❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
#شهید_احمد_مکیان #شهید_دهه_هفتادی آرام بود #قسمت_6 احمد در دوران کودکی خیلی آرام بود. یعنی آرام
#شهید_احمد_مکیان
#شهید_دهه_هفتادی
انس با قرآن
#قسمت_7
وقتی احمد کوچک بود ما کلاس های فرهنگی و عزاداری را داخل خانه خودمان برگزار می کردیم کلا سه اتاق داشتیم یک اتاق برای پدرم بود یک اتاق برای ما و یک اتاق هم پذیرایی. اتاق پذیرایی محل کلاس قرآن و برگزاری عزاداری بود احمد در چنین خانه ای بزرگ شد و در شرایطی رشد کرد که غالبا قرآن می شنید
پدرم بعد از نماز صبح با صدای بلند قرآن میخواند و تمام اهل خانه صدای قرآنش را می شنیدند. احمد در این فضا با قرآن انس گرفت و زمینه ای فراهم شد که زودتر از هم سن و سالانش قرآن را بخواند و حفظ کند.
راوی: پدر شهید
حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
10.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 #نماهنگ احساسی #اربعین
🌴قدم قدم پا میزارم تو جاده ها
🌴تا برسم به کربلا حسین حسین
🎤 مهدی #رسولی
👌 #فوق_زیبا
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
🌹🌹🌹
یه زمانی کسی میرفت کربلا خیلی تو چشم بود
ولی الان کسایی که جاموندن بیشتر تو چشمن
یا اباعبدالله(ع)....
پایم که جامانده....
دلم را میفرستم به زیارتت ارباب....
انگار که قسمت نیست ...
چشمانم کربلایی شوند....
امسال هم دلم راهی کربلا میشود...
درآن زمين که پناه تمام عالم بود...
فقط برای من روسياه جا کم بود؟؟😭
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❤🍃❤
سرفه ... سرفه ... سرفه ... !😔
حساب آنها که در خیابان؛
با صدای خشک نفس هایشان از کنارم رد شده اند، از دستم در رفته...
از #درد به خود می پیچند!
یک گوشه در خودشان مچاله می شوند و #ریه هایشان، اذن دخول #هوا را صادر نمی کند...
به یکی از ایشان گفتم که #شلمچه کجاست؟!
چشم هایش شد چشمه #اشک...
سینه اش #زخمی بمب های شیمیایی همان جا بود...
می گفت:
#ماسک به تعداد بچه ها نبود...!
🌷#جانبازی
🌷#شهید_زن
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
مادر شهید: بیشتر از اینکه از تیر خوردن بترسد، #ازمن میترسید! اگر بلایی سرش میآمد، به #همسرش سف
🔹بهشدت روی #بیتالمال و حقوقی💰 که میگرفت حساس بود. بارها حق مأموریتش را دریافت نکرد❌. گاهی هم از جیب خرج میکرد و آن را #وظیفه خود میدانست.
🔸سال 94 در یکی از مناطق درگیری شدیدی💥 بهوجود آمد که #مرتضی مجبور به عقبنشینی شد. وقتی برگشت به فرماندهاش گفتم: «مرتضی #60روز است که اینجاست. بهتر است به عقب برگردد.»
🔹با برگشتش موافقت شد✅. نگاهی به ظاهرش انداختم؛ 🔅یک لباس جنگی و 🔅یک جفت دمپایی تنها چیزی بود که داشت. پرسیدم: «پس #وسایلت کو⁉️» گفت: «حجم آتش🔥 اجازه نداد چیزی با خود به عقب بیاوریم.»
🔸لباسی نبود🚫 که به او بدهیم. کفشی #کهنه پیدا کردیم و به او دادیم تا با آن به #دمشق برود. مقدار کمی پول💴💎 به او دادم و گفتم: «به دمشق که رسیدی برای خودت لباس👕 تهیه کن».
🔹چند روز بعد یکی از نیروها با پاکتی📩 پول نزد من آمد و گفت: « #مرتضی این پول را برگرداند.»، پاکت را باز کردم و دیدم بیشتر از نصف پول را برگردانده😕، تنها یک شلوار ساده👖 خریده بود و پیراهنی👕 از آن هم سادهتر تا بتواند به #ایران برگردد، حتی کفش هم نخریده🚫 بود.
#شهید_حسین_مرتضی_پور
@Shahadat_dahe_haftad
چفیه روگرفت و پهن کرد،دراز کشید ودستش رو روےسرش گذاشت
نگاه کردم دیدم چه صحنه قشنگی شده 😍
موهاش کمی پریشان بود
زیرش هم چفیه سبز خوش رنگی پهن بودودر کناراون چفیه سبز رنگ، زمین ترک خورده ای بود👌
خیلی صحنه زیبایےبود.
یک عکس به نیت #شهادتش گرفتم📸
باخودم گفتم محمدهمین شکلی شهید مےشه ✌️
وقتی عکس شهادتش رو آوردند،دیدم در پی ام پی خوابیده وهمونطور موهاش آشفته اس،درست عین #همون_عکس