
من گمان نمی کردم امام زین العابدین(ع) جانشینی برتر از خود بنهد، تا آن که پسرش امام باقر(ع) را دیدم و خواستم بدو پند دهم؛ ولی او مرا پند داد.
دوستانش به منکدر گفتند: امام(ع) به چه چیزی تو را پند داد؟
🔸 گفت: در ساعات گرم روز به یکی از مناطق مدینه رفتم. امام باقر ـ که مردی تنومند و سنگین بود ـ مرا دید. او به دو غلام سیاه یا دو برده تکیه کرده بود. با خود گفتم: سبحان اللَّه! در این ساعت، بزرگی از بزرگان قریش، در طلب دنیاست! خوب است او را اندرز دهم.
به او نزدیک شدم و سلام کردم. او در حالی که عرق می ریخت، به تندی جواب سلام مرا داد.
▫️ گفتم: خدا حالت را نیکو گردانَد! بزرگی از بزرگان قریش، در این ساعت در طلب دنیاست!؟ هیچ می دانی اگر در این وضع، مرگ تو فرا رسد، چه می کنی؟
🔅 فرمود: «اگر مرگم در این وضع فرا رسد، در حالی فرا رسیده است که من در حال فرمانبری از خدا هستم و با این فرمانبری و اطاعت، خود و خانواده ام را از نیاز به تو و مردم باز می دارم. من از این می هراسم که اگر مرگم، در حال معصیت خدا رسد، چه کنم».
▫️ گفتم: خدا بر تو رحمت آورَد! راست می گویی. من خواستم به تو پند دهم؛ لیکن تو به من پند دادی.
📚 دانشنامه قرآن و حدیث ج ۱۰ ص۲۲۰
#خانواده
🔸@hadithnet
.
| #احادیث_داستانی |
☆ همسان مردم ☆
▫️ حمّاد بن عثمان ـ: مردم مدینه دچار چنان قحطی و گرانی ای شدند که حتّی ثروتمندان نیز گندم را با جو می آمیختند و می خوردند، و اندکی هم غذا می خریدند.
#امام_صادق_علیه_السلام که در آغاز سال، گندم مرغوب خریده بود، به یکی از غلامانش فرمود:
🔅«یا مقداری جو برایمان بخر و با این گندم ها بیامیز، یا این گندم ها را بفروش؛ زیرا دوست نداریم که ما (خوراکی) مرغوب بخوریم و مردم، نامرغوب بخورند».
📚 دانشنامه قرآن و حدیث ج ۶ ص ۴۸۸
#عدالت
🔸@hadithnet
.
| #احادیث_داستانی |
☆ سعادت و شقاوت ☆
▫️ الكافى ـ به نقل از ابو بصير ـ:
در حضور امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه پرسشگرى از ايشان پرسيد :
فدايت شوم، اى فرزند پيامبر خدا! از كجا بدبختى به اهل گناه رسيد كه خداوند در علم خود، به خاطر عمل آنان، برايشان كيفر نوشت؟
🔅 #امام_صادق_علیه_السلام فرمود :
«اى پرسشگر! كسى از آفريدگان [از پيش خود ]نمىتوانست به اداى حقّ خداى متعال در قبال حكمش به پا خيزد . پس وقتى حكم به اداى حقّ خويش فرمود ، به دوستدارانش نيرو مىبخشد و از آنان سنگينى بار عمل كردن به حقيقت آنچه را سزاوار آن اند، بر مىدارد.
[نيز ]به خاطر دانش پيشين خويش درباره گناهكاران، براى ارتكاب گناه، به آنان نيرو مىبخشد و تاب [و روحيهى]پذيرش [حكم الهى] را از آنان دريج مىنمايد [با اين كه توان و لوازم تكليف را بدانان مىبخشد ]
پس آنان مطابق همان مىكنند كه در علم او گذشت و تاب [روحيهى] پديد آوردن وضعيتى را نيافتند كه آنان را از كيفر خدا برهاند؛ زيرا دانش او، شايسته تر و براى تصديق است، [بىآن كه جبرى متوجّه بندگان نمايد]
❀ و اين است معناى: خواست آنچه را كه خواست؛ و اين راز اوست» .
📚 دانشنامه عقاید اسلامی، ج ۹، ص ۶۸
#سعادت #بدبختی
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ هرگز از هیچ ظرفی تا این اندازه، نفرت نداشته ام ☆
🔅 #پیامبر_اکرم_(ص) : جبرئیل در ساعت و روزی به نزد من آمد که در چنان ساعت و روزی به نزدم نمی آمد.
به او گفتم: «ای جبرئیل! در ساعت و روزی به نزد من آمده ای که سابقه نداشته است به نزدم بیایی. مرا به وحشت انداختی!».
❀ جبرئیل گفت: چرا باید وحشت کنی ـ ای محمّد ـ، در حالی که خداوند، گناهان گذشته و آینده تو را آمرزیده است؟
▫️ گفتم: «چه پیغامی از جانب پروردگارت آورده ای؟».
گفت: پروردگارت تو را از بت پرستی و شرابخواری و ستیزه گری با مردم نهی می کند، و یک چیز دیگر که به سود دنیا و آخرت است، این است که پروردگارت به تو می فرماید:
❀ ای محمّد! من هرگز از هیچ ظرفی به اندازه شکم پر، نفرت نداشته ام.
📚 دانشنامه قرآن و حدیث ج ۴ ص ۳۸۶
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ محبت، سبب همنشینی ☆
▫️ جابر بن عبد اللّه انصاری ـ:
روزی در مسجد مدینه خدمت پیامبر خدا(ص) رسیدیم. یکی از یارانش، از بهشت، سخن به میان آورد....
