eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
119 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
11.3هزار ویدیو
279 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ در آخرین عکسی که گرفتیم خبری از شکستگی نبود.. و میدانستم باید زحمتم را کم کنم..😔 که یک روز پس از نماز صبح، کنج اتاق نشیمن به انتظار پایان نمازش چمباته زدم... سحر زمستانی سردی بود.. و من بیشتر از حس سرد رفتن از این خانه یخ کرده بودم که روی پیراهن بلندم، ژاکتی سفید پوشیده و از پشت، قامت بلندش را میپاییدم تا نمازش تمام شد... و ظاهراً حضورم را حس کرده بود که بلافاصله به سمتم چرخید و پرسید _چیزی شده خواهرم؟ انقدر با گوشه شالم بازی کرده بودم که زیر انگشتانم فِر خورده و نمیدانستم از کجا بگویم که خودش پیشنهاد داد _چیزی لازم دارید امروز براتون بگیرم؟ صدای ✨تلاوت قرآن مادرش✨ از اتاق کناری به جانم میداد و نگاه او دوباره دلم را به هم ریخته بود که بغضم را فرو خوردم و یک جمله گفتم _من پول ندارم بلیط تهران بگیرم.😔😞 سرم پایین بود و ندیدم قلب چشمانش به تپش افتاده و کودکانه ادعا کردم _البته برسم ایران، پس میدم! که سکوت محضش سرم را بالا آورد و دیدم با سرانگشتانش بازی میکند. هنوز خیسی آب وضو به ریشه موهایش روی پیشانی مانده و حرفی برای گفتن نمانده بود که از جا بلند شد... دلم بی تاب پاسخش پَرپَر میزد.. و او در ، سجاده اش را پیچید و بی هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت... این همه اضطراب در قلبم جا نمیشد که پشت سرش دویدم و از پنجره دیدم دست به کمر دور حوض حیاط میچرخد و ترسیدم مرا ببیند که دستپاچه عقب کشیدم... پشتم به دیوار اتاق مانده و آرزو میکردم برگردد و بگوید باید بمانم که در را به رویم گشود. انگار دنبال چشمانم میگشت که درهمان پاشنه در،... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهدای جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار 🌷🌷
✔️🔻برای افزایش صبر و حوصله و ایجاد آرامش روحی هرچه بیشتر ، قبل از خواب سوره مبارکه عنکبوت را قرائت کند. مجرب است.🔺 .......... 🔮《امام صادق(ص) فرمودند: هرکسی (سوره عنکبوت) را نوشته و پس از شستن ، از آب آن بنوشد ، غمگین نمی شود و در زندگی به شادی فراوانی دست می یابد. 📚(تفسیرالبرهان، سید هاشم بحرانی، جلد4، صفحه301)》
✍️ 💠 چانه‌ام روی دستش می‌لرزید و می‌دید از این جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و به فدایم رفت :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمی‌خواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه می‌زدم و او زیر لب (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد. هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست. 💠 هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و می‌دیدم از مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانه‌اش می‌لرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمی‌شد که با اشک چشمانم التماسش می‌کردم و او از بلایی که می‌ترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروخته‌تر می‌شد. می‌دیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمی‌کند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و می‌دانست موبایلش دست عدنان مانده که خون در نگاهش پاشید، نفس‌هایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیده‌ام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!» 💠 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل (علیه‌السلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امانت سپردی؟ به¬خدا فقط یه قدم مونده بود...» از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم می‌کرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، داشتن فرار می‌کردن و نمی‌خواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!» 💠 و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکم‌تر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست (علیه‌السلام) بودی و می‌دونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!» و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفات‌شون شناسایی نشه!» 