❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐۲۹ دی ماه سالروز شهادت مدافع حرم " محمود رضا بیضایی " گرامی باد
💠به معنای واقعی اهل کار و عمل بود
🔻مردِ کار
🌷زیاد درباره کارش از او سوال نمیکردم اما میدانستم که #پرکار است. به قول خودمان توی کار اهل دودَر کردن نبود. کارش را واقعا #دوست داشت.
🌷وقتی تهران باهم بودیم، از تماسهای تلفنی زیاد، از چشمهایش که اغلب #بیخواب و سرخ بود، از اکتفا کردنش گاهی به دو سه ساعت خواب در شبانهروز، از صبح خیلی زود سرکار رفتنهایش یا گاهی دوسه روز خانه نرفتنش، میدیدم که چطور برای کارش #مایه میگذارد.
🌷در یکی از جلسات اداری در محل کارش به فرماندهی مستقیمش اصرار کرده بود که روزهای #جمعه کارش تعطیل نشود. در آن جلسه این موضوع را به #تصویب رسانده بود.
🌷 #کمردرد شدیدی پیدا کرده بود؛طوری که وقتی برمیگشت نمیتوانست پشت فرمان بنشیند.
میگفت: آنجا برای این کمردرد رفتم دکتر، مُسَکّنی بهم زد که گفت این مُسَکن فیل را از پا میاندازد؛ ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد.
🌷سفر آخر را هم باهمین کمردرد رفت و در عملیاتی که به #شهادت رسید، جلیقهی #ضدگلوله را بهخاطر وزن آن به تن نکرده بود. محمودرضا در حد خودش #حق_مجاهدت و کار #برای_انقلاب را ادا کرد و رفت.
🌷من اعتقاد دارم #شهادتش، #مزد_پرکاریاش بود.
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
#شهید_مدافع_حرم
#سالگرد_شهادت
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
🍃🌸
#بدگویی
✅ کسیکه، در غیاب مردم از آنها بدگویی کرده،
و وقتش را با سپری کردن،
به امور شخصی دیگران میگذراند،
خیلی سریع،از دائرهٔ #ارتباط و #اعتماد
و #احترام_مردم اخـراج می شود.
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
عجب حڪایتی دارد این شهید والامقام:
در ۷ تیر متولد می شود
در ۷ تیر اسمش برای حج در می آید
در ۷ تیر به عضویت سپاه در می آید
در ۷ تیر عازم جبهه می شود
در ۷ تیر ازدواج می کند
در ۷ تیر تنها دخترش بدنیا می آید
در ۷ تیر هم به #شهادت می رسد...
#شهید_احمد_اللهیاری
یادش با ذکر صلوات
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
هدایت شده از گـۘۘـۘۘـٖٖمـْஓ͜ঠৡۘۘـۘۘـٖٖناٖٖـْஓ͜ঠৡۘۘـۘۘـٖٖم
1_45147476.mp3
4.58M
نوای_شهدایی ویژه
دلی که از رفیقای شهیدش جامونده😭😭
حاج_مهدی_سلحشور
http://eitaa.com/joinchat/2443706369Cf2cb04cbae
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#تلنگرانہ
🏊♀️ اڪثر ڪسانے ڪہ لب دریا غرق
میشن شنا بلدن‼️
پس چرا غرق میشن⁉️🤔
📛 چون زیادے بہ خودشون مطمئنن 😌
و میرن جلو🚶
هرچے بهشون میگے نرید جلوتر ❌
میگن ما بلدیم😇
ناشے نیستیم❗️
⚠️ توے ارتباط با نامحرم
زیادے بہ خودت مطمئن نباش⛔️
✅ حد و حدود رو رعایت ڪن
وگرنہ☝️🏻
مثل خیلے ها غرق میشے🌊
🔔 یادت باشہ خیلے ها بودن
از من و تو دین و ایمانشون محڪم تر بودہ
و غرق شدند😏
یوسف(ع)ڪہ پیغمبر خدا بود
با اون ایمانش فرار ڪرد😱
از خلوت با نامحرم
من و تو ڪہ هیچے❗️
#حواسمونباشه
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🍂روحالله اومد پیشم برای مشورت. گفت به نظرت برم #دانشگاه یا اقدام کنم برای #سپاه؟
🍂گفتم به نظرم تو دانشگاه آینده بهتری داشته باشی. کمی فکر کرد و گفت:
-پس #سربازی امام زمان(عج) چی؟
🍂برای آیندهاش #هدف داشت. هدفی بزرگ که به آن رسید.
