eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
8.1هزار ویدیو
246 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
┄═﷽═┄ .☀️ تنفس‌صبح 📖 چهارصد و چهل و دومین (۴۴۲) صفحه نورانی  قرآن کریم .️ 🔷🔹 ️✨🍃🍂🌺🍃 🍃🍂🌺🍃 🍂🌺🍃 🌺🍃 🍃  💠هر روز تلاوت یک صفحه نورانی از قرآن کریم را درحسینیه‌ام‌البنیین(سلام‌الله‌علیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم و عمل کنیم. ⏯️ سورة مبارکة یٓسٓ(صلّی‌الله‌علیه وآله‌وسلم) ✨✨ ‌🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃 🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃
┄═﷽═┄ .☀️ تنفس‌صبح 📖 چهارصد و چهل و دومین (۴۴۲) صفحه نورانی  قرآن کریم .️ 🔷🔹 ️✨🍃🍂🌺🍃 🍃🍂🌺🍃 🍂🌺🍃 🌺🍃 🍃  💠هر روز تلاوت یک صفحه نورانی از قرآن کریم را درحسینیه‌ام‌البنیین(سلام‌الله‌علیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم و عمل کنیم. ⏯️ سورة مبارکة یٓسٓ(صلّی‌الله‌علیه وآله‌وسلم) ✨✨ ‌🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃 🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻اولین سیلی خدا حجت‌_الاسلام_قرائتی اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
AUD-20220202-WA0000.mp3
4.12M
⭕️ بیانات فوق‌العاده استاد فیاض‌ بخش در آستانه ورود به ماه ، اعمال و مراقبات 👌 حتما گوش بدید و منتشر کنید
13.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️پست ویژه ♦️ « عیسی به دین خود موسی به دین خود‼️ » 👤 با کلام و تشریح استاد ایمان اکبرآبادی 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
💢 زیارت امام حسین (ع) روز اول رجب💗💛 امام صادق عليه السلام: 🌺 «مَن زارَ قَبرَ الحُسَينِ عليه السلام أوَّلَ يَومٍ مِن رَجَبٍ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ البَتَّةَ». 🌹 هر كس قبر حسين عليه السلام را در نخستين روز ماه رجب زيارت كند، خداوند، حتما او را مى آمرزد. 📚 كامل الزيارات، ص۳۳۹. 💐 پیشاپیش حلول ماه رجب المرجب و ولادت امام محمدباقر علیه السلام مبارک باد.💐 📎 📎 📎 📎 برجمال نورانی محمد وال محمد صلوات.. اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل الفرجهم جهت سلامتی وفرج مولا قائم آل محمد صلوات. اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل الفرجهم. التماس دعاازخوبان🤲🌹✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 حاج سید احمد خمینی رحمت الله علیه و حمایت و تبعیت کامل از ولایت فقیه، 🔶 «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد» (امام خمینی ره)
شهیدی که باتانک از رویش رد شدند نمونه ای از شکنجه های زمان شاه شهید محمد حسین علم الهدی🌹 تاریخ تولد:  ۱۳۳۷ تاریخ شهادت: ۱۶ / ۱۰ / ۱۳۵۹ محل تولد: اهواز محل شهادت: هویزه 🌹او زیر ذره‌بین ساواک بود. در سنین ۱۴ تا ۲۱ بارها او را زندانی و شکنجه دادند ؛ پس از مدتی خانواده موفق به دیدنش می‌شوند، وی در پاسخ به این‌که چه چیزی لازم داری که برایت بیاوریم، گفت: «فقط یک جلد قرآن برایم بیاورید.»🌹صدای قرآن و نماز جماعت توی بند بلند بود حسین رو گرفتند و شکنجه اش دادند اما یکبار هم اطلاعات رو لو نداد🌷 همرزمش میگوید← شب قبل از شهادتش میخواست بره حمام گفتیم تو این سرما فردا عملیات هست خاکی میشی!! زد زیرخنده وبعد آروم گفت فردا جای مهمتری میخوام برم. گفتیم کجا؟؟؟؟ گفت ملاقات خدا...🕊️ فردای آن روزعملیات نصر، عملیات سختی بود مرا به تانکی بستند که از روی پیکرمبارک حسین گذشت در صورتی که او هنوزجان داشت هر چند چفیه اش روی صورتش بود و نمیتوانست عذاب کشیدن مرا ببیند اما من صدای خردشدن استخوان های حسین را شنیدم : پیکر او در سال 1361، از روی قرآن و آرپیجی که در آخرین لحظات در کنارش بود شناسایی شد. 🍃🍃🍃
