🍂🍁🍀🍃🌻🍃🍀🍁🍂
داستان
#فنجانے_چاے_با_خدا
#قسمت_نود_و_نه
مسافرِ خاکی معجزه زده که زائر میخرید و عددی نمیفروخت..
قبل از حرکت به پروین و فاطمه خانم متذکر شدیم که حسام تا رسیدن به مرز، نبایداز سفرمان باخبر شودکه اگر بداند نگرانی محض حالِ بیمارم،خرابش کندو کلافه..
ودراین بین فقط مادر بود که لبخند زنان ،ساک بسته شدم سفرم را نظاره میکرد و حظ میبرد..
مانتوی بلند و گشادمشکی رنگ،تن نحیفم را بیشتر از قبل لاغر نشان میدادوپروین باتماشایم غر میزدکه تامیتوانی غذا نخور..ومن ناتوان از بیانِ کلمات فارسی بامادرانه هایش عشق میکردم.
فاطمه خانم به بدرقه مان آمد و گرم به آغوشم کشید.به چشمانم خیره شدواشک ریختتابرایش دعاکنمودعوت نامه ی امضاشده اش رااز ارباب بگیرم.
اربابی که ندیده عاشقش شده بودم و جان میدادم برای طعم هوای نچشیده اش..
وقتی به مرز رسیدیم برادرم باحسام تماس گرفت و اورا درجریان سفرم قرار داد.
نمیدانم فریادش چقدر بلند بود که دانیال گوشی را ازخوددورکردو برایم سری از تاسف تکون داد..
باید میرنجیدم ..حسام زیادی خودخواه نبود؟
خودعشقبازی میکردونوبت به دل من که میرسید خط و نشان میکشید؟
جملات تکه تکه و پر توضیح دانیال ،از بازخواستش خبر میدادو مخالفت شدید..
دانیال گوشی به سمتم گرفت تا شانه خالی کندو توپ را به زمین من بیاندازد.
امامن قصد هم صحبتی و توبیخ شدن را نداشتم .هرچند که دلم پرمیکشیدبرای یک ثانیه شنیدن،سری به نشانه مخالفت تکان دادم و درمقابل چشمان پر حیرت برادر ،راه رفتن پیش گرفتم.
ده دقیقه ایی گذشت و دانیال به سراغم آمد) سارا بگم خدا چکارت کنه ..
یه سره سرم داد زد که چرا آوردمت..کلی هم خط و نشون کشید که اگه یه مو از سرت کم بشه تحویل داعشم میده..(
از نگرانی های مردانه ی حسام خنده بر لبانم نشست .
دانیال چشم تنگ کرد و مقابلم ایستاد )میشه بگی چرا باهاش حرف نزدی ؟مخمو تیلیت کرد که گوشی را بدم بهت ..
دسته گل رو توبه اب دادی و منو تا اینجا کشوندی ،حالا جوابشونمیدی و همه رو میندازی گردن من ؟(
شال مشکیم را مرتب کردم) تا رسیدن به کربلا باید تحمل کنی..(
طلبکاروپرسوال پرسید)چی ؟ یعنی چی؟ (
ابرویی بالا انداختم)یعنی تاخود کربلا ،هیچ تماسی هیچ تماسی رو از طرف حسام پاسخ گو نمیباشم..
واضح بود جناب اقای برادر ؟؟(
نباید فرصت گله و ناراحتی رابه حسام میدادم.من به عشق علی و درفرزندش حسین و عباس پابه این سفر گذاشته بودم .پس باید تارسیدن به مقصد دور عشق حسام را خط میکشیدم..
وارفته زیرلب زمزمه کرد) بیاو خوبی کن ..کارم دراومده پس..کی میتونه از پس زبون اون دیوونه ی بی کله بربیاد ..کبابم میکنه..(
انگشتم را به سمتش نشانه رفتم) هوووی ..درمورد شوهرم، مودب باشااا..(
از سرحرص صورتی جمع کردو نامردی حواله ام ..
بازرسی تموم شدو ما وارد مرز عراق شدیم..
