🔔
⚠️ #تـــݪنگـــر_صبحگاهی
✍فــرشته از خـــدا پرسید:
مَـردمانت مســـجد می سازند نماز
می خـوانند چـــرا برایشان #باران
نمی فـــرستی؟؟!!
👈خــدا پاســـــخ داد:
گــوشه ای از زمین دخترڪی ڪنار
مادر و برادر مــــریضش در خانه ای
بی ســقف بازی می ڪند!
👌تا مخلوقاتــم #سقــفی بـرایشان
نسازند آســـــمان من سقـف آنهاست
پــس اجــازه بارش🌧 نمی دهـــــم!
▫️خدایا #نانی دِه ڪه به ایـــمانی
برسم نه ایمانی ڪه به نانی برسیم.
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🌸 فرازی از وصیتنامه شهید
خدایا شڪرت ڪه عشق حسینت را
در دلمان زنده گرداندی
تا دگر بار حماسه های عاشورا
در ابعادی دیگر از تاریخ زنده گردد...
خدایا مرگ ما را شهادت در راه خودت قبول ڪن باشد ڪه با نیل به این سعادت عظما ما را همیشه جاوید گردانی،والسلام.
#شهید_علی_پاجانی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#چادرانه
❤️خیلی ها می پرسن: ❤️
💖"کی گفته محجبه ها فرشته اند؟؟!💖
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام_
💝◄ 💞همانا عفیف و پاکدامن،فرشته ای ازفرشته هاست.💞
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#تلنگر
میگفت
خیلی از بچه مذهبیا
خیلی از ماها که عجل لولیک الفرج گفتنامون گوشِ فلکُ کر کرده
بعدِ ظهور از حضرت میبُریم
چون منتظرِ یه امامِ مظلومیم
نه امامِ مقتدر !
میگفت
ما عادت کردیم برای ائمه فقط گریه کنیم
فقط بگیم بمیرم برای مظلومیت حسین
فقط شعارِ یا لیتنا کنا معک سر بدیم
میگفت
همه ی اینا خوبه
اما جوری نباشه
که وقتی پای عمل اومد وسط
و اومدی توی گود
دنبالِ یه قطره آب بگردی برای تشنگیِ امامت
میگفت
بعضیا اقتدار رو که از حضرت میبینن
اشداء علی الکفار رو که میبینن
دل میکنن
میرن تو لشکر مقابل
یا بی طرف میشن و بی تفاوت
چون نگاهشون به بحثِ ظهور
و اتفاقاتِ بعدش غلط بوده
میگفت
باید خودتونُ آماده کنید
برای یه حکومتِ مقتدر
و یک عدالتِ عمیق و جدی
اگر آماده نباشیم
و شناختِ درستی نداشته باشیم
اعمال حضرت رو نمیتونیم تحلیل کنیم که هیچ ،
ممکنه باهاشون مخالف هم بکنیم !
و نمیتونم تو فتنه هایی که پیش میاد درست رو از غلط تشخیص بدیم
دورانِ حکومت امام زمان با همه ی اماما فرق میکنه
و بلاخره دورانِ اقتدار و پایانِ مظلومیتِ ائمه و پیروانشون
با ظهورِ حضرت آغاز میشه .
میخوام بگم ؛
حواستون
به طرزِ نگاهتون باشه
یه وقت ،
امامِ زمانتونُ تو پستی بلندیِ زمان گم نکنید
یه وقت ،
به این ندبه های صبح و بازهمنیامدیگفتنهای غروبِ جمعه دل خوش نکنید
و یادتون نره که کوفیا ، تو العجل گفتن به امام زمانشون ،
از همه بهتر بودن !
کربلاها در پیش داریم ...
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
|•~•|وقتی پای باور در میان باشد
لیلی نام دیگر جنگ است ✌✨
#شهید_سید_مصطفی_موسوی 🌱😍
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#خوابى_كه_خوشبويش_كرده_بود....!!
🌷یک شب قبل از شروع عملیات بیت المقدس، حسین تو سنگر خوابیده بود، دوستانش وارد سنگر می شوند، با ورودشان در سنگر بوی عطر و گلاب مستشان می کنند؛ بوی عطر از بدن حسین بود! آنقدر از این بو مست شده بودند که حسین را از خواب بیدار کردند، به او گفتند: «حسین! این چه عطری ست که زده ای؟ چقدر خوش بوست گیج مان کرده. بده تا ما هم بزنیم.»
🌷حسین با چشمانی خواب آلود گفت: «عطر کجا بود؟ اصلاً من عطری ندارم؟ دیوانه شدید؟ بیائید مرا بگردید.» ولی دوستانش قبول نمی کردند، لحظاتی گذشت، حسین کاملاً هوشیار شده بود و به دوستانش با تُندی گفت: «چرا مرا از خواب بیدار کردید؟ داشتم خواب می دیدم.» گفتند:«چه خوابی؟» نگفت. با اصرار زیاد حسین را به حرف آوردند.