🔅 #امام_علی_علیه_السلام فرمود:
ستایش، خدایی را که به واسطه تو (پیامبر)، ما را هدایت فرمود و به ما ارجمندی و بزرگی بخشید.
🔅 #پیامبر_اکرم_(ص) فرمود:
«ای علی! آیا نمی دانی که هر کس ما را دوست بدارد و محبّت ما را بپذیرد، خدای متعال، او را در کنار ما سکونت می دهد؟» و این آیه را تلاوت فرمود:
⚜️ «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیک مُّقْتَدِرٍ»
«در جایگاه راستی، نزد پادشاهی توانایند». ⚜️
القمر: ۵۵.
📚 دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۵، ص ۵۵۰.
#اهل_بیت
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ قطع رحِم سبب کوتاهی عمر می شود. ☆
▫️ الکافی ـ به نقل از ابو حمزه ثمالی ـ :
امیر مؤمنان(ع) در سخنرانی اش فرمود:
🔅«از گناهانی که مرگ را پیش می افکنند، به خدا پناه می برم».
عبد اللّه بن کوّاء یشکری برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! مگر گناهانی هم هستند که مرگ را پیش افکنند؟
❀ فرمود: «وای بر تو! آری؛ بریدن از خویشاوندان.
خانواده هایی هستند که گرد هم می آیند و نسبت به یکدیگر مواسات می نمایند و با آن که اهل معصیت اند، خداوند، آنان را روزی می بخشد، و خانواده هایی هستند که پراکنده می شوند و از یکدیگر پیوند می بُرند و با آن که مردمانی پرهیزگارند، خداوند، آنان را [از روزی،] محروم می کند».
#صله_رحم
📚 دانشنامه قرآن و حدیث ج ۴ ص ۲۹۸
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ من پروردگاری را که ندیده باشم، عبادت نمی کنم ☆
🔅 #امام_صادق_علیه_السلام :
امیرمؤمنان بر منبر کوفه سخنرانی می کرد که مردی به نام ذِعلِب ـ که زبان آور، سخنور و شجاع بود ـ برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! آیا تو پروردگارت را دیده ای؟
❀ فرمود:
«وای بر تو، ای ذعلب! من پروردگاری را که ندیده باشم، عبادت نمی کنم».
▫️ گفت: ای امیر مؤمنان! چگونه او را دیده ای؟
❀ فرمود: «وای بر تو، ای ذعلب! چشم ها با نگاهِ سر او را ندیده اند؛ بلکه دل ها با حقایق ایمان [و تصدیقات یقینی]، او را دیده اند.
وای بر تو، ای ذعلب! پروردگارم چنان لطیف (و ناپیدا) است که به لطافت (جسمانی) وصف نمی شود، و چندان باعظمت است که به عظمت، وصف نمی گردد،
• و آن سان بزرگ است که به بزرگی، وصف نمی شود، و چنان سترگ است که به درشتی (و غلظت جسمانی) وصف نمی گردد.
• پیش از هر چیز است و گفته نمی شود که: چیزی پیش از اوست.
• و پس از هر چیزی است و گفته نمی شود که: بَعدی دارد.
• چیزها را خواسته است (/ خواهنده چیزهاست)؛ امّا نه با کوشش (و تلاش، آن گونه که ویژگی بشر است)، و دریابنده(ی باطن ها) است؛ امّا نه با حیله.
• در همه اشیا هست؛ امّا نه این که با آنها آمیخته و یا از آنها جدا باشد.
• پدیدار است؛ امّا نه به نحو مباشرت (قابل رؤیت حسّی).
• آشکار است؛ امّا نه به نحو آشکار شدن (اشیا) برای چشم.
• دور است، نه به مسافت، (و) نزدیک است، نه به نحو هم جواری».
📚 دانشنامه قرآن و حدیث ۵، ص ۲۰۴
#خداشناسی
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ صدقه پنهانی ☆
▫️ ربیع الأبرار ـ به نقل از محمّد بن حنفیه ـ:
پدرم، شبانه قنبر را می خواند و آرد و خرما بر دوش او می گذاشت و بی آن که کسی آگاهی یابد، به خانه هایی که می شناخت، می رساند.
به او گفتم: پدر جان! چرا آن را در روز به ایشان نمی بخشی؟
🔅فرمود:
«فرزندم! صدقه پنهانی، آتش خشم خداوند عز و جل را خاموش می کند».
📚 دانشنامه قرآن و حدیث ج ۱۰ ص ۲۲۴
#صدقه
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه ☆
🔅#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام :
گروهی از یهود، نزد پیامبر خدا(ص) آمدند و گفتند: ای محمّد! تو چهارده سال به سوی این قبله، بیت المقدس، نماز گزاردی و اکنون آن را ترک نموده ای.
آیا چیزی که بر آن بودی، حق بود، و اکنون تو آن را ترک نموده ای و به سوی باطل شده ای، در حالی که باطل، با حقّ، ناسازگار است؟ یا چیزی که بر آن بودی، باطل بوده و تو در این مدّت بر آن بوده ای؟ پس چگونه مطمئن باشیم که تو اکنون نیز بر باطل نیستی؟
❀#پیامبر_اکرم_(ص) فرمود:
«نه، آن، حق بود و این [هم] حق است. خداوند می فرماید:
⚜️ «بگو: مشرق و مغرب، از آنِ خداست. هر که را بخواهد، به راه راست هدایت می کند».⚜️ (*)
▫️ ای بندگان! هر گاه صلاح شما را در رو گرداندن به مشرق بداند، به آن فرمانتان می دهد و هر گاه صلاح شما را در رو گرداندن به مغرب بداند، به آن فرمانتان می دهد و اگر صلاح شما را در غیر آن دو بداند، به همان فرمانتان می دهد. پس، تدبیر خدای متعال را درباره بندگانش و خواست او را در مصالح خودتان، انکار نکنید».