هدایت شده از شهدا ی جاویدالااثر
1_2005596390.m4a
3.42M
زیارت آقا امام حسین علیه السلام از راه دور 🌹این زیارت کوتاه و بسیار پر محتوا را هر روز بعد از خواندن نمازهایمان بخوانیم این زیارت در مفاتیح نوین آیت الله مکارم آمده است 🌸🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌸 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ*
4مناجات‌الراجین۩حلواجی.mp3
3.03M
🤲 مناجات الراجین ( امیدواران ) 4️⃣ چهارمین مناجات خمس عشر 💠 امام زین العابدین حضرت سجاد (عليه‌السلام) 🎙 با نوای اباذر حلواجی 64BitR📀2MB⏰Time=5:10 ┄═🌼💠🌷🦋🌷💠🌼═┄ 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
هدایت شده از شهدا ی جاویدالااثر
355_952_2.mp3
1.57M
🎙 *دعای استغاثه به امام زمان | * 🔻 *با نوای استاد محسن فرهمند بعدازنمازاستغاثه به آقاامام زمان خوانده میشودبسیاربسیارمجرب است 🌹 التماس دعای فرج
🌸هر کس شهدا را یاد کند 🌹شهدا هم او را نزد 🌹 اباعبدالله یاد می کنند. 🌸شهدا را یاد کنید با ذکر 🌹 یک صلوات🌹 🌸 اللهم صل علی محمد و 🌸آل محمد و عجل فرجهم 🌴 اللهم عجل لولیک الفرج🌴 https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
آقاسید بهم گفت: مطمئنیدشما؟!کارسختی هستا توچشماش👀 نگاه کردم و با حرص گفتم بله آقای فرمانده پایگاه😤 در همین حال یکی از پسرهای بسیجی بلند شد و گفت: محمدجان من برم خواهرم توحرم منتظره✋ -برو علی جان -تااینجا فهمیدم اسمشم محمده👌 داشتم بیرون میرفتم که دیدم یه پسردیگه رفت و گفت حاج مهدی منم میرم یکم استراحت کنم😜 -به سلامت سجاد جان -داشتم گیج میشدم😳 -چرا هرکی یه چی میگه؟! رفتم جلو: -جناب فرمانده؟! -بله خواهرم؟! -میتونم بپرسم اسم شما چیه؟! -بله اختیار دارید.علوی هستم☺️ -نه منظورم اسم کوچیکتون بود😐 دیدم یکم مکث کرد که سریع گفتم چون هرکس یه چی صداتون میکنه کنجکاو شدم بپرسم.😊همین -اها.بله. من محمد مهدی هستم. دوستان چون لطف دارن سر به سرم میزارن هربار یه کدومو صدامیزنن😁 اها.خوب پس.حالا من اگه کارتون داشتم چی صداتون کنم؟ هر چی مایلید ولی ازاین به بعد اگه کاری بود به خانم مولایی(منظورش زهرا بود) بگید و ایشون به من منتقل میکنن😎 اعصابم خورد شد😠 و باغرض گفتم: باشهه.چشم موقع شام غذاها رو پخش کردم و بعدشم سفره رو جمع کردم.سمانه با اینکه مسول فرهنگی بودو کارش چیز دیگه ولی خیلی بهم کمک کرد.یه جورایی پشیمون شدم چرا قبول کردم. تو دلم به سمانه فحش میدادم که منو انداخت تو این کار😤😩 خلاص این چند روز به همین روال گذشت تا صبح روز آخر که چند تا از دخترها به همراه زهرا برای خرید میخواستیم بریم بیرون🚶 -سمانه -جانم؟! -الان حرم نمیخوایم بریم که؟! -نه.چی بود؟! -حوصله چادر گذاشتن ندارم اخه😣 خیلی گرمه -سمانه یکم ناراحت شد ولی گفت نه حرم نمیریم رفتیم تو بازار رضا و مشغول بازدید بودیم که زهرا با دوستش که تو یه مغازه انگشتر💍 فروشی بودن مارو دیدن: -دخترا یه دیقه بیاین -بله زهرا جان؟! و باسمانه رفتیم به سمتشون -دخترا به نظر شما کدوم یکی از اینا قشنگ تره؟! (تو دستش دو تا انگشتر عقیق💍 مردونه داشت) که سمانه گفت به نظر من اونیکی قشنگ تره و منم همونو باسر تایید کردم و زهرا هم خرید و گفت: راستی دخترا قبل اذان یه جلسه درباره کارهای برگشت داریم.حتما بیاین یه مقدار خرید کردیم و با سمانه رفتیم سمت حسینیه و اول از همه رفتم چادرمو گذاشتم و منتظر ساعت🕙 جلسه شدیم. وارد اطاق شدیم که دیدم آقاسید و زهرا با هم حرف میزنن در همین حین یکی ازپسرها وارد شد. آقاسید دستشو بالا آورد که دست بده✋ دیدم همون انگشتری💍 که زهرا خریده بود تو دستشه😐 ادامه دارد ... ✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