🌷حسین با چشمانی اشک بار گفت: «امام زمان (عج) را سوار بر اسب سفید در خواب دیدم که به من گفت: «به زودی شهید می شوی.» خواب امام زمان (عج) او را خوش بو کرده بود!! دوستانش می گفتند: «در حین عملیات تیری به حسین خورد و حسین را به زمین انداخت. او با همان حال قرآن را باز کرد و مشغول به تلاوت قرآن شد. بچه ها می خواستند او را به عقب برگردانند ولی او مخالفت کرد.»
🌷....حسین گفت: «بچه ها با من کاری نداشته باشید مگه امام زمان (عج) را نمی بینید؛ بروید جلو پیش امام زمان (عج)، مرا وِل کنید....»
🌹خاطره اى به ياد شهيد معزز سيد حسين گلريز
راوى: مادر شهيد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#ترک_گناه
حضرت #آیت_الله_بهجت
🌼هرڪس در دام #گناه افتاده و بہ
آن #عادت ڪرده جهت ترڪش ۴۰ هفته مستدام بر سر مزار یڪے از علما رفتہ و برایش #قرآن بخواند
#بسیاااااار_مجرب_جهت_ترک_گناه
✍تو رو خدا #گناه نکن😭 مگه اعتقاد نداری #امام_زمان نگاهت میکنه؟ مگه اعتقاد نداری #امام _زمان #غصه شیعیانش و میخوره؟
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#رمان_از_سوریه_تا_منا
#قسمت_12
*دوست دارم زودتر خانوم خونه م بشی *
طنین صدایش مدام توی گوشم می پیچید.
مطمئن بودم زهرا بانو هم نسبت به این تصمیم واکنش نشان می دهد.چرا که مدام به فکر جهزیه اک بود آن هم به بهترین شکل ممکن.چیزی که زیاد برای خودم مهم نبود.حتی به صالح نگفتم که خانه رع چه کار کنیم ؟ خیلی کار داشتیم و این پیشنهاد صالح همه را سردرگم می کرد.
درست مثل تصورم زهرا بانو کلی غر زد و مخالفت کرد اما بابا انقدر گفت و گفت و گفت که سکوت کرد و کم و بیش متقاعد شد.
اینطور که فهمیدم هنوز قرار بود با سلما و پدرش توی خانه ی پدرش زندگی کنیم.مشکلی نداشتم اما از صالح دلخور بودم که درمورد این مسائل با من چیزی نمی گفت.
از طرفی هم نگران بودم. از این همه اصرار و عجله واهمه داشتم و سردرگم بودم برای تشکیل زندگی جدید.
دو روز بود که صالح را ندیده بودم.انگار لج کرده بودم که حتی به او نمی گفتم یک لحظه به دیدارم بیاید و خودم هم با او تماسی نداشتم.اصلا این سکوت صالح هم غیر طبیعی بود.
انگار چند شهر از هم فاصله داشتیم و همسایه ی دیوار به دیوار هم نبودیم.بی حوصله و بغض آلود بیرون رفتم.
مدتی بود به پایگاه نرفته بودم.هنوز پیچ کوچه را رد نکرده بودم که ماشین صالح از جلویم رد شد.
بی تفاوت به راهم ادامه دادم.صالح نگه داشت و صدایم زئ توجه نکردم.
_مهدیه جان...مهدیه خانوم...ایستادم اما به سمت او نچرخیدم.ماشین را خاموش کرد و به سمتم دوید.
_خانومی ما رو نمی بینی؟
بدون حرکتی اضافی گفتم:
_سلام...
_سلام به روی ماهت حاج خانوم
_هنوز مشرف نشدم.پس لطفا نگو حاج خانوم.
_چی شده خانومم؟با ما قهری؟نمیگی همسایه ها ببینن بهمون می خندن؟
_همسایه ها جای من نیستن که بدونن چی تو دلم می گذره
_الهی من فدای دلت بشم که اینجوری دلخوری. می دونم...به جان مهدیه که می خوام دنیا نباشه خیلی سرم شلوغ بود.الان هم باید برگردم محل کار.فقط چیزی لازم داشتم که برگشتم .قول میدم شب بیام باهم حرف بزنیم.باشه خانومم؟!
مظلومانه به من خیره شده بود.گفتم:
_لطفا شرطمون یادت نره.
باتعجب به من نگاه کرد.گفتم:
_اینکه مواظب خودت باشی.
لبخند زد و دستش را روی چشمش گذاشت.
سوار ماشینش شد و با عجله دور شد.آهی کشیدم و راهی پایگاه شدم.
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#برادرم؟!
گر تمام شهر زلیخا شوند و
جلوه گری کنند
⬅تو یوسف باش
⬅یوسف گونه ببین
⬅یوسف گونه رفتار کن
خدا را چه دیدی
شاید ⬇
با یوسف بودن تو
↩زلیخا هم به خود آمد.
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