eitaa logo
هفت‌تپه‌ی گُمنام 🇮🇷
3.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
10 فایل
رفقا ؛ به مدد شهدا در این کانال تصاویر و کلیپ‌های کمتر دیده شده از غیورمردانِ لشکر خط‌شکن ۲۵ کربلا و دیدار خانواده‌هایشان را خواهید دید، و از مظلومیت هفت تپه و بچه‌های هفت‌تپه خواهیم نوشت...🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋عاشقانه ترین بوسه‌ها بوسه‌هایی که بوی خداحافظی می‌داد چند بار پشت هم بوسیدن بوسه‌ی خواهر ... 💠 @hafttapeh
عاشقانه ترین بوسه‌ها بوسه‌هایی که بوی می‌داد چند بار پشت هم بوسیدن بوسه‌ی خواهر .... 💠 @hafttapeh
💢 . 🔖 // : «او برای رفتن به جبهه روزشماری می‌کرد. حتی به فرمانده سپاه سوادکوه، شهید حسین‌علی مهرزادی گفته بود که اگر اجازه رفتن به منطقه را به من ندهید، از سپاه استعفا می‌دهم. وقتی پدرم به غلامرضا گفت که تو تازه نامزد کردی، نرو! او گفت: اسلام در خطر است و الان جنگ به حضور ما نیاز دارد. »عاقبت، غلامرضا در آذر 1362، طي عمليات پاكسازي در سَقّز، شربت شهادت را نوشيد؛ و سپس با بدرقه همسرش «رقيه رضايي» و ديگر اهالي قهرمان‌پرور پل­سفيد، در گلستان شهداي اين شهر به خاك آرميد.  . 📩 قسمتی از وصیت‌نامه : پدر و مادر عزیزم: شما هم در بوته آزمایش الهی هستید. حالا نوبت رسیده که چگنه امانت خدا را باز می گردانید. آیا از پس دادن فرزندتان به هستی مطلق، کراهت، به خرج می دهید یا همچون یک امانتداری به عهد خود وفا می کنید و اخلاص می ورزید. من که خدا را انتخاب کرده ام و بالاترین سرمایه ام را برای او فدا می کنم. انشاءالله. . 💠 @hafttapeh
🏷 . 🩸بیاد علی اکبر ( ) ، ۲۵ .(🌷 شهادت ۴ دی ۶۵ کربلای ۴) . ▫️در ۲۶ مهر ماه 1334 در روستای « ترا» از بخش لاريجان شهرستان آمل بدنیا اومد.: شبی خواب دیدم، فردی نورانی، قنداقه ای را به من هديه می دهد و می گوید: اين فرزند شماست، بايد نام او را "علی اكبر" بگذاريد، اين فرزند پاک است و در آينده دارای مقامی والا می شود. با ديدن اين خواب تا تولد علی اكبر، شبی را بدون وضو سر بر بالين نگذاشتم. . 🔖 : یه روز بهم گفت خواهر جان! همیشه قبر گمنام و بی شمع و چراغ حضرت فاطمه زهرا (س) در نظرم می آید؛ دوست دارم روزی بشود که من هم جسدی نداشته باشم و گمنام بمانم. اگرهم دارم، يک مشت خاک بیشتر برای شما سوغات نیايد.۳۱ سال مفقود بود و یک مشت خاک از برادرم برگشت. . 🔖 : شبی که علی اکبر شهید شد ، من تو بیمارستان بودم و پسرم اکبر بدنیا اومد.بعد از شهادت علی اکبر شبی اکبر خیلی گریه می کرد به همراه اکبر بقیه بچه ها هم گریه می کردند منم خیلی خسته شده بودم بچه را زدم گفتم: من که مردم، بابات هم که رفت تو چرا داری جون منو می گیری؟ خوابیدم. در عالم خواب دیدم علی اکبر به من می گه: من نرفتم، بلکه همیشه پیش شما هستم. دل بچه درد می کنه. پاشو یه نبات درست کن تا بچه بخوره. در همین حین احساس کردم بلند شدم و نبات درست کردم و دارم به بچه می دم ولی به خودم آمدم دیدم دارم به بچه شیر میدم لحظاتی نگذشت که بچه آروم شد. . 🟪 @hafttapeh