💠 و من می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که نجوا کردم :«عباس برامون یه اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمی‌ذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :«هیچی نگو نرجس!» می‌دیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لاله‌های را در نگاهش می‌دیدم و فرصت عاشقانه‌مان فراخ نبود که یکی از رزمنده‌ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. 💠 رزمنده با تعجب به من نگاه می‌کرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از بودند که همه با عجله به سمت‌شان می‌رفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. با پشت دستم اشک‌هایم را پاک می‌کردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش می‌رفت و دیدم یکی از فرمانده‌ها را در آغوش کشید. 💠 مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم می‌داد که نقش غم از قلبم رفت. پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیه‌ای دور گردنش و بی‌دریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و می‌بوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت. 💠 ظاهراً دریای این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :«معبر اصلی به سمت شهر باز شده!» ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرمانده‌ای سینه سپر کرد :« بود!» 💠 با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم در همه روزهای را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده‌ها مثل پروانه دورش می‌چرخند و او با همان حالت دلربایش می‌خندد... ✍️نویسنده: ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 امروز ... اگر در خیابان راه می رویم ... اگر با آرامش قدم می زنیم ... یادمان باشد که این امنیت چه بهایی داشته .... یادمان باشد کسانی را که رفتند تا ما بمانیم ... 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 امروز ... اگر در خیابان راه می رویم ... اگر با آرامش قدم می زنیم ... یادمان باشد که این امنیت چه بهایی داشته .... یادمان باشد کسانی را که رفتند تا ما بمانیم ... 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از کانال ریاضی مهدی یار عزیز
💠عذاب ستمگر خداوند عزّوجلّ مى فرمايد: خشم من بر آن كه به كسى ستم كند كه ياورى جز من ندارد، سخت است 🔸️پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 🔹️بحارالأنوار ج75 ص311 | | 💠 آرامش به دنبال مونسی بودم تا در پناه آن آرامش یابم ، آن را در قرائت قرآن یافتم . 🔸️ امام صادق علیه السلام 🔹️ مستدرک ، ج۱۲ ، ص۱۷۴ | |
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم
Voice changer with effects (https://play.google.com/store/apps/details?id=com.baviux.voicechanger)826_10083077886859.mp3
زمان: حجم: 482.3K
❤️❤️ با قرآن مجید 💞🌱🎵 💯 تلاوت قرآن کریم. هدیه شود محضر مبارک حضرت بقیه الله فی الارض سلامتی وفرج مولا صاحب الزمان علیه السلام محضر نورانی 14معصوم پنج تن آل عبا علیهم السلام 124000پیامبر صلوات الله و سلامه علیهم، علماء گرانقدر ، شهداء عزیز ، جمیع اموات ورفتگان (مومنین و مومنات، المسلمین والمسلمات 🌹)
هدایت شده از کانال باب الحوائج علی اصغر علیه السلام
Voice changer with effects (https://play.google.com/store/apps/details?id=com.baviux.voicechanger)826_10083077886859.mp3
زمان: حجم: 482.3K
🌼بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم🌼 ❤️سَلَامٌ قَوْلًا مِّن رَّبٍّ رَّحِيمٍ♥️ 💠 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج💠 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم ┈┉┅━━━━❀💌❀━━━━┅┈ ❤️ 💞🌱🎵 💯 میلاد باسعادت مولا حضرت هادی امام علی النقی علیه السلام مبارک ❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️ تلاوت استاد شحات انور هدیه شود محضر نورانی امام هادی علی النقی علیه السلام درسالروز میلاد بابرکتشان ❤️ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار ☘🌹@hafzi_1🌹☘