(*) البقره: ۱۴۲.
📚 دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۲، ص ۲۳۴.
#روز_قدس
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ سرِ ایشان را بوسید و خواست تا از تقصیرش درگذرد!
🔸مردى از نوادگان عمر بن خطّاب، در مدینه،#امام_کاظم_علیه_السلام را آزار مى داد و هر گاه ایشان را مى دید، به على(ع) دشنام مى داد.
برخى از اطرافیان امام كاظم(ع) به ایشان گفتند: اجازه بفرمایید این بدكار را به قتل برسانیم.
امام كاظم(ع) آنان را از این كار، به شدّت باز داشت و منع كرد و سراغِ [نشانى] او را گرفت. گفته شد در فلان منطقه از مدینه كشاورزى مى كند.
امام(ع)، سوار بر مَركب، به سویش رفت و او را در مزرعه اش دید. با الاغش داخل مزرعه شد. آن مرد فریاد زد: زراعت ما را لگدمال مكن!
امام(ع)، با الاغ از داخل زراعت به سوى مرد رفت تا نزدیك وى رسید. پیاده شد و در كنارش نشست. با او خوش و بِش كرد و به وى فرمود:
🔅«چه قدر خسارت بر زراعت تو وارد كردم؟».
مرد گفت: صد دینار.
▫️ فرمود: «امید دارى چه قدر محصول به دست بیاورى؟».
گفت: غیب نمى دانم.
▫️ فرمود: «گفتم چه قدر امید دارى؟».
گفت: امید دارم دویست دینار محصول به دست آورم.
امام كاظم(ع) كیسه اى به وى داد كه در آن، سیصد دینار بود و فرمود:
▫️ «زراعت تو بر جایش باقى است و خداوند، آنچه امید دارى، به تو روزى مى كند».
مرد، به پا خاست و سرِ ایشان را بوسید و خواست تا از تقصیرش درگذرد. امام(ع) تبسّمى كرد و بازگشت.
▫️ امام كاظم(ع) به مسجد رفت و مرد دشنام گو را دید كه در مسجد، نشسته است. وقتى نگاهش به امام(ع) افتاد، گفت: خداوند، مى داند رسالت خود را كجا قرار دهد!
یاران امام كاظم(ع) به وى گفتند: داستان چیست؟!...
مرد گفت: «شنیدید الآن چه گفتم» و شروع به دعا كردن براى امام كاظم(ع) كرد.
📚 حكمت نامه جوان ص ۱۷۴
#میلاد_امام_کاظم علیه السلام
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ اختصاصات امت پیامبر اسلام(ص)
در روایت امام حسین علیه السلام
🔸ای مرد یهود! آنچه دوست داری، بپرس!
🔅 #امام_حسین_علیه_السلام : پس از وفات پیامبر خدا(ص)، یاران ایشان در مسجد ایشان نشسته بودند و از فضایل او یاد می کردند که یکی از علمای یهود اهل شام، بر ما وارد شد. او تورات و انجیل و زَبور و صُحُف ابراهیم(ع) و [دیگر] پیامبران را خوانده بود و دلایل آنها را می دانست. بر ما سلام کرد و نشست و لَختی درنگ نمود. آن گاه گفت:
▫️ ای امّت محمّد! شما برای هیچ پیامبری، مقامی و برای هیچ فرستاده ای، فضیلتی نگذاشتید، مگر این که آن را به پیامبرتان محمّد، نسبت دادید. اگر من از شما چیزی بپرسم، آیا پاسخی دارید که بدهید؟
امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) به او فرمود:
🔅«ای مرد یهود! آنچه دوست داری، بپرس که به یاری خدا و به خواست او، هر آنچه بپرسی، پاسخت را خواهم داد...».
... یهودی گفت: خداوند متعال از جانب خود محبّتی بر موسی افکند.
امیر مؤمنان(ع) به او فرمود:
🔅«همین طور است؛ امّا بر محمّد(ص) نیز از جانب خود، محبّتی افکند و او را حبیب نامید. خداوند ـ تبارک و تعالی ـ چهره محمّد(ص) و امّت او را به ابراهیم(ع) نشان داد.
ابراهیم گفت: ای پروردگار! در میان امّت های پیامبران، امّتی به این نورانیت ندیده ام. اینها کیستند؟
ندا آمد که: این، محمّد، حبیب من است و در میان آفریدگانم حبیبی جز او ندارم. پیش از آن که آسمان و زمینم را بیافرینم، او را دوست می داشتم و آن گاه که هنوز پدرت آدم، [در] گِل بود و جانی در وی روان نساخته بودم، او را پیامبر نامیدم.
🔸 خداوند، در کتاب خود به جان او سوگند یاد کرده و فرموده است: «به عمر تو سوگند که آنان، در مستی خود سرگردان اند». یعنی به جان تو سوگند ـ ای محمّد ـ و این بلندی و شرافت و مرتبت، از جانب خداوند عز و جل خود، کافی است».
📚دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۷، ص ۱۵۲
🔻 متن کامل حدیث
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ نهی از منکر در بازار
🚩 جز حلال مفروشید!
