فرمانده !
با ما که مرثیه خوانِ
در قفس ماندن خویشیم
از پرواز بگو .....
و برای بالهای زخمیمان دعا کن!
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#دلنوشته
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
📒داشتم دفترچه های یادداشت شهید را ورق میزدم که به این دلنوشته شهید زاهدی رسیدم.
✍️ منظورشان از «احمد»، شهید احمد کاظمی است.
🌹سلام بر شهیدان...
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#شهید_زاهدی
#دلنوشته
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
🕊🎋 فاتح _ خرمشهر🎋🕊
متن کامل این دلنوشته را نیز می توانید مطالعه نمایید .👇
چند وقتی بود که از شما یادی نکرده بودیم، البته هر روز پایین بنر اردو اسمتون رو می دیدم اما فقط یک اسم اصلاََ انگار نه انگار که با اسم شما و با اسم مؤسسه آمدیم اردو بگذارید خودمان را توجیه کنیم حاجی باور کنید که درگیر کلاس بودیم حاجی نیت مهمه اسم و رسم مهم نیست و هزار تا دلیل دیگه حاج احمد خیلی دلم گرفته سر سفره شما و شهدا نشسته ایم و حواسمون به شما نیست هر چند اساتید حرف از شناخت شما و شهدا می زنند.
حاجی حواسمون دارد پرت می شود و یا شاید داریم به شما عادت می کنیم و چه بد دردیست درد عادت کردن انگار یادمان رفته برای چه آمده ایم دوران صبح آنقدر طولانی شده است که دشمن عملیات ، شده اوقات فراغت زندگی مان کارمان شده فقط شوخی و بچه بازی هر چند ظاهرهایمان غلط انداز است همه فکر می کنند از رزمندگان مخلص جنگ نرمیم یادمان رفته که آمدیم خودمان را بسازیم حاج احد یادتان هست سال ۸۵ راهیان یک مشت بچه را که از شهید و شهادت چیزی نمی دانستند بی بهانه جمع کردید و بردید جنوب و یادتان هست وقف نامه نوشتیم ، اما ببخشید گمش کردیم اما شما گفتید مشکلی نیست خندیدی و دستی به شانه مان زدید گفتید: یا علی.
بریدمان عرفه مشهد و حتی اردوی جهادی و دوباره گفتید بنویس نوشته هایتان را امضا می کنم عهد نامه ، وقف نامه ، مرام نامه ، سوگندنامه باز هم ببخشید آن روزها جوهر خودکارمان سفید نوشته بود الان به جز چند تا کاغذ سفید چیزی نداریم. نه! انگار چیزی ننوشتیم حاج احمد شرمنده ایم حرف های حاج حسین یکتا توی مجتمع غدیر مشهد ۸۹ همش یادمون نیست تو شلمچه دم غروب چقدر گریه کردیم و باز یادمون رفت حاج احمد معذرت می خوام اردوی جهادی صبرمان کم بود حرف های مردم آنجا که با تمام مهربانی و ساده دلی بود به مزاج ما خوش نمی آمد استقبال بچه های روستا را با گاز جواب دادیم ناشکری کردیم به خودمان بد و بیراه گفتیم که چرا آمدیم پشت کوه حاجی حتی دیروز خودم خیلی سریع این اتفاق افتاد نفهمیدم چی شده ولی وقتی از روی صندلی بلند شدم داغ کرده بودم مدام به خودم بد وبیراه گفتم محسن این چه غلطی بود کردی ولی حرف هایی بود که زده شده و امروز توی این جمع همان جمعی که دیروز شاید با تائتر و طنزمان ارزش هایی را به سخره گرفته بودیم می خوام اعتراف کنم که رو حانیت و لباسشان برایم به اندازه ی چفیه مقدس است هنوز باورم به اندازه این حرف نرسیده که لباس روحانیت لباس پیغمبری است ، ولی باور دارم که به اندازه این چفیه لباس خاکی بسیجی حرمت دارد.