سوار بر اتوبوس به سمت نجف ..کاخ پادشاهی علی ..اینجا عطر خاکش کمی فرق نداشت؟؟
#ادامه_دارد...
@Shahadat_dahe_haftad
🍂🍁🍃🍀🌻🍀🍃🍁🍂
🌿🌹☘🌺🍀🍃🌸🌿🌷
داستان
#فنجانی _چای_با_خدا
#قسمت_صد
اتوبوس به نجف نزدیک میشد وضربان قلب من تپش به تپش بالا میرفت.
اینجا حتی خاکش هم جذبه ایی خاص و ویژه داشت. حالِ بقیه ی مسافران دست کمی از من نداشت.. تعدادی اشک میریختند.. عده ایی زیر لب چیزی را زمزمه میکردند. ونوای مداحی مرد تپل و چفیه به گردن نشسته در جلوی اتوبوس این شور را صد چندان به جانم تزریق می نمود. حس عجیبی مانند طوفان یک به یک سلولهایم را می نوردید و من نمیدانستم دقیقا کجای دنیا قرار دارم. طعمی شیرین، شاید هم ملس.. اصلا نمیدانم . هر چه که بود کامم داشت مزه ی آسمان را میچشید..نمیدانم هرچه که بودکامم داشت مزه ی آسمان رامیچشید..دراین بین حسام مدام تماس میگرفت وجویای مکان وحالمان میشد.بماندکه چقدر اصراربه حرف زدن بامن راداشت ومن حریصانه صبوری میکرد.نیمدانم چقدرازرسیدنمان به آن خاک ابری میگذشت که هیجان زیارت وبی قراری،جان به لبم رساند وپادریک کفش کردم که بریم به تماشای سرای علی..امادانیال اصرارداشت تاکمی استراحت با حان بخریم وکمی انرژی انباشته کنیم محضه ادامه ی راه که تو بیماری واین سفر ریسکی بزرگ..مگرمیشدآن حجمه ازتلاطم عاشقی رادیدویک جانشست؟؟اینجا آهن ربای عالم بود ودلربایی میکرد..هردلی که سرسوزن محبت داشت،سینه خیزتاحریم علی رامیدویید..ماکه ندیده،مجنون شدیم.راستی اگر درخلافتش بودیم دست بیعت میدادیم یاطناب به طمع گرفتن بیعت به دورش میبستیم؟؟این عاشقی،حکمش بی خطری زمان بود یاواقعا دل اسیر سلطان،غلامی میکرد؟؟نمیدانم..امابایدترسید..این خودمجنون،اسم جان شیرین که به میدان بیاید،لیلی رادودستی میفروشد..حرفهای دانیال اثری نداشت ومجبورشد تاهمراهیم کند.هجوم جمعیت آنقدر زیاد بود که گاه قدمهای بعدیم را گم میکردم.از دور که کاخ پادشاهی اش نمایان شد،قلبم پرگرفت ودانیال ساکت چشم دوخت به صحن علی..بادهانی باز محو تماشا ماندم.اینجا دیگر مرزی برای بودن،نبود..اینجاجسم ها بودند،اما روح ها نه..قیامت چیزی فراتر از این محشربود؟؟درکنارهیاهوی زائرانی که اشک میریختند وهرکدام به زبان خودشان،امیراین سرزمین فقیرنشین راصدا میزدند،ناگهان چشمم به دانیال سنی افتاد که بی صدا اشک ازگوشه ی چشمانش جاری میشد..ودست بلندکرده زیرلب نجوا میکرد..در دل قهقه زدم،باتمام وجود..اینجاخود خدا حکومت میکرد..بیچاره پدر که با نان نفرت از علی مارا به عرصه رساند و حالا دختری مرید وپسری دلباخته ی امیرالمومنین روی دستانش مانده بود..واین یعنی"من الظلمات الی النور"..طی دوروزی که درنجف بودیم گاه وبی گاه به زیارت محبوس شده در زنجیره ی زائران،آن هم از دور رضایت میدادم ومرهم نسخه پیچ،تحویل میگرفتم..حالا دیگردانیال هم بدترازمن سرگشته گریه میکرد و یک پای این عاشقی بود..باگذشت دوروز بعداز وداع با امیرشیعیان که نه،امیر عالمیان..به سمت کربلا حرکت کردیم..با پاهایی پیاده،قدم به قدم جنون زده گان حسینی..