🔅 #امام_حسین_علیه_السلام :
علی بن ابی طالب(ع)، در کوفه بر اَستری خاکستری رنگ که از آنِ پیامبر خدا(ص) بود، سوار شد و بازار به بازار رفت. به راسته گوشت فروشان رسید و با رساترین بانگش ندا داد:
🔅«ای جمعیت قصّاب! هنگام ذبح، گردن حیوان را به یکباره جدا نکنید و برای گرفتن جان شتاب نورزید تا جان از تنِ حیوان، بیرون شود. از دمیدن در گوشت برای فروختن بپرهیزید؛ زیرا من، خود، از پیامبر خدا(ص) شنیدم که از این کار، نهی می فرمود».
▫️ سپس به بازار خرمافروشان درآمد و فرمود:
🔅«همان سان که کالای نیکوتان را آشکار می کنید، جنس پَست را هم در معرض دید بگذارید».
▫️ آن گاه، به بازار ماهی فروشان آمد و فرمود:
🔅«جز حلال مفروشید و از فروش ماهیِ در آب مُرده بپرهیزید».
▫️ پس از آن، به منطقه کناسه در آمد که فروشندگان گوناگون، همچون: مسگر، زرگر، ریسمان فروش، سوزن فروش، صَرّاف، گندم فروش و پارچه فروش، در آن بودند. پس به رساترین بانگش ندا در داد:
🔅«این بازارهای شما، مکانِ سوگندهایند. پس سوگندهاتان را با صدقه درآمیزید و از سوگند یاد کردن [به خدا]، بپرهیزید؛ که همانا خداوند، پاک نمی شمارد کسی را که به نام وی، سوگند ناراست یاد کند [از آلودگی پاک نمی سازد].
📚دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۷، ص ۳۱۶
http://hadith.net/post/68984
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ توان آن را ندارم!
▫️ به نقل از علی بن عیسی ـ:
مردی خدمت #امام_جواد_علیه_السلام رسید و گفت:
به قدر مروّتِ خود به من بخششی کن.
فرمود:
🔅 «توان آن را ندارم».
آن مرد گفت: پس به قدر مروّت من، بخشش کن.
فرمود:
«این شدنی است. ای غلام! صد دینار بدو بده».
📚دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۰، ص ۲۳۶
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ روی نیاز تنها به سوی خدا!
▫️الأمالی طوسی ـ به نقل از محمّد بن عجلان ـ:
═ به تنگ دستی شدیدی گرفتار شدم و دوست غمخواری هم نداشتم. قرض سنگینی بالا آوردم و طلبکاری داشتم که مرتّب پولش را از من می طلبید. ناچار به سوی سرای حسن بن زید ـ که در آن وقت، امیر مدینه بود و میان ما آشناییای بود ـ، ره سپار شدم.
محمّد بن عبد اللّه بن علی بن الحسین (نوه امام زین العابدین(ع) ) که با هم آشنایی دیرینهای داشتیم، از حال و روز من آگاه شد. در راه، مرا دید و گفت: شنیده ام که در مضیقه هستی. برای رفع گرفتاریات به چه کسی امید بستهای؟
گفتم: به حسن بن زید.
گفت: در این صورت، حاجتت برآورده نمیشود و به خواسته ات نمیرسی. نزد کسی برو که قادر به این کار باشد و از هر بخشندهای بخشنده تر است. برای رفع گرفتاری ات به او امید ببند؛ چرا که من از پسرعمویم #امام_صادق_علیه_السلام شنیدم ...که فرمود:
🔅 «خداوند، در یکی از وحیهایش به یکی از پیامبرانش فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، آرزوی هر آن کس را که به غیر من امید بندد، به یأس، مبدّل میسازم و در میان مردم، جامه خواری بر او میپوشانم و از گشایش و لطف خویش، دورش میگردانم. آیا بنده ام در سختی ها، یاری کسی غیر مرا آرزو میکند یا به کسی جز من، امیدوار میشود، در حالی که بی نیاز بخشنده، منم و کلید درهای بسته، در دست من است و درِ خانه ام به روی هر کس که مرا بخواند، باز است؟
※ آیا نمیداند هر مصیبتی او را از پا در آورَد، جز من، کسی نمیتواند آن مصیبت را از او برطرف سازد؟ پس چه شده است که میبینم آرزویش را از من، روی گردان ساخته، در حالی که من به واسطه بخشش و کرَم خویش، آنچه را که از من درخواست هم نکرده است، به او عطا کرده ام؟!
حال از من روی گردانده و در مصیبتی که به او رسیده، از من درخواست نمیکند و دستِ خواهش به سوی غیر من دراز کرده است، در حالی که منم خدایی که پیش از درخواست، عطا میکنم. پس آیا اگر از من درخواست شود، اجابت نمیکنم؟ هرگز! آیا بخشش و کرَم، متعلّق به من نیست؟ آیا دنیا و آخرت، در دست من نیست؟ اگر اهل هفت آسمان و زمین، همگی از من بخواهند و من، درخواست یکایک آنها را برآورم، این به قدر بال پشه ای، از مُلک من نمیکاهد. چگونه مُلکی که من صاحب آنم، کاستی یابد؟ پس نگون بخت، کسی است که مرا نافرمانی کند و مرا در نظر نگیرد ».
▫️ گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! این حدیث را برایم تکرار کن.
امام(ع) نیز سه بار، آن را بازگو کرد.
گفتم: نه، به خدا! از این پس، از هیچ کس، حاجتی نمیخواهم.
چندی نگذشت که مرا روزی و عطایی از نزد خداوند رسید.
📚 دانشنامه قرآن و حدیث، ج۶، ص۱۳۰
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ آیا تو پروردگارت را دیده ای؟!
▫️ #امام_صادق_علیه_السلام :
امیرمؤمنان بر منبر کوفه سخنرانی می کرد که مردی به نام ذِعلِب ـ که زبان آور، سخنور و شجاع بود ـ برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! آیا تو پروردگارت را دیده ای؟
🔅فرمود: «وای بر تو، ای ذعلب! من پروردگاری را که ندیده باشم، عبادت نمی کنم».
