eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
107 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
8.6هزار ویدیو
253 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواص خواندن چهارقل: 🌴درامان ماندن خود و فرزند و مال از اسیب، 🌴دفع چشم زخم 🌴دفع سحروجادو 🌴آرامش ورفع اضطراب 🌴دورشدن شیاطین 🌴رفع. بلا وغم 🌴آسان شدن کارها 🌴بازشدن گره های کور در زندگی (به روایت آیه الله بهجت ره خصوصا تکرار ناس وفلق سبب رفع بلا وگرفتاریهای بزرگ است ان شاءالله 💛به امید اینکه تمام خواص وبرکات چهارقل شامل حال کل اهل ایمان و خودمون و،عزیزانمون ،باشه قربة إلی الله🤲 🍃🌸🍃🌻🍃🌸🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
✍️ 💠 چانه‌ام روی دستش می‌لرزید و می‌دید از این جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و به فدایم رفت :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمی‌خواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه می‌زدم و او زیر لب (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد. هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست. 💠 هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و می‌دیدم از مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانه‌اش می‌لرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمی‌شد که با اشک چشمانم التماسش می‌کردم و او از بلایی که می‌ترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروخته‌تر می‌شد. می‌دیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمی‌کند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و می‌دانست موبایلش دست عدنان مانده که خون در نگاهش پاشید، نفس‌هایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیده‌ام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!» 💠 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل (علیه‌السلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امانت سپردی؟ به¬خدا فقط یه قدم مونده بود...» از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم می‌کرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، داشتن فرار می‌کردن و نمی‌خواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!» 💠 و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکم‌تر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست (علیه‌السلام) بودی و می‌دونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!» و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفات‌شون شناسایی نشه!» 💠 و من می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که نجوا کردم :«عباس برامون یه اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمی‌ذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :«هیچی نگو نرجس!» می‌دیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لاله‌های را در نگاهش می‌دیدم و فرصت عاشقانه‌مان فراخ نبود که یکی از رزمنده‌ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. 💠 رزمنده با تعجب به من نگاه می‌کرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از بودند که همه با عجله به سمت‌شان می‌رفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. با پشت دستم اشک‌هایم را پاک می‌کردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش می‌رفت و دیدم یکی از فرمانده‌ها را در آغوش کشید. 💠 مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم می‌داد که نقش غم از قلبم رفت. پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیه‌ای دور گردنش و بی‌دریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و می‌بوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت. 💠 ظاهراً دریای این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :«معبر اصلی به سمت شهر باز شده!» ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرمانده‌ای سینه سپر کرد :« بود!» 💠 با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم در همه روزهای را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده‌ها مثل پروانه دورش می‌چرخند و او با همان حالت دلربایش می‌خندد... ✍️نویسنده: ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 بسم الرب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 به دلخواه صلوات ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
15.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐 صلوات شعبانیه 🌲إِلٰهِى وَأَنَا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ قائِمٌ بَيْنَ يَدَيْكَ ! خدایا، من بنده تو و فرزند بنده توأم، در برابرت ایستاده‌ام ... ♥️ من همینم ، همان که مخلوقِ توست ، پرورش او با تو بود ، رزق و روزی اش را تو داده ای و بیین ، کم و کسرم فراوان است بیا و بسازم ...
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌳🌹 آغاز روزمان را مزین و منور میکنیم به کلام روحبخش و دلنشین قرآن کریم..🌹🌳🌹 🔖 روزی که ۱۴۴۰ دقیقه هست و ما نتونیم ۱۰ دقیقه قرآن بخونیم، یعنی محرومیت ما 📖 قرآنی که معجزه هست و کتاب سعادت دنیا و آخرت برای ما و حتی غیر مسلمونا هم ازش بهره مند هستند...
31.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠کلیپ تصویری : مناجات شعبانیه 💠با نوای: مهدی سماواتی 💠ترجمه فارسی: مهدی الهی قمشه‌ای 🌺 کلا ۳ قسمت روزی یک قسمت ارسال میشود 💐 قسمت سوم پاراگراف ۶۶ تا ۱۰۳
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼 استاد_شجاعی راز دلبری امام حسین از مردم جهان (همین راز، رازِ بزرگی ما نیز هست)
🌸✨🍃 ﷽ 🍃✨🌸 🌸🍃✨🌸🍃✨🌸🍃✨ 🍃✨🌸🍃✨🌸🍃✨🌸 ✨🌸🍃✨🌸🍃✨🌸🍃 🌸🍃✨🌸🍃✨🌸🍃✨ 💐 ‏حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه آلاف و التحیه و الثناء فرمودند: هر کس به روى برادر مؤمنش لبخند بزند، خداوند، برایش یک ثواب مى نویسد و کسى که خدا برایش ثوابى بنویسد، عذابش نمى کند. 📚مصادقه الاخوان، ص ۱۵۷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ 🌸✨التماس دعای خیرشما✨🌸 🌸🍃✨🌸🍃✨🌸🍃✨ 🍃✨🌸🍃✨🌸🍃✨🌸 ✨🌸🍃✨🌸🍃✨🌸🍃 🌸🍃✨🌸🍃✨🌸🍃✨
🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ﷽ 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ 🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ⃟ٖٖٜ🥀 🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ⃟ٖٖٜٖٜ 🥀 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌ 🥀 🥀🍂🥀 پندانه. 🥀🍂🥀 🥀🍂🥀 تسلیم سرنوشت شو، 🍂🥀🍂 حاکم تقدیر میشوی.. 🥀🍂🥀 سکوت پیشه‌کن، 🍂🥀🍂 همه چیز گویا میشود.. 🥀🍂🥀 دخالت را رها کن، 🍂🥀🍂 هدایت آغاز میشود.. 🥀🍂🥀 سخنت را کوتاه کن، 🍂🥀🍂 تأثیرش زیاد میشود.. 🥀🍂🥀 برخود حکومت کن ، 🍂🥀🍂 از خود فراتر میروی.. 🥀🍂🥀 به تاریکی ذهن آگاه شو، 🍂🥀🍂 روشنایی وجودت را فرا میگیرد.. 🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂التماس دعای خیرشما🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌ 🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌ 🥀 🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀 ⃟ٖٖٜٖٜ 🍂 ⃟ٖٖٜٖٜ ‌🥀
🕊السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین 🌱سومین روز شعبان چون برآمد خورشید ☘سومین شمس ولادت زافق چهره گشود 🍀روز میلادهمایون حسین ابن علی است 🌿بادبرخلق جهان مقدم پاکش مسعود 🤲ولادت با سعادت سید الشهدا امام حسین علیه السلام تبریک و تهنیت باد 🔻تنهامنجی موعود🔻 @t_sardar ✨❇️✨ اللهم عجل لولیک الفرج
4_5924823650149605449.mp3
3.89M
═━━⊰❀﷽❀⊱━━ تفسیر آیه به آیه قرآن کریم    🌼⃟⃟⃟⃟✍჻ᭂ࿐✰🎤 تفسیر آیه 25 از سوره