eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.7هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان حالادیگر روزهای زندگیم؛معمولی وروتین نمیگذشت. پربوداز شبیه به هیچ کس نبودن.مدام حسرت میخوردم که ای کاش سرطان ومرگ فرصت بیشتری برای ماندن کنار این مرد جنگ ارزانیم کند. مردی که لباسش اززره بودوقلبش ازطلا. به کمرسلاح میبست وبادست باغی ازعشق میکاشت. این بوداعجازشیعه.وپدر درگرمابه وگلستانش. رفاقت میکردبا ابلیس... اسلام چیزی جزانسانیت نبودوشیعه شاهی جزعلی. علی خط به خط نفسهایش انسان نوازی میکرد..چه برپیشانی دوست؛چه برقلب دشمن. بیچاره پدر که بوته ی احساسش را سوزاندوکینه ی پرحماقت به جایش نشاند. اصلامگرمیشودعلی راشناخت ودوست نداشت؟؟؟وچیزی که در این بین سوال میشدبرلوح افکار؛مطالبی بود که ازبغض شیعیان درموردعدم برادری ووحدت بین شیعه وسنی.درشبکه های اینترنتی میخواندم وتعجب:آفت میشددرجانم. مگرمیشد پیرو علی باشی ورسم بددهانی وآزردن بدانی؟؟. مگرمیشدشیعه امیربودودل خنک کرد به کشتار مظلومان سنی دریمن و فلسطین و سوریه؟؟؟؟ اصلامگرامکان دارد که سنگ مولارا به سینه زدودهان بازکرد به زنازاده خواندن هرچه پیرواهل سنت است؟؟؟ دلی که علی پادشاهش باشد.زبان قلاف میکند وپنجه مشت... علی ابن ملجم را دایه گی کرد پیرو اهل سنت که دیگرجای خود دارد . اگر حرومزاده ای هم باشد از قبیله ی وهلبیت است.نه مادر و برادر سنی من ،که حب علی لقمه به لقمه در کام جانشان نشسته بود . من معنی برادری را که بین پنجه های گره خورده حسام علی پیرو،در انگشتان دانیالِ سنی دیدم. در بند پوتینی که هردو گره زدند و عزم ایستادن کردن درمقابل حیوان صفتان داعشی. درزندگی من که حسام شیعه نجاتش دادو عملیاتی که دانیالِ سنی انجام اش.. این بود رسم برادریِ شیعه و اهل سنت.. روزها میدوید و کام عمرم ملس میشد به شیرینی صحبتهای حسام و تلخ از مرگی که عطر کافورش را در چند قدمی ام حس میکردم .. حسام یک روز در میان بعد از کار، قبل ازرفتن به خانه خودشان، به دیدنم میآمدوچشمه ای جدید از محبتش را ارزانی ام میداشت. وصبورانه ،صبر به خرج میدادمحض تحملِ کج خلقی های منوط به روزهایِ بی حالی و دردم هربار که بی قراریم را میدید،صوت قرآنش را مسکنی میکرد بر بی تابیم.. و من قطره میشدم از فرط خجالت که اوسالم است و جوانی هدر میدهد به پای نفس های یکی درمیانم. ) مردهای مذهبی عاشقترند اما فقط مهربانی شان گره خوردست با حجب و حیا ( مدتی به همین منوال گذشت واز نبض احساسم ،آذین بستم خاطراتم را . تااینکه به ایام محرم نزدیک میشدیم و به واسطه ی حضور پروین در خانه ، مدام تلویزیون روشن بود و نوایِ عزاداری در فضا میپیچید ... @Shahadat_dahe_haftad