═ گفت: ای امیر مؤمنان! چگونه او را دیده ای؟
🔅 فرمود: «وای بر تو، ای ذعلب! چشم ها با نگاهِ سر او را ندیده اند؛ بلکه دل ها با حقایق ایمان [و تصدیقات یقینی]، او را دیده اند. وای بر تو، ای ذعلب! پروردگارم چنان لطیف [و ناپیدا] است که به لطافت [جسمانی] وصف نمی شود، و چندان باعظمت است که به عظمت، وصف نمی گردد، و آن سان بزرگ است که به بزرگی، وصف نمی شود، و چنان سترگ است که به درشتی [و غلظت جسمانی] وصف نمی گردد.
※ پیش از هر چیز است و گفته نمی شود که: چیزی پیش از اوست. و پس از هر چیزی است و گفته نمی شود که: بَعدی دارد. چیزها را خواسته است (/ خواهنده چیزهاست)؛ امّا نه با کوشش [و تلاش، آن گونه که ویژگی بشر است]، و دریابنده[ی باطن ها] است؛ امّا نه با حیله. در همه اشیا هست؛ امّا نه این که با آنها آمیخته و یا از آنها جدا باشد.
※پدیدار است؛ امّا نه به نحو مباشرت (قابل رؤیت حسّی). آشکار است؛ امّا نه به نحو آشکار شدن [اشیا] برای چشم. دور است، نه به مسافت، [و] نزدیک است، نه به نحو هم جواری».
📚 الکافی: ج۱ ص۱۳۸ ح۴
دانشنامه قرآن و حدیث، ج۵، ص۲۰۴.
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ کمک در دل شب!
◫ الکافی ـ به نقل از مُعَلّی بن خُنَیس ـ:
⁙ #امام_صادق_علیه_السلام در شبی که نَم نَمْ باران می آمد، به قصد صُفّه بنی ساعده خارج شد.
من در پی ایشان به راه افتادم. ناگاه، چیزی از دست ایشان افتاد. گفت:
✓ «بسم اللّه. خدایا! به ما برگردان».
من جلو رفتم و سلام کردم.
فرمود: «معلّی؟».
گفتم: بله، فدایت شوم!
✓ فرمود: «با دستت بگرد و آنچه یافتی، به من بده».
من گشتم. دیدم مقدار زیادی نان، روی زمین، پراکنده شده است، و هر چه می یافتم، تحویل ایشان می دادم. ناگاه کیسه چرمینی پر از نان یافتم که نمی توانستم آن را بلند کنم.
گفتم: فدایت شوم! آن را روی سرم حمل می کنم.
✓ فرمود: «نه. من به این کار، از تو سزاوارترم؛ امّا همراهم بیا».
ما به صُفّه بنی ساعده رفتیم. عدّه ای را دیدیم که خوابیده اند. امام(ع) آهسته یکی دو گِرده نان، کنار هر کدام گذاشت تا به نفر آخر رسید. سپس بر گشتیم.
گفتم: فدایت شوم! آیا اینها حق را می شناسند (شیعه شما هستند)؟
فرمود:
✓ «اگر می شناختند که در ناچیزترین دارایی هایمان هم با آنها مواسات می کردیم (در همه چیزمان شریکشان می کردیم)».
📗الکافی: ج۴ ص۸ ح۳،
دانشنامه قرآن و حدیث ج۴ ص۲۷۴
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ توبه ی مداوم!
◫ ارشاد القلوب:
⁙ مردی (خدمت #پیامبر_اکرم_(ﷺ) رسید و به ایشان ) گفت:
∹ ای پیامبر خدا! من مرتکب گناه شده ام.
✓ فرمود: «از خدا آمرزش بخواه».
∹ گفت: توبه می کنم، ولی دوباره گناه می کنم.
✓ فرمود: «هر بار که گناه کردی، از خدا آمرزش بخواه».
∹ گفت: در این صورت، گناهانم بسیار می شود!
✓ فرمود: «بخشش خدا، بیشتر است. پیوسته توبه می کنی تا این که [سرانجام] شیطان، شکست بخورَد».
📗ارشاد القلوب: ص ۴۶
◫ دانشنامه قرآن و حدیث ج۱۷ ص۵۳۶
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ وای بر تو، ای عکاف!
▤ مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابو ذر ـ:
مردی به نام عَکاف بن بِشر تَمیمی، نزد پیامبر خدا(ص) آمد.
#پیامبر_اکرم (ﷺ) به او فرمود:
🔅 «ای عکاف! آیا همسر داری؟».
◃گفت: نه.
فرمود: «و نه کنیزی؟».
◃گفت: و نه کنیزی.
فرمود: «آیا توان مالی داری؟».
◃گفت: توان مالی دارم.
🔅فرمود: «پس، تو از برادران شیاطین هستی. اگر از نصارا بودی، از راهبانشان میبودی! سنّت ما ازدواج کردن است.
بدترین شما، بی همسرانتان هستند.
پست ترین مُردگانتان، بی همسران شمایند.
آیا با شیطان، شوخی (/ دست و پنجه نرم) می کنید؟!
شیطان برای [تباه کردن] نیکان، سلاحی بُرنده تر از زنان ندارد، مگر آنان که ازدواج کرده باشند. آنان پاک هستند و از فساد در امان اند.
وای بر تو، ای عکاف! زنان، حتّی از [وسوسه کردن] ایوب و داوود و یوسف و کرسُف، دست بردار نبودند».