✍یکی از دوستان شهید
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
#رمان_از_سوریه_تا_منا
#قسمت_24
روی تخت.خوابم برده بود.😴 سِرُم به دستم وصل بود و صالح و سلما و زهرا بانو توی اتاق کنارم بودند.قبل از سِرُم. آزمایش دادم و گفتند تا اتمام سرم حتما جوابش را می دهند.
صالح نگران بود😞 اما به روی خودش نمی آورد.با من صحبت می کرد و سر به سرم می گذاشت😃
سلما کلافه به زهرا بانو گفت:
_زهرا خانوم می بینید این داداش من چقدر بی ملاحظه س؟!!!😕
صالح حق به جانب گفت:
_چرا؟!!مگه چکار کردم؟!!!😒
سلما به من اشاره کرد و گفت:
_ببین بیچاره داره بیهوش میشه بذار بخوابه کمی حالش جا بیاد.همش حرف می زنی.
مهدیه...خودت بگو...اصلا متوجه حرفاش شدی؟🤔
لبخند بی جانی زدم 🙂و گفتم:
_آقا مونو اذیت نکن.چیکارش داری؟
صالح گفت:
_خوابت میاد؟
_یه کمی...
_ببخش گلم.اصلا حواسم نبود.
ملحفه را مرتب کرد و خواست برود که گوشه ی آستینش را گرفتم.
_تنهام نذار صالح.😟
_باشه خوشگلم.دکتر گفت جواب ازمایش زود مشخص میشه.برم ببینم چ خبره؟
رفت و من هم چشمم را بستم .نمی دانم چقدر گذشت که خوابم برد.😴
با صدای زیر و بم چندنفر بیدار شدم و چشمم را که باز کردم صالح با لبخند پهنی😁 که سراسر پر از شوق بود خم شد و پبشانی ام را بوسید.😘خجالت کشیدم.
بابا و پدر جون هم آمده بودند.همه می خندیدند😃 اما من هنوز گیج بودم.سلما با صالح کل کل می کردند و مرا بیشتر گیج کرده بودند.😧
_چی شده؟؟؟
صالح گفت:
_چیزی نیست خانومم تو خودتو نگران نکن.☺️
سلما سرک کشید و گفت:
_آره نگران نباش واسه بچه ت خوب نیست و چشمکی زد.😉 از خجالت به او اخم کردم و به پدر جون و بابا اشاره کردم.
زهرا بانو پلکش خیس بود.دستم را نوازش کرد و گفت:
_دیگه باید بیشتر مراقب خودت باشی.دیگه دونفر شدین.
هنوز گیج بودم. *مثل اینکه قضیه جدیه *
بابا و پدر جون تبریک گفتند و با هم بیرون رفتند.صالح فقط با لبخند😀 به من نگاه می کرد.
با اشاره ای او را به سمت خودم کشاندم
_اینا چی میگن؟
_جواب آزمایشتو گرفتم گلم.تو راهی داریم ضعف و سرگیجه ت به همین دلیل بوده.
چیزی نگفتم.فقط به چشماش زل زدم👀
و سکوت کردم. *یعنی من دارم مادر میشم؟ به این زودی؟ *
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
عاشقان وقــــــــت نماز است اذان میگویـــد ...
هرچ خواهـید بخواهــید خجــالت نکشید
#نماز_ اول_ وقـــــــت🌷