#طنز_شهدا |°😂🎈😁°| #طنز_جبهه
😂اینطوری لو رفت...!😂
⭕️دو تا از بچههاے گردان، غولـے را همراه خودشان آورده بودند و هاے هاے مـےخندیدند.
گفتم: «این ڪیـھ؟» ↭😳
گفتنـد: «عـراقـے» ↫😁
گفتـم: «چطورے اسیرش ڪردید؟» ⇤😎
مـےخندیدنـد ⇜ 😂
.
گفتنـد:
«از شبــ🌙 عملیاتــ پنهـان شـده بـود. تشنگـےفشار آورده بـا لبـاس بسیجـےهـا آمـده ایستگـاه صلواتـے شربتــ گرفتـھ بـود.╉😎😂╉ پـول داده بـود!»
اینطورے لـو رفتـه بـود┿😎😁┿
بچـھ هـا هنـوز مـےخندیدند.┆⭕️┆
#خاطراتــ_طنـز_شھـدا
#طنـز
#اینطورے_لـو_رفتــ
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
#طـنـز_جـبهـہ😁
چفیهی یه بسیجی رو دزدیدن؛
داد میزد: آهای سفره، حوله، لحاف، زیرانداز، روانداز، دستمال، ماسک، کلاه، کمربند، جانماز، سایهبون، کفن، باندِ زخم، تورِ ماهی گیریم... همه رو بردن!!!
(شادی روحشون که دار و ندارشون همون یه چفیه بود صلوات)🌸
#شادی_روح_شهدا_صلوات🕊🥀
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣ شهادت + دهه هفتاد❣
#طـنـز_جـبهـہ😁
🔸وقتی #شهید پیدا نمیشد یه رسم خاص داشتیم. یکی از بچه ها رو می گرفتیم و #بزور می خوابوندیم تا با #بیل_مکانیکی رویش خاک بریزن اونم #التماس کنه تا شهدا خودشون رو نشون بدهند تا ولش کنیم ...
🔹اون روز هر چه گشتیم شهیدی پیدا نشد، #کلافه شده بودیم،😟 دویدیم و #عباس_صابری رو گرفتیم. خوابوندیمش رو زمین و یکی از بچه ها دوید و بیل مکانیکی رو روشن کرد، تا ناخن های بیل رو به زمین زد که روی عباس #خاک بریزه ، #استخوانی پیدا شد.😳 دقیقا همونجایی که می خواستیم خاکش رو روی عباس بریزیم ...
🔸بچه ها در حالیکه از #شادی می خندیدند ، به عباس گفتند: بیچاره شهید! تا دید می خوایم تو رو کنارش خاک کنیم ، خودش رو نشون داد، گفت: دیگه #فکه جای من نیست، برم یه جا دیگه برا خودم پیدا کنم.😂😂
🔹چون تو می خواستی کنارش #خاک بشی خودش رو نشون داده ها!!!😂😂
و کلی #خندیدیم ...😁
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
👈شادی روح #شهید_عباس_صابری از شهدای تفحص #صلوات
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#طـنـز_جـبهـہ😁
پیشنهاد میکنم در حال خوندن این متن چیزی نخورین😬😶
شلمچه بودیم .از بس که آتش سنگین شد، دیگه نمی تونستیم خاکریز بزنیم.
حاجی گفت: «بلدوزرها رو خاموش کنید بزارید داخل سنگرها تا بریم مقّر».
هوا داغ بود و ترکش کُلمَن آب رو سوراخ کرده بود. تشنه و خسته و کوفته، سوار آمبولانس شدیم و رفتیم.
به مقر که رسیدیم ساعت دو نصفه شب بود. از آمبولانس پیاده شدیم و دویدیم طرف یخچال. یخچال نبود.گلولهی خمپاره صاف روش خورده بود و برده بودش تو هوا.
دویدیم داخل سنگر.
سنگر تاریک بود، فقط یه فانوس کم نور آخر سنگر میسوخت.
دنبال آب میگشتیم که پیر مرادی داد زد: «پیدا کردم!» و بعد پارچ آبی رو برداشت و تکون داد.
انگار یخی داخلش باشه صدای تَلق تَلق کرد. گفت: «آخ جون».
و بعد آب رو سرازیر گلوش کرد. میخورد که حاج مسلم- پیر مرد مقر- از زیر پتو چیزی گفت: «کسی به حرفش گوش نداد.
مرتضی پارچ رو کشید و چند قُلُپ خورد.».به ردیف همه چند قُلُپ خوردیم. خلیلیان آخری بود.
تَهِ آب رو سر کشید.پارچ آب رو تکون داد و گفت: «این که یخ نیست. این چیه؟!»