◃بشر بن عطیه گفت: کرسُف کیست، ای پیامبر خدا؟
🔅فرمود:«مردی بود که در ساحلی از سواحل دریا، سیصد سال، خدا را عبادت می کرد. روزها روزه می گرفت و شب ها را به عبادت می گذراند؛ امّا عاشق زنی شد و به سبب آن، به خدای بزرگ، کافر گشت و عبادت خداوند عز و جل را رها کرد؛ ولی بعد، به واسطه کاری که کرد، خداوند به داد او رسید و توبه اش را پذیرفت. وای بر تو، ای عَکاف! ازدواج کن، وگر نه از نااستواران [در دین و ایمان] خواهی بود».
📗 دانشنامه قرآن و حدیث ج۳ ص۳۰۸
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ ‼️ عـمـو! كـنـار بـرو!
⫸ تلاش مذبوحانه جعفر كذّاب
▤ «ابوالأديان» میگويد:
من از خدمت گزاران #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام بودم و نامه هاى آن حضرت را به شهرها میبردم. در بیماریی كه امام با آن از دنيا رفت، به خدمتش رسيدم. حضرت نامه هايى نوشت و فرمود:
🔅اين ها را به «مدائن» میبرى، پانزده روز در سامرّاء نخواهى بود، روز پانزدهم كه داخل شهر شدى، خواهى ديد كه از خانه من ناله و شيون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشتهاند.
↲ گفتـم: سـرور من! اگـر چنيـن شـود، امـام بعـد از شمـا كيست؟ فـرمـود:
🔅هـر كس كه پاسخ نامه ها را از تو بخواهد. عرض كردم نشانه بيش ترى بفرماييد. فـرمـود: هر كس بر جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه ديگـرى بفرماييد. فرمود: هر كس از آن چه در ميان هميان (كمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هيبت و عظمت امام مانع شد كه بپرسم: مقصود از آن چه در هميـان است چيست؟
▪️ من نامههاى آن حضرت را به «مدائن» بردم و جواب آن ها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامرّاء شدم، ديدم همان طور كه امام فرموده بود، از خانه امام صداى ناله بلند است. نيز ديدم برادرش «جعفر» (كذّاب) در كنار خانه آن حضرت نشسته و گروهى از شيعيان، اطراف او را گرفته به وى تسليت و به امامتش تبريك میگويند (!!)
من از اين جريان يكّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام باشد، پس وضع امامت عوض شده است، ... من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسليت و امامتش را تبريك گفتم، ولى از من چيزى نپرسيد!
در اين هنگام «عقيد»، خادم خانه امام، بيرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را كفن كردند، بياييد نماز بخوانيد. جعفر وارد خانه شد. شيعيان در اطراف او بودند. ...
◊... جعفر پيش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتى كه خواست تكبير نماز را بگويد، ناگاه كودكى گندمگون و سياه موى كه دندان هاى پيشينش قدرى با هم فاصله داشت، بيرون آمد و لباس جعفر راگرفت و او را كنار كشيد و گفت:
🔅عمو! كنار برو، من بايد بر پدرم نماز بخوانم.
جعفر، در حالى كه قيافهاش دگرگون شده بود، كنار رفت. آن كودك بر جنازه امام نماز خواند وحضرت را در خانه خود در كنار قبر پدرش امام هادى دفن كردند. بعد همان كودك رو به من كرد و گفت:
🔅اى مرد بصرى! جواب نامه ها را كه همراه تو است، بده!
جواب نامه ها را به وى دادم و با خود گفتم: اين دو نشانه (: نماز بر جنازه، و خواستن جواب نامه ها)، حالا فقط هميان مانده. آن گاه پيش جعفر آمدم و ديدم سر و صدايش بلند است. «حاجز وشاء» كه حاضر بود به جعفر گفت: آن كودك كى بود؟!! او میخواست با اين سؤال جعفر را (كه بيخود ادعاى امامت میكرد) محكوم كند. جعفر گفت: والله تا به حال او را نديدهام و نمیشناسم!
▪️ در آن جا نشسته بوديم كه گروهى از اهل «قم» آمدند و از امام حسن عسكرى(عليهالسلام)پرسيدند و چون دانستند كه امام رحلت فرموده است، گفتند: جانشين امام كيست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آن ها به جعفر سلام كرده تسليت و تهنيت گفتند و اظهار داشتند: نامه ها و پول هايى آوردهايم، بفرماييد: نامه ها را چه كسانى نوشتهاند و پول ها چه قدر است؟ جعفر از اين سؤال بر آشفت و برخاست و در حالى كه گرد جامه هاى خود را پاك میكرد، گفت:
◃اين ها از ما انتظار دارند علم غيب بدانيم!! در اين ميان خادمى از خانه بيرون آمد وگفت: نامه ها از فلان كس و فلان كس است و در هميان هزار دينار است كه ده تا از آن ها را آب طلا دادهاند.
نمايندگان مردم قم نامه ها و هميان را تحويل داده و به خادم گفتند: هركس تو را براى گرفتن هميان فرستاده، او امام است...
📗كمال الدين، ص ۴۷۵.
🌐 بیشتر بخوانید
#امام_زمان علیه السلام
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
☆ ‼️ عـجب سـاحرى اسـت!
⫸ اطلاع #امام_جواد_علیه_السلام از ذهن فرد منحرف و هدایت او
▤ قاسم بن عبد الرحمن كه زيدى مذهب بود گفت:
▪️ وارد بغداد شدم در همان ايام توقف در بغداد، روزى ديدم مردم ازدحامي كردهاند میروند و مىآيند خود را به بلنديها میرسانند و ميايستند. گفتم چه خبر است؟! گفتند ابن الرضا ابن الرضا است.