من حضرت آقا امام خامنه ای را به اندازه اما عصر(عج) دوست دارم و دیروز فراموش کرده بودم امام خمینی ، شهید بهشتی ، مفتح ، مطهری ، آیت الله طالقانی و هزاران هزار مبارزی که خونشان را قدم به قدم و لحظه به لحظه ی این انقلاب به زمین ریخته است روحانی بوده اند و به راستی چقدر زود و راحت انسان مسخره زمان می شود حاجی در پیشگاه شما قسم میخورم که تا عمر دارم مدافع ارزش ها و آرمان ها امام و حضرت آقا باشم پشتیبان #ولایت_فقیه و حافظ #روحانیت حاجی این بار به جای تمام نوشته ها می خوام توبه نامه بنویسم شاید یکی دو روز باقی مانده را از دست ندهم. صلوات🥀
#دلنوشته
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#شهید_محسن_حججی
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
شهیـد
به قلبت نگاه میکند
اگر جایی برایش گذاشته باشی
میآید ،
میماند ،
لانه میکند
تا شهیدت کند ...
دلم گرفته حاج احمد 💔
دلگیرم از این روزگار و ....
دعا کن برامون حاجی
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#دلنوشته
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
🍃#دلنوشته سردار شهید#سلیمانی برای شهید#احمدکاظمی🍃
او در یکی از نامههایش که در حماء سوریه به تاریخ ششم فرودینماه سال ۱۳۹۶ نوشته ، اینچنین از حاج احمد کاظمی سخن به میان آورده است :
وقتی نام لشکر نجف را میشنوم ، قامتی بسیار زیبا و رعنای عرشی را میبینم که بوی بهشت از آن ، همیشه استشمام میشد ، که قامت مردانهاش همچون کوهی پناهگاه سختیها و دشواریها بود ، مردی که #نجف_آباد با همه بزرگانش مفتخر به نام و یاد اوست.
احمد عزیز ، احمدی که وقتی در جلسهای بود ، اطمینان در آن حاکم و غیابش نقصی بزرگ داشت. مردی که مشارکتش در نبردی موجب استحکام عمل و تضمین پیروزی بود ، مجاهد بزرگی که فاتح خرمشهر بود. مردی که رقابیه را درنوردید.
مردی که بارها با حکمت و شجاعتش دشمن را به تحقیر انداخت. رد پای او در بیست هزار کیلومتر مناطق اشغالی توسط دشمن بعثی مشهور است.
نور به جامانده ، تابش مستمری که امروز میلیونها نفر راهی آن میشوند و به این دلیل آن را قافله راهیان نور نامیدهاند ؛ احمدی که شادی و خندهاش ، غم و غصهاش ، اندوه و فرحش زیبا و دوستداشتنی بود. مجاهدی که ایران در نقص نبود و حضورش در غم است. احمد ما و من ، احمد همه ایران و همه اسلام و تشیع.
#دلنوشته
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
#دلنوشته ای بیاد حاج احمد ♥️
او کسی بود که همواره و همیشه از هر فرصتی استفاده میکرد و بر این نکته تاکید داشت که از جمع یارانش جای مانده است ؛ مهدی باکری ، ابراهیم همت ، حسین خرازی و ...
او مانده بود و حاج قاسم و رابطه میانشان عجیب بود ، همانی که حاج قاسم میگفت همیشه به او میگفتم « الهی دردت بخوره تو سرم ...» .