هدایت شده از کانال باب الحوائج علی اصغر علیه السلام
Voice changer with effects (https://play.google.com/store/apps/details?id=com.baviux.voicechanger)826_10083077886859.mp3
زمان: حجم: 482.3K
🌼بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم🌼 ❤️سَلَامٌ قَوْلًا مِّن رَّبٍّ رَّحِيمٍ♥️ 💠 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج💠 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم ┈┉┅━━━━❀💌❀━━━━┅┈ ❤️ 💞🌱🎵 💯 میلاد باسعادت مولا حضرت هادی امام علی النقی علیه السلام مبارک ❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️ تلاوت استاد شحات انور هدیه شود محضر نورانی امام هادی علی النقی علیه السلام درسالروز میلاد بابرکتشان ❤️ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار ☘🌹@hafzi_1🌹☘
هدایت شده از کانال باب الحوائج علی اصغر علیه السلام
Voice changer with effects (https://play.google.com/store/apps/details?id=com.baviux.voicechanger)826_10083077886859.mp3
زمان: حجم: 482.3K
🌼بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم🌼 ❤️سَلَامٌ قَوْلًا مِّن رَّبٍّ رَّحِيمٍ♥️ 💠 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج💠 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم ┈┉┅━━━━❀💌❀━━━━┅┈ ❤️ 💞🌱🎵 ❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️ تلاوت استاد شحات انور هدیه شود محضر نورانی امیرالمومنین ❤️ علیه‌السلام السلام علیک یا امیرالمومنین مدددددددددی مولا جان.. مدددددددددی به سپاه ارتش بسیجی های جان برکف ایران اسلامی مولاجانم برسان.. "‌❣"جانم علی✨❤️🕊 🔻تنهامنجی موعود🔻 @t_sardar ✨❇️✨ اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷 🇮🇷 کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار ☘🌹@hafzi_1🌹☘
سلام علیکم نگران نباشید عاقبت این جنگ پیروزی حق بر علیه باطل است ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا اگر «خوندی» خیالت راحت که ...! 🔸یکی از اذکاری که آیت‌الله عبدالکریم حق شناس رضوان الله علیه در زمان جنگ و بمباران به مردم توصیه می‌کرد، خواندن «آیت‌الکرسی» تا «فيها خالِدون» به اضافه پنج آیه اول سوره «مؤمن» (غافر) بود. می‌فرمود: «کسی که این‌ها را بخواند، مطمئن باشد که هیچ اتفاقی برایش نمی‌افتد». یادم هست همان زمان یک‌بار از ایشان پرسیدم: اگر این طور باشد پس تقدیر خداوند چه می‌شود؟ ایشان نگاه خاصی به من کرد و فرمود: اگر قرار باشد اتفاقی بیفتد، طرف (شخص) یادش می‌رود بخواند. 📚بنده خدای کریم. 🔹همسر شهید سید علی اندرزگو رضوان الله علیه نقل می‌کنند همیشه سید به من می گفت: «هر شب که در خانه نیستم اگر آیت الکرسی را بخوانی، هیچ اتفاقی نمی‌افتد؛ هر کسی هم بخواهد شب بیاید، می رود و روز می آید، لازم نیست تو بترسی»! 📚ستاره شمال. 🔸سردار شهید محمد بروجردی (مسیح کردستان) رحمة الله علیه همواره به همراهانش تأکید می‌کرد پیش از حرکت آیت‌الکرسی بخوانند تا در امان بمانند. وقتی داوود (همراه قدیمی محمد) پرسید: «چرا برخی با وجود خواندن آیت‌الکرسی شهید می‌شوند؟» پاسخ محمد این بود: «قطعاً آن روز یادشان رفته بوده». در روز حادثه، به‌دلیل مشغولیت به صحبت با یک پاسدار و گوش دادن به درددل او، خواندن آیت‌الکرسی را فراموش کرد. پس از پیاده کردن داوود در سه‌راهی نقده، محمد خود، راننده شد و با سه سرنشین دیگر به سمت پادگان شهید شاه‌آبادی حرکت کرد. خودروی او بر روی مین ضد تانک در یک آبگیر رفت. محمد بروجردی به‌تنهایی شهید شد و چهار سرنشین دیگر جان سالم به‌در بردند؛ تنها محمد به آسمان رفت. آخر تنها او مسیح کردستان بود. 📚مسیح کردستان. 💐به ارواح مطهر شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم و امنیت صلواتی هدیه بفرمائید.
هدایت شده از کانال خصوصی من وخدا
2.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🩵 🌸 با بسم الله الرحمن الرحیم 🔻تنهامنجی موعود🔻 @t_sardar ✨❇️✨ اللهم عجل لولیک الفرج ❤️@hafzi_1❤️ شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