با خود تصميم گرفتم كه ايشان را ببينم ناگهان ديدم سوار بر قاطرى است مىآيد. گفتم:
خدا لعنت كند معتقدين به امامت را كه مى گويند اطاعت چنين شخصى را خدا بر ما واجب نموده در اين موقع ديدم صورت به جانب من نموده فرمود:
🔅قاسم بن عبد الرحمن! ﴿ أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ﴾(۱)
↲ با خود گفتم: عجب ساحرى است به خدا باز متوجه من شده،
فرمود:
🔅 ﴿ أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ﴾(۲)
◃ از آنجا برگشتم و معتقد به امامت شدم و يقين كردم او حجت خدا و امام بر مردم است و ايمان آوردم.
ا - - - - -
۱) سورة القمر، آیه۲۴: پس گفتند: آیا ما بشری از جنس خود را که [تک و] تنهاست [و جمعیت و نیرویی با خود ندارد] پیروی کنیم؟! در این صورت در گمراهی و دیوانگی خواهیم بود.
۲) ]سورة القمر، آیه۲۵: آیا از میان ما فقط بر او وحی نازل شده است؟! [نه، چنین نیست] بلکه او بسیار دروغگو و پر افاده و متکبر است [که می خواهد بر ما بزرگی کند.]
📗كشف الغمّة ج۳ ص۲۱۶
#میلاد_امام_جواد علیهالسلام
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
⫸ بـر آن زن نـمـاز بـخـوان!
☆ پـاداش بـاز داشـتن دیـگران از گـنـاه
▤ #امام_صادق_علیه_السلام :
🔅 «در ميان بنى اسرائيل عابدى بود كه هرگز به چيزى از دنيا نزديك نشده بود. ابليس نعرهای كشيد، لشكريانش نزد او جمع شدند.
ابليس گفت: چه كسى مىتواند اين عابد را از راه به دَر كند؟
يكى گفت: من .
شيطان پرسيد: چگونه؟
گفت: از طريق زنان .
ابليس گفت: تو حريف او نيستى. او تجربه زن ندارد.
ديگرى گفت: من [مىتوانم] .
پرسيد: چگونه؟
گفت: از راه مى گسارى و خوش گذرانى .
شيطان گفت: نمىتوانى. او اين كاره نيست.
ديگرى گفت: من[مىتوانم] .
پرسيد : چگونه؟
گفت: از راه عبادت. ابليس گفت: برو، تو حريف او هستى.
آن شيطان به جايگاه مرد عابد رفت و رو به روى او به نماز خواندن ايستاد».
امام فرمود: «عابد مىخوابيد، اما شيطان نمىخوابيد. عابد استراحت مىكرد، اما شيطان استراحت نمىكرد.
مرد عابد كه احساس كرد كم آورده و عبادتش را [در مقايسه با شيطان] ناچيز يافت، رو به او كرد و گفت:
اى بنده خدا، چگونه قادر به اين همه نماز خواندن شدهاى؟ شيطان جوابش را نداد. دوباره پرسيد، باز جوابش را نداد. بار سوم پرسيد.
شيطان گفت:
₪ اى بنده خدا، من گناهى كردهام و از آن توبهكار شدهام، و هرگاه به ياد آن گناه مىافتم و بر نماز خواندن قوت مىيابم.
به شهر برو و سراغ فلان زن بدکاره را بگير و دو درهم به او بده و كام برگير.
عابد گفت: دو درهم از كجا بياورم؟ من نمىدانم دو درهم چى هست؟ شيطان از زير پاى خود دو درهم برداشت و به او داد.
↲ مرد عابد برخاست و با همان عبا و ردايش وارد شهر شد و سراغ منزل فلان بدکاره را گرفت.
مردم او را راهنمايى كردند. آنها خيال مىكردند آمده است كه آن زن را نصيحت كند. لذا او را راهنمايى كردند.
مرد عابد نزد آن زن آمد و دو درهم را به طرفش انداخت و گفت: برخيز. زن برخاست و وارد منزلش شد و گفت: داخل شو، و گفت:
تو با هيئتى نزد من آمدهاى كه هيچ كس با چنان هيئتى نزد همچون منى نمىرود. بگو موضوع چيست.
مرد عابد ماجرا را به او گفت. زن گفت: اى بنده خدا، گناه نكردن آسانتر از طلب توبه است.
هر جوينده توبهاى يابنده آن نيست. بايد آن مرد، شيطانى باشد كه برايت مجسم شده است. برگرد، ديگر چيزى نخواهى ديد.
⩴ مرد عابد برگشت، و آن زن همان شب مُرد. صبح كه شد، ديدند بر در خانهاش نوشته است:
بر جنازه اين زن حاضر شويد؛ زيرا كه او اهل بهشت است!
مردم ترديد كردند و تا سه روز او را به خاك نسپردند؛ چون دربارهاش شك و ترديد داشتند.
پس، خداى عزيز و بزرگ به يكى از پيامبران... وحى فرمود كه نزد فلان زن برو و بر او نماز بخوان،
و به مردم هم بگو بر او نماز بخوانند؛ زيرا، من او را به سبب آن كه فلان بندهام را از نافرمانىام باز داشت آمرزيدم و بهشت را بر او واجب ساختم».
📚 دانشنامه قرآن و حدیث ج۱۷ ص۵۳۶
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
⫸ آیا کسی که چنین کالایی دارد، نادار است؟!
🪶 شیخ طوسی در کتاب الأمالی از #امام_کاظم_علیه_السلام نقل میکند که:
⩵ مردی نزد سرورمان امام صادق علیهالسلام آمد و از ناداری شِکوه کرد. امام علیه السلام فرمود:
✧ «چنان نیست که تو میگویی و به نظر من تو فقیر نیستی».