حاج مسلم آشپز، سرشو از زیر پتو بیرون کرد و گفت: «من که گفتم اینا دندونای مصنوعی منه! یخ نیست، اما کسی گوش نکرد، منم گفتم گناه دارن بزار بخورن!»
هنوز حرفش تموم نشده بود که همه با هم داد زدیم:وای!.
از سنگر دویدیم بیرون. هر کسی یه گوشهای سرشو پایین گرفته بود تا...!
که احمد داد زد:«مگه چیه! چیز بدی نبود! آب دندونه! اونم از نوعِ حاج مسلمش! مثل آبنبات.».😂
اصلاً فکر کنید آب انار خوردید.😀😂😝
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#طـنـز_جـبهـہ😁
دو تا بچه"بسیجی"🧔🏻یه عراقی درشت هیکل رو اسیر کرده بودند ...😃
های های هم می خندیدند🤣
+بهشون گفتم این کیه؟🤔
-گفتند: عراقـ🇮🇶ــیه دیگہ😐
+گفتم : چطوری اسیرش کردین⁉️😳
باز هم زدند زیر خنــ😂ـــده و گفتند:
-مث اینکه این آقا←👮🏾♂از شب عملیات یه جایی پنهون شده بوده ..🍂
تشنگی بهش فشار آورده😪و با لباس بسیجی خودمون اومده"ایستگاه صلواتی"✋🏻😇
+گفتم: خب از ڪجا فهمیدین عراقیه⁉️🧐
-گفتند: آخه اومد...ایستگاه صلواتۍ... شربٺ که خورد پول داد💴
اینطوری لو رفت😅
@SHAHADAT_DAHE_HAFTAD
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#طـنـز_جـبهـہ😁
بچهها یکی یکی از خواب میپریدند بالا ، داد میزدند:
های مُردم! و شکماشونو میگرفتند و میدویدند طرف توالتها !!
ده تا توالت بود و جلوی درِ هر کدامشون ، ده بیست نفر ایستاده بودند توی نوبت ، سر و صداشون مقر ّو پر کرده بود.
کسی هم که از توالت میاومد بیرون ، شکمشو میگرفت و میدوید ته صف !
اکبر کاراته هم مسموم شده بود که یک دفعه از خواب پرید بالا ، داد زد ، های مُردم! ، های خراب کردم! ، و دوید به طرف ته سنگر ، یک دفعه پردهای را که دم سوراخ کولر آویزان بود ، زد کنار و خواست بره بیرون که با صورت و سینه محکم خورد به دیوار سنگر ، داد زد:
آخ مُردم! ، و به خودش پیچید.
پرده را کشید و گفت:
پس کو این درِ لامصّب؟! ، ای خدا ، عراقیها مسموممون کردند و حالا هم در سنگر رو محکم گرفتهاند! ، و بعد دوباره پرده را میکشید و میگفت:
بچهها ، پس کو این در لامصّب؟!
عابدینی گفت:
هی ، آقای مسموم! ، در اون طرفه ، این سوراخِ کولره!
اکبر کاراته ،که به خودش میپیچید ، گفت:
خاک بر سرت کنند! حالا که خودمو خراب کردم می گی در اون طرفه؟!
بعد از خنده ریسه رفت و دوید به طرف در.
پس کو این در لامصّب.....
📕 مجموعه کتب اکبرکاراته
@SHAHADAT_DAHE_HAFTAD
کانال❣ شهادت + دهه هفتاد ❣️
#طـنـز_جـبهـہ😁
⭕️دو تا از بچههاے گردان، غولـے را همراه خودشان آورده بودند و هاے هاے مـےخندیدند.
گفتم: «این ڪیـھ؟» ↭😳
گفتنـد: «عـراقـے» ↫😁
گفتـم: «چطورے اسیرش ڪردید؟» ⇤😎
مـےخندیدنـد ⇜ 😂
.
گفتنـد:
«از شبــ🌙 عملیاتــ پنهـان شـده بـود. تشنگـےفشار آورده بـا لبـاس بسیجـےهـا آمـده ایستگـاه صلواتـے شربتــ گرفتـھ بـود.╉😎😂╉ پـول داده بـود!»
اینطورے لـو رفتـه بـود. بچـھ هـا هنـوز مـےخندیدند.😁😁
@SHAHADAT_DAHE_HAFTAD
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#طـنـز_جـبهـہ😁
ترڪش خمپاره پیشونیش رو چاڪ
داده بود.روے زمین افتاده و زمزمہ
مےکرد. دوربین رو برداشتم و رفتمـ
بالا سرش.داشتآخرین نفساشو مےزد
ازش پرسیدم:
.