سبزپوشِ روسفید میدانها با اینکه در جنگ فرمانده بود ، اما از آن فرماندهانی که حاج قاسم برایمان تعریف کرد که در جبههها به سربازانشان نمیگفتهاند «بروید» ، میگفتهاند «بیایید» ، هر جا هم رفت #فاتح بود ؛ همه میدانستند احمد هر جا برود پیروزی میآورد و همان اوایل جنگ رفت و #خرمشهر را آورد. این تعاریف محدود به همرزمان او هم نمیشد و حتی دو نفر از فرماندهان عراقی در اسارت گفته بودند ما همیشه دعا میکردیم جلویمان «احمد کاظمی» و «مهدی باکری» و «حسین خرازی» نباشند ؛ چون اینها که میآمدند کسی جلودارشان نبود ؛ خودش شبیه فرماندهها نبود ، حرفش حرف فرمانده بود و با جان میخریدند حرف احمد را بسیجیهای دلاور جبههها در دفاع مقدس . سربازی که همیشه سرباز ماند فرمانده بود اما از قبل از انقلاب گرفته تا حتی بعد از جنگ همیشه خود را «سرباز» میدانست و منتظر فرمان «فرمانده» ؛ سربازی در وجودش نهادینه شده بود و مگر میشود پایان مسیر یک سرباز شهادت نباشد ؟ حالا چه سالهای دفاع مقدس و میان توپ و تانک باشد چه هفده سال پس از اتمام جنگ و در اوج آسمانها.🕊
#یاد_شهدا_با_صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
[ امان از دل زینب ]
این سالها جبهه مقاومت داغ از دست دادن فرماندهان زیادی را دید از شهادت حاج قاسم و ابومهدی شروع شد .
بعد از مدتی شهادت سید رضی موسوی و شهید زاهدی و سپس شهادت شهدای خدمت [ شهید رئیسی و همراهانش ] و همچنین شهید نیلفروشان و سید حسن نصرالله و سید صفی الدین و فرماندهان لبنان و شهید هنیه و یحیی سنوار و اخیرا هم حمله ناجوانمردانه رژیم منحوس اسرائیل و شهادت فرماندهان عزیز کشور شهیدان سلامی ، باقری ، حاجی زاده و رشید و دانشمندان هستهای و دیگر شهدای عزیز داغ دلمون را تازه کرد .
*┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈*
آنچه که ما طی این سالها و روزها دیدیم و گریستیم ، زینب (س) در یک روز به چشم دید!!! پس سلامٌ علی قلب زینب الصّبور و لسانها الشّکور
تاریخ به عمر خود واقعهای دردناکتر از آنچه در کربلا رخ داد به خود ندیده است، واقعهای که در آن حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) به همراه 72 تن از یاران باوفایش در مقابل جبهه کفر ایستادند و شربت شهادت نوشیدند.
اوج مصائب دختر علي (عليه السلام) در کربلا بود، آن جا که در يک نيمروز عزيزان بسياري را از فرزندان ، برادرزادگان ، برادران و خاندانش بي سر و آغشته در خون ديد!
وقتي حضرت زينب(س) پيكر آغشته به خون برادر را ديدند ، به خداوند عرضه كرد: «أللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذا الْقُرْبان ؛ پروردگارا اين قرباني را از ما بپذير»
یکی دیگر ازجملات حضرت زینب(س) که نشاندهنده صبر بالای ایشان است، این جمله است که فرمودند : ألْحَمْدُ للهِ الَّذی أکْرَمَنَا بِالشَّهَادَةِ؛ سپاس خدایی را که ما را با شهادت گرامی داشت ، حتی حضرت زینب(س) هنگامیکه فرزندان خود را در کربلا از دست داد ، از خیمه بیرون نیامدند و این نشان میدهد که روح این بانوی بزرگوار ، چقدر باعظمت بوده است.
پس از واقعه کربلا ، هنگامیکه یزید به حضرت زینب(س) گفت : «آیا دیدی خداوند با شما چه کرد و در کربلا چه به سرتان آمد؟» حضرت در جواب یزید فرمودند: «مَا رَأیْتُ إلَّا جَمِیلاَ؛ من چیزی جز زیبایی ندیدم. این جمله بسیار پر معنای حضرت زینب(س) نشاندهنده مقام صبر و رضای این بانوی با عظمت است که همیشه تسلیم امر و قضای الهی بودند و هیچگاه به درگاه الهی شکوه و شکایت نکردند.