🌷« » در تاریخ 1 دی سال 1345 در روستای شیخ حسن از توابع شهرستان نظرآباد دیده به جهان گشود و با رسیدن به سن هفت سالگی، شروع به تحصیل کرد و با تلاش فراوان مقطع ابتدایی و راهنمایی را به پایان رساند. ازآنجاکه وی همچون دیگر اولاد ذکور روستایی و و بود، به یاری پدر شتافت و شغل او یعنی رانندگی را به نحوی عالی فراگرفت و احساس کرد که غبار خستگی بر چهره پدر نشسته است لذا تصمیم گرفت از این راه عصای دست او شود تا مساعدتی برای امرار معاش خود و خانواده باشد. آن ایام که روزهای پر جنگ و جوش نوجوانی محسن بود، مصادف با آغاز جنگ تحمیلی شد. با اینکه سن کمی داشت اما نوای قلبش حکایت از این داشت که و دفاع از انقلاب نوپای اسلامی بسی مهم‌تر و خطیرتر است. وی اولین بسیجی نوجوان روستا بود و شخصیت جذابش موجب شده بود هم‌سالانش نیز شوند. محسن، دوستان هم سن خود مانند شهیدان کرمعلی و ابوالفتح آزاد فلاح و علی‌اصغر بذرپاچ را به بسیج کرد. این نوجوان دلاور پس از مدتی آموزش، راهی جبهه‌های جنوب ایران شد و در منطقه خونین خوزستان به نبرد با دشمن بعثی پرداخت. فصل رویش لاله‌ها، میعادگاه پرپر شدن این شقایق سراپا عشق شد و در تاریخ 22 فروردین سال 1362در منطقه فکه پیکر خود را نثار خداوند کرد و شد و پس از 10 سال، پیکرش روستا را عطرآگین کرد و در جوار سایر هم‌رزمانش شهیدش جای گرفت.🌷 https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
🌷خدایا این بنده حقیر که سرا پا گناهم اولاً از تو پوزش می‌‌طلبم و در آن می‌‌بینم که تا هاجر نشوم نمی توانم شوم زیرا در کوره عشق ایمان من نشود و آن صیقلیت خود را به دست نیاوردند https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
🌷آخر آذرماه بود. با ابراهیم برگشتیم تهران. در عین خستگی خیلی خوشحال بود. می گفت: هیچ شهیدی یا مجروحی در نبود، هرچه بود آوردیم. بعد گفت: امشب چقدر چشم های منتظر را خوشحال کردیم، مادر هرکدام از این شهدا سر قبر فرزندش برود، برای ما هم هست. من بلافاصله از موقعیت استفاده کردم و گفتم: آقا ابرام پس چرا خود می کنی که !؟ منتظر این سوال نبود. لحظه ای سکوت کرد و گفت: من رو آماده کردم، گفتم منتظر من نباشه، حتی گفتم دعا کنه که گمنام شهید بشم! ولی باز جوابی که می خواستم نگفت.🌷  ✍ : علی صادقی، علی مقدم https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
🌷 سال 1346 در روستای کوخدان متولد شد. وی بعد از دوران طفوليت راهي مدرسه ابتدايي شد و تحصيلاتش را تا سال دوم راهنمايي ادامه داد ولي متأسفانه به علت ترك تحصيل كرد . به دلیل علاقه به جبهه جنگ حق علیه باطل شتافت تا با دشمنان اسلام  بجنگد. سرانجام 31 تیرماه سال 64 در جبهه‌هاي قصرشيرين به درجه رفيع نایل آمد https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
یه بار اومد پیشم گفت:جایی کار سراغ نداری ؟ گفتم: اتفاقا این قنادی که کار میکنم نیرو میخواد. نپرسید حقوقش چقده، بیمه میکنه یا نه یا حتی ساعت کاریش به چه شکله؛ اولین سوالش این بود : موقع نماز میزاره برم نماز بخونم؟ https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