+:این لحظات آخر
چہ حرفے براے مردم دارے؟🙁
.
بالبخندگفت:
_:از مردم ڪشورممےخوام وقتے براے
خط ڪمپوتــ مے فرستند عڪس روے
ڪمپوت ها رو جدا نڪنند.😅
.
+:دارهضبطمیشہبرادر
یڪحرفبهترے بگو.😶🎥
.
با همون طنازے گفت:
_:آخہ نمیدونے !!
سہ بار بهمـ رب گوجہ افتاده.😂
.
.
#بخندبسیجے 😁🦋
.
.
@SHAHADAT_DAHE_HAFTAD
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#طـنـز_جـبهـہ😁
طلبه های جوان👳آمده بودند برای #بازدید👀 از جبهه
0⃣3⃣نفری بودند.
#شب که خوابیده 😴بودیم
دوسه نفربیدارم کردند😧
وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜
مثلا میگفتند:
#قرمز چه رنگیه برادر؟!😐
#عصبی شده بودم😤.
گقتند:
بابابی خیال!😏
توکه بیدارشدی
#حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو #بیدار کنیم!😎
دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️
خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉
حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇
قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه #تشییعش کنند!😃😄
فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا
و #قول گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد!
گذاشتیمش روی #دوش🚿بچه ها و راه افتادیم👞
•| #گریه و زاری!😭😢
یکی میگفت:
ممدرضا !
نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩
یکی میگفت:
تو قرار نبود شهید شی!
دیگری داد میزد:
#شهیده دیگ چی میگی؟
مگه توجبهه نمرده!
یکی #عربده میکشید😫
یکی #غش می کرد😑
در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند!
گفتیم برویم سمت اتاق #طلبه_ها
#جنازه را بردیم داخل اتاق
این بندگان خدا که فکر میکردند #قضیه جدیه
رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر #میت
در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم :
برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک
نیشگون محکم بگیر☺️😂
رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت:
محمد رضا این قرارمون نبود😩
منم میخوام باهات بیااااام😭
بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید
وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند!
ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅
.....خلاصه آن شب با اینکه #تنبیه 👊سختی شدیم ولی حسابیی خندیدیم
#خنده_حلال😂
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
@shahadat_dahe_haftad
❣شهادت + دهه هفتاد❣
#طـنـز_جـبهـہ😁
توے خط مقدم فاو بودیم
بچه ها سرآرپی جی رو باز میڪردند و داخلش سیر میریختند😬😱
شلیڪ ڪه میڪردیم براثرانفجار و گرما،بوے تند سیر فضا رومےپوشاند😅
بیچاره عراقے ها فڪر میڪردند ایران شیمیایے زده!😰😷
یه ترسے وجودشون رو مےگرفت ڪه بیا و ببین😜😂
#اللہمالرزقنارزقالشهادت🕊
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#طنز_جبهہ
#خنــــدهباشهــدا🌸🍃
خيلي از شبها آدم تو منطقه خوابش نميبرد...
وقتي هم خودمون خوابمون نميبرد دلمون نمي يومد ديگران بخوابن...
يكي از همين شبها يكي از بچه ها سردرد عجيبي داشت و خوابيده بود.😴
تو همين اوضاع يكي از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!
رسول با ترس بلند شد و گفت: چيه؟؟؟چي شده؟؟😨
گفت: هيچي...محمد مي خواست بيدارت كنه من نذاشتم!😜😂
رسول و مي بيني داغ كرد افتاد دنبال اون بسيجي و دور پادگان اون رو مي دواند😂😂
#یهجوریبخندخداخوششبیاد😊♥️
@shahadat_dahe_haftad
❣شهادت + دهه هفتاد❣
تازه اومده بود جبهه
یه رزمنده رو پیدا کرده بود و ازش می پرسید:
وقتی توی تیررس دشمن قرار می گیری ،
🔫💣
برا اینکه کشته نشی چی میگی؟
🤔🤔
اون رزمنده هم فهمیده بود که این بنده خدا تازه وارده
شروع کرد به توضیح دادن:
اولاْ باید وضو داشته باشی
بعد رو به قبله و طوری که کسی نفهمه باید بگی:
اللهم الرزقنا🤲
ترکشنا ریزنا
بدستنا یا پاینا
و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحم الراحمین
😁🤲😁
بنده خدا با تمام وجود گوش میداد👂👂👂
ولی وقتی به ترجمه ی جمله ی عربی دقت کرد ، گفت:
😐☹️😐
اخوی غریب گیر آوردی؟
😂😂😂
#طنز
#طنز_جبهه