در فرازهایی از زیارتنامه حضرت زینب آمده است ؛
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور ، وَلِسانَها الشَّكور.
سَلامٌ عَلى مَن عَجِبَت مِن صَبرِها مَلائِكَةُ السَّماء.
#دلنوشته💔
#محرم #یاد_شهیدان
#حضرت_زینب_س
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ما_ملت_شهادتیم🎋
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
حیف است تمام تک تک جملات آقا را برای تو حاجی شرح ندهیم آنجا که آقا از شما فرمانده ای با تدبیر نام میبرد نا خودآگاه ما را بیاد عملیاتهای دفاع مقدس میانداخت آنجا که حاج قاسم میگفت : اگر همه ما مینشستیم در جنگ حرف میزدیم ، تصمیم گیری میکردیم سکوت هر یک از این سه نفر منظورش حاج حسین خرازی ، حسن باقری و حاج احمد کاظمی حتما امکان تصمیم گیری را مشکل میکرد ، حرف آخر را میزدند .
حیف است نگوییم از ارادت حاج احمد به ائمه اطهار علیه السلام ، از عمل به همین بسنده میکنم که روضههای محرم و فاطمیه حاجی ترک شدنی نبود در هر ارگانی بود خیمهها را برافراشته میکرد تا روضهها برقرار شود . و نیت ایشان که به هر جا سفر میکرد ابتدا حسینیه آنجا را راه میانداخت چرا که اعتقاد شدیدی به این داشت که معنویت و ایمان حرف اول را در جنگ و جهاد میزند و کجایند حاج احمدها !!!
حادثه بم را که بخاطر میآورید ؛ وقتی که شنیدم که تو در کمال گمنامی و تواضع میدان دار اصلی امداد و نجات در چهار روز نخست زلزله بم بودی هیچ تعجب نکردم چرا که از اخلاص و جوانمردی و ایثار جز این انتظار نمیرفت و کسی چه میداند که در آن صد ساعت بیداری چه حالی داشتی و چه حالی کردی .
راستی که تو خستگی را خسته کرده بودی !
احمد عزیزم ! شاید این چنین با تو سخن گفتن را تنها بعد از رفتن تو فهمیدم . خوش باش که نخلستانهای سوخته که امروز در آبادان و خرمشهر سبز و شادابند ، نمازهای شبانگاهی و نیازهای سجده گاهی ات را هنوز بیاد دارند و هرگز فراموش نخواهند کرد.
خوش باش که نالههای یا الله یاالله و ذکرهای بسم رب الشهدای نمازهایت هنوز در گوش یارانت زمزمه میشود و عجب خوش رفتی که دلم نمیآید این را بگویم ولی میگویم تا تو را بفهمم آری سخنم آنجاست آنجا که مولا به زیارتت آمد و در کلام اول فرمود : اینها همه رفتند و ما هنوز هستیم .
و عجب خوش رفتی ؛ به تاریخ میتوان سالروز عملیات به شهادت رسیدن رفیق دیرینه ات حاج حسین خرازی را رقم بزنیم و به مکان میعادگاه آخرین مکالمه بی سیم با آقامهدی را یاد آور شوم و رفتن به دیار او یعنی ارومیه و عجب سقوط پر عروجی داشتی!
حاجی همه رفقایت در کسوت نیروی زمینی شهید شدند و همان که گفتی آرزویش را داشتی که در نیروهای هوایی شهید شویی . و زیباتر آن زمانی که خبری از شهادت نیست.
صبر داشته باش حاجی خدا نگه داشت تا تمام آرزوهایت را با هم برآورده کند .
و خوش تر آن که داغ چندین ساله مردم ارومیه را تسکین دادی آنجا که مهدییشان را نتوانستند تشییع کنند و بر بال دستهایشان به نزد باری تعالی برسانند و تو غم آن را تسلی دادی و عجب روزی بود آن روز در ارومیه .