# ادامه_ دارد..
@Shahadat_dahe_haftad
🌿🌺🍀🌷☘🌹🍃🌸🌿
🍃⭐️
•| #زمـزمـه_شـبـانـه
قبل از خواب زمزمه کنیم...
• إِلَهِی وَ اجْعَلْ هَوَايَ عِنْدَكَ •
خدایا!خواهش دل مرا
به سوی خودت قرار بده...؛
•| #صحیفهسجادیه_دعای٢٢
.
.
🍃⭐️| @Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد ❣
﴾﷽﴿
به رسم هر روز صبح:
#سلام_برسرور_سالار_شهیدان ✋
#حضرت_ابا_عبدالله_الحسین(ع)؛
روزمون رو شروع کنیم:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ
عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما.
بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الحُسَینِ
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت +دهه هفتاد❣
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
☀️قرائت هرروز دعای عهد📲
* بسم الله الرحمن الرحیم *
✨اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.✨
✨اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.✨
✨اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،✨
✨وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.✨
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
#دعای_عهد
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت_دهه_هفتاد❣
💠یه سلامی هم بکنیم به یه آقای تنها..
سلام تنها ترین آقا‼️
سلام تنهاترین سردار‼️
سلام ای عشق بی پایان‼️
سلام ای یار بی یاران‼️
💠سلام عزیز دل حضرت زهراء(س)
https://eitaa.com/Shahadat_dahe_haftad
#اگه_گناه_کردی ↯
حداقل بعدش پیشمون باش☔️
❤️امام صادق ؏ ؛
همانا پشیمانے از گناه انسان را
به دست کشیدن از آن وا میدارد
📚:اصول کافے ۱۵۹/۴
@Shahadat_dahe_haftad
🍃❤️
وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَىٰ
قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا
عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ(طه/۱۷و۱۸)
خـدا فقـط پرسید: آن چیست در دست تـو؟
موسی گفت:این عصای من است. بر آن تکیه میدهم و...
همیشه به این آیه که میرسم از خودم میپرسم:
چـرا جـنـاب مـوسـی در جـواب خـدای مهـربـان
یـک کلمـه نـگـفـت: ایـن "عصـاست"... و تمـام!
چرا این همه توضیح واضحات داد برای خدایی
کـه از همـه چیـز آگـاه است؟
و همیشه میـرسـم به ایـنکـه
اگر کسی،کسی را بسیار دوست داشته باشد
منـتـظـر اسـت کـه او
چیـزی بگـویـد ...
چیـزی بپرسـد ...
چیـزی بخواهد ...
تـا آن وقت هرچـه که در دل دارد
بـبـافـد به دل زمـیـن و آسـمـان
و بـه قـدر چند جمله ای هـم که شده
بیشتـر با محبـوبـش حـرف بـزنـد.
حتـیٰ بـه قـدر کلمـه ای بیشتـر،
لحظـه ای حتـیٰ ...
🍃 @Shahadat_dahe_haftad
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَىٰ قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ
باید شبیه موسی شویم
و بفهمیم که هم صحبتی با او
بیش از آنکه «به کار او» بیاید
به «کام ما» است ...
توضیح واضحاتِ حضرتاش
حکایت اشتیاقِ بی حسابش است
به هم صحبتی با آسمان ...
🍃 https://eitaa.com/Shahadat_dahe_haftad
•| #الگو_بردارے_از_شهدا
درموقع نماز خواندن چند
دقیقهای فکرکنید بعد نماز بخوانید.
نماز را باحضور قلب بخوانید به
معنی آن توجه بیشتری داشته باشید.
•| #شهید_عباسعلی_آورجه
.
@shahadat_dahe_haftad