هدایت شده از ابراهیم علی اکبری هارونی
‌ 📚حکایت کوتاه خضر نبی در سایه درختی نشسته بود سائلی سمت او آمد و از اول سوال کرد خضر دست در لباسش برده اما چیزی دستش را نگرفت گفت ای سائل ببخشم چیزی ندارم سایل گفت تو را به خدا سوگند می‌دهم نیازم بسیار است کمی بیشتر بگرد شاید چیزی داری و نمی‌دانی خضر برخواست گفت صبر کن دارم بیا برویم، به بازار برده فروشان آمد و گفت مرا بفروش و پولش بگیر و ببر چاره علاجت کن سائل گفت نه هرگز!!! خضر نبی گفت باید اینکار را انجام دهی القصه خضر را سائل بفروخت و پول را گرفته و شادمان راهی شد. خضر را مردی خرید و آورد خانه دید پیرمردی نورانی است، دلش سوخت و کار زیادی به او نمی‌سپرد. روزی مرد قصد سفر کرد و از خضر خواست تا خانه و فرزندانش را در غیاب او محافظت کند و مایحتاج آنها را بخرد. خضر گفت کاری به من بسپار من از اینکه غلام تو باشم و کاری نکنم ناراحتم مرد گفت همین بس خضر اصرار کرد، مرد گفت پس اگر دوست داشتی برای من از دل کوه سنگ‌های کوچک بیاور تا در حیاط منزل خانه دیگری بسازم خضر نبی پذیرفت و در غیاب صاحب خانه با قدرت تمام، خانه‌ای زیبا به کمک اجنه و فرشتگان در آن خانه بنا ساخت صاحب خضر آمد و چون آن خانه را دید باور کرد این پیر مرد انسان معمولی نیست! گفت تو کیستی ای مرد خود را معرفی کن، گفت غلام توام گفت تو را به خدا سوگند خودت را معرفی کن، خضر گفت مرا چرا به خالقم سوگند دادی؟ یکبار سائلی مرا به خالقم سوگند داد، چیزی نداشتم به او دهم خودم را به بردگی فروختم!!! من خضر نبی هستم مرد گریست و گفت مرا ببخش نشناختمت گفت: اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان گفت ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه گفت ای صاحب و مولای من از زمانی که غلام تو شده‌ام به راحتی نمی‌توانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمی‌توانم اشک بریزم چرا که می‌ترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم. مرا لطف فرموده آزاد کن صاحب خضر گریست و او را آزاد کرد. حضرت خضر کسی است که برای وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت. راستی ما برای خدا چه می کنیم...!؟ "قدری بیندیشیم" ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌*‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎
هدایت شده از ابراهیم علی اکبری هارونی
https://eitaa.com/joinchat/2593718467C0c50616656 نشراحادیث معصومین علیهم‌السلام حدیث (1) امام على عليه السلام : أَشرَفُ الخَلائِقِ التَّواضُعُ وَالحِلمُ وَلينُ الجانِبِ؛ شريف ترين اخلاق، تواضع، بردبارى و نرم خويى است. غررالحكم، ج2، ص442، ح3223 قابل توجه شما بزرگواران و سروران گرامی دراین کانال فقط احادیث معصومین علیهم‌السلام ارسال میشود لطفاً لینک رانشربدید جزاکم الله خیرا
شهیـد،کسےاسـت‌کہ‌وقتےهمہ‌، بہ‌دنبـال‌روشـنایےبودند‌او‌خــودش، چــراغ‌هدایـت‌شـد🥺💔 ‌‌ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ || اݪشھدا🌺Γ
‌ﺭﻭﺯ‌ ﻗﯿــﺎﻣـﺖ ﻧﯿﮑـی‌ ﻫﺎمــان‌ ࢪا ﺑـﻪ‌ ﻣﺤﺒـــﻮﺏ‌ ﺗﺮﯾـﻦ ﻓـــــﺮﺩ‌ ﺯﻧﺪﮔﯿمــان ﻧﺨـﻮﺍﻫیــــم‌ ﺩﺍﺩ..‼️' ﺍﻣـﺎ‌ مجـﺒــﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮیـم‌ بـﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﯿـﮑﯽ‌ ﻫﺎیمـان ﺭﺍ ﺑـﺪﻫیـم ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ مـﺘﻨﻔــﺮ ﺑﻮﺩیـم ﻭ ﻏﯿﺒﺘﺶ را ﮐﺮﺩیم..‼️' در کل حق‌ الناس، اوج‌ حمــاقت‌ است‌ نه‌ زرنـگی‌! منتظران موعود