اما حاجی حرفهایت را آویزه کرده ام تا شفاعتم کنی میدانی کدام را : آنجا که گفتی یکی از مهم ترین شاخصههای راه بچههایی که شهید شدند راه معنویت بود .
حالا دیگر میدانیم اما سخت است تو حاجی بیش از ما بر سختی آن آگاهی از این روست که خواهان ذکر دعای خیر شماییم آرزومند شفاعتتان تا ما نیز لیاقت شهادت در این راه را بدست آوریم .
مرتضی . ع
#دلنوشته #شهید #شهادت
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
🕊🎋 فاتح _ خرمشهر🎋🕊
#دلنوشتهای برای آسمانیِ زمینی :
سردار شهید حاج احمد کاظمی♥️
ای خاک اصفهان ! چه گوهری در آغوش داری ... قامتی که بوی بهشت از آن استشمام میشد و پناهگاه دلهای تشنه بود .
حاج احمد میگفت ؛
"خداوندا ! فقط میخواهم شهید شوم ... مرا از دوری شهدا نجات بده!" .
این فرازِ وصیتنامهات ، آینهٔ روح بیقرارت بود. گویی پروانهای در حصار خاک ، مشتاق سوختن در شعلههای وصال. میگفتی:
"زندگی در این دنیا سخت است ... سینهام از درد دوریِ دوستانِ سفرکرده تاب نمیآورد. ای خدای کریم! مرا به جمع شهدا برسان" .
حتی در اوج فرماندهیِ لشکر نجف ، و فرماندهی نیروی هوایی و زمینی دلْ پیوند خورده با آسمانها داشت.
حاج قاسم میگفت :
> "وقتی نام لشکر نجف میآمد ، قامت رعنای تو را میدیدم که بوی بهشت از آن استشمام میشد" .
تو برایمان گفتی :
> "هواپیما وقتی از زمین کنده میشود ، بر جاذبه غلبه میکند و در فضای لایتناهی سبکبال میشود ... ما نیز باید از دلبستگیها خلاص شویم و دل بِکَنیم!" .
سردار شهید خنده روی ما سفارش میکردی :
"لبخند را از لبانتان نگیرید! لبخند برگرفته از صفا ، صمیمیت ، عشق ، علاقه به کار..
میگفتی:
"ما اهل اینجا نیستیم؛ اهل جای دیگری هستیم ... باید برای آنجا تلاش کنیم" . این سخن تو ، چراغ راه همهٔ ما شد ؛
و در فراقِ یارانِ شهید ، چون بلبلی مجروح مینالیدی :
"وای من! چرا نفهمیدم آن دورانِ لطفِ بیمنتهایت را؟ اکنون باید سختیِ دوری را تحمل کنم..." .
امروز که در حرمِ آسمانیِ حسین(ع) و عباس(ع) قهقهههای مستانه میزنی ، ما را فراموش نکن! و سلام ما را به محضر سیدالشهدا برسان .
شهید حججی برایت نوشت :
> "حاج احمد! شرمندهایم ...
گاهی فراموش میکنیم برای چه آمدهایم.
حاج احمد خیلی دلم گرفته سر سفره شما و شهدا نشسته ایم و حواسمون به شما نیست . دستمان را بگیر!" .
و تو پاسخ میدهی با آوایی ملکوتی:
بايد تلاش كرد يك رابطه قلبي بزرگ با امام حسين (ع) برقرار كرد.
بايد خودمان را پاك و خالص كنيم.
بگيم ما سربازان امام زمانيم (عج).
ای احمدِ عرشنشین!
تو که گفتی :
> "نجاتم بده از دوری شهدا..." ،
امروز به آرزویت رسیدهای ؛ در پیشگاهِ خدایی که فریادِ عاشقانهات را شنید :
"خدایا! شهادت را نصیبم کن ؛ آن روزی که از همه چیز خبر هست جز شهادت..."
و به جمعِ دوستان شهیدت حمید و مهدی باکری و همت و خرازی پیوسته ای ...