مرد گفت: سرورم! به خدا قسم که خوراک شب خود را هم ندارم.
و نمونههایی از ناداری خود را برشمرد؛
امّا #امام_صادق_علیه_السلام پیوسته گفتۀ او را تکذیب میکرد، تا آن جا که به او فرمود:
✧ «به من بگو اگر صد دینار به تو بدهند تا از ما بیزاری بجویی، آن را میستانی؟».
گفت: نه. امام علیه السلام مبلغ را به هزار دینار رسانید و آن مرد هر بار سوگند میخورد که این کار را نخواهد کرد.
سپس امام علیه السلام به او فرمود:
✧ «کسی که چنین کالایی دارد و آن را با این قیمت نمیفروشد، آیا نادار است؟».
📚 الأمالی، طوسی، ص۲۹۸
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
⫸ آنـان، بـاشتـاب تـرند!
🪶 الکافی به نقل از اسماعیل بن عبد الخالق:
⩵ شنیدم که #امام_صادق_علیه_السلام از ابو جعفر احوَل می پرسید:
«به بصره رفتی؟».
گفت: بلی
فرمود:
✧«اقبال مردم را به امامت و ورود آنان را به این مرام، چگونه یافتی؟».
گفت: به خدا سوگند که شیعیان، اندک اند و تلاش هایی کردهاند، امّا آن هم اندک است.
آنگاه [امام(ع) به او] فرمود:
✧«بر تو باد به جوانان که آنان در [پذیرش] نیکی و خیر، باشتاب ترند».
📚 الکافی ج۸ ص۹۳ ح۶۶، حکمت نامه جوان ص۵۴.
•┈┈•❀•┈┈•
#پیامبر_اکرم (ﷺ) ـ در سفارش خود به امام علی علیهالسلام ـ:
✧ يا عَلِيُ، بادِر بِأَربَعٍ قَبلَ أَربَعٍ: شَبابِكَ قَبلَ هَرَمِكَ، وصِحَّتِكَ قَبلَ سُقمِكَ، وغِناكَ قَبلَ فَقرِكَ، وحَياتِكَ قَبلَ مَوتِكَ.
✧ اى على! چهار چيز را پيش از چهار چيز درياب: جوانىات را پيش از پيرى؛ تندرستىات را پيش از بيمارى؛ بىنيازىات را پيش از نيازمندى؛ و زندگىات را پيش از مرگ.
◌ الخصال: ص ۲۳۹ ح ۸۵
•┈┈•❀•┈┈•
🌐 ویــژهنــامــه نــوجــوان
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
⫸ پاره کردن خیکهای شراب در بازار!
🪶 مسند ابن حنبل ـ به نقل از عبد اللّه بن عمر ـ:
⩵ #پیامبر_اکرم (ﷺ) از من کاردی خواست و من برای ایشان بُردم. فرستاد آن را تیز کردند و سپس به من داد و فرمود:
✧ «فـردا ایـن را بـرایـم بیـاور».
من چنین کردم و ایشان با یارانش به بازارهای مدینه رفت. در آن جا خیکهای شرابی بود که از شام آورده بودند.
پیامبر(ص) کارد را از من گرفت و تمام خیکهایی را که در برابرش بود، پاره کرد.
سپس کارد را به من داد و به یارانش که همراه او بودند، فرمود:
✧ «بـا مـن بیـاینـد و کـمکـم کـننـد»
و به من دستور داد همه بازارها را بگردم و هر جا خیک شرابی دیدم، پارهاش کنم.
من رفتم و هر چه خیک شراب در بازارهای مدینه بود، پاره کردم!
⁘ أمَرَنی رَسولُ اللّهِ(ص) أن آتِیهُ بِمُدیةٍ ـ وهِی الشَّفرَةُ ـ فَأَتَیتُهُ بِها، ...
📚 دانشنامه قرآن و حدیث، ج۱۷، ص۳۰۰
@hadithnet | معارف حدیث
.
| #احادیث_داستانی |
⫸ وعـدهات را بـه انـجـام بـرسـان!
🪶 كمال الدين- به نقل از حكيمه دختر امام جواد عليه السلام در يادكرد ماجراى تولّد امام مهدى عليه السلام - :
⩵ ...(از نزد امام حسن عسکری(ع)،) باز گشتم و طولى نكشيد كه پرده ميان من و نرگس كنار رفت و او را چنان نورى فرا گرفته بود كه چشمانم را فرو بست و آن گاه كودكى را ديدم كه سر بر سجده نهاد و بر زانوانش نشست و دو انگشت اشاره خود را بالا آورد و فرمود:
✧ «گواهى مىدهم كه خدايى جز خداوند يگانه بى همتا نيست و جدّم محمّد، پيامبر خدا و پدرم، امير مؤمنان است...».
سپس يكيك امامان را بر شمرد تا به خودش رسيد و سپس فرمود:
✧ «خدايا! آنچه را بر من وعده دادهاى به انجام برسان و كارم را به پايان ببَر و زمينه و جايگاهم را استوار بدار و زمين را به دست من از عدل و داد پُر كن».
⁘ ⁘ وإذا أنَا بِالصَّبِيِّ عليه السلام ساجِداً لِوَجهِهِ، جاثِياً عَلى رُكبَتَيهِ ، رافِعاً سَبّابَتَيهِ ، وهُوَ يَقولُ...
📚 دانشنامه امام مهدی(عج)، ج۲، ص۲۳۵
#امام_زمان علیهالسلام
@hadithnet | معارف حدیث