و ما ، زمینگیرانِ بیقرار ، گرفتار پیچ و خم دنیا شده ایم دعایمان کن حاجی خلاص بشیم و شرمنده شهدا نباشیم و کاری نکنیم از ما رو برگردانند و روسفید بشیم مثل شما ...
ای سردارِ عرشیِ خاکنشینان! ✨🌹
#دلنوشته💌
#شهید_حاج_احمد_کاظمی✨
#فاتح_خرمشهر🎋
#سردار_روسفید🤍
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
📝 #دلنوشته شهید زاهدی در فراق یاران شهیدش
🔰 بسم الله الرحمن الرحيم 🔰
لا حول و لا قوة الا بالله
لا ملجاء و لا منجى من الله الا اليه
🗓 ۸۵/۲/۳
لشکر ۱۴ امام حسین (علیه السلام)
لشکر شهیدان
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک
🏴 السلام علیک یا ابا عبد الله
و على الارواح التى حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقيت و بقى اليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام على الحسين و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسين و على اصحاب الحسین (علیه السلام)
🔸 سلام آقا مصطفی و سلام حاج حسین ، سلام حاج احمد گُل و حاج اکبر عزیز و ای حاج رضای حبیب اللهی عزیز ،
🔹 قَسَمتان می دهم ما را فراموش نکنید ، بخدا فراق و دوری خیلی سخت و دشوار شده ، دستمان را بگیرید ، تحمل این دنیا چه سخت است !
خدایا کمکم کن
خدایا کمکم کن
خدایا کمکم کن
خدایا امیدم تو بوده و هستی
اگر تو را نداشتم چه می کردم و چه می شد که هیچ نبوده و نیستیم
خدایا کمکم [کن] تو را بشناسم
خدایا کمکم کن تا بیشتر دوستت داشته باشم .
خدایا عاشقم کن
خدایا عاشق و فدائیم کن
خدایا تو را می خواهم و هیچ ...
خدایا نمی توانم آنچه درون قلبم می گذرد را روی کاغذ بیاورم .
یا محمد یا علی یا فاطمه
✍🏻 پینوشت : مقصود از شهدای مذکور شهیدان مصطفی ردانیپور ، حاج حسین خرازی ، حاج احمد کاظمی ، اکبر آقابابایی و رضا حبیباللهی است که این #همسایگان_بهشتی در کنار هم آرمیدهاند.
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
[ فرازی کوتاه از وصیتنامه شهید حاج احمد کاظمی ]ܝ̇ߺܩي ܥߊܝ̇ߺܩܢ ܥ݆ܘ ܢ̣ߊيܥ كܝܥ ، ܦ̇ܦ̈ط ܩي ܥߊܝ̇ߺܩܢ ܝ̇ܝ̇ߺܥܭَي ܥܝ ߊيܔ ܥܝ̇ߺيߊ ܢ̣ܢܚيߊܝ ܢܚܟܿࡅ߳ߺߺܙ ܩي ܢ̣ߊܢܚ݅ܥ. وߊܦ̈ܫߊً ܥߊيي ܢ̣ܝߊي ܟܿوܥܩܢ ܝ̇ߺܩي يߊܢ̣ܩ. *┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈* حاجی دقیقا این جملات حس و حال این روزای منه 😔💔 حاج احمد خیلی دلم گرفته ... حاجی دعا کن عاقبت بخیر و روسفید بشم . حاجی خودت میدونی چقدر دوستت دارم. حاجی کاش سربازی بودم در رکابت و زمان جنگ شهید شده بودم و گرفتار این پیچ و خم دنیا نشده بودم . حاجی زندگی روز به روز سخت تر شد. حاج احمد از اون بالا نگاهمون کن و دعامون کن ... حاجی دستمو بگیر ...😞 حاج احمد خستم کمکم کن ...💔 #دلنوشته💌 #حاج_احمد♥️ 🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