💠 #غسل روز #جمعه
امام صادق علیه السّلام فرمود:
▫️ غسل جمعه سنّتی است که رعایت آن بر هر مرد و زن، در حضر و سفر لازم است [۱] .
▫️ #غسل_جمعه وسیله #پاکیزگی و #کفّاره گناهان از جمعه تا جمعه دیگر است.
▫️علت تشریع غسل جمعه آن است که انصار در ایّام هفته به کار شتران آبکش و سایر حیوانات خود سرگرم بودند و چون روز جمعه فرا میرسید به مسجد میآمدند و مردم از بوی بد زیر بغلهای آنان اذیت میشدند، بدین جهت رسول خدا صلّی اللّٰه علیه و آله دستور داد تا روزهای جمعه غسل کنند. این بود که #سنّت بر آن جاری شد.
👌نکته:
دقت بفرمایید که یکی از علل تشریع غسل جمعه موردی است که در روایت فوق آوردیم. قطعا علل دیگری برای تشریع غسل جمعه وجود دارد که می توانید آنها را در کتاب شریف علل الشرایع مطالعه کنید.
----------
[۱]: یعنی مستحب مؤکّد است.
📚سنن النبی: اداب و سنن پیامبر صلی الله علیه و اله - صفحه ۱۲۱
#غسل_جمعه
#محمدی_باشیم
#سوال_کاربران
❓اگر کسی به #نیت غسل واجبی به حمام برود و ساعتها بعد یادش نباشد که آیا #غسل کرده یا نه حکمش چیست؟
✅جواب:
مسأله ۳۸۵: اگر شک کند که غسل کرده یا نه، باید غسل کند ولی اگر بعد از غسل شک کند، که غسل او درست بوده یا نه لازم نیست دوباره غسل نماید.
#دفتر_پاسخگویی_به_سؤالات_شرعی_فتحی
#۰۹۳۸۲۴۴۱۸۷۹
#۰۹۱۹۲۶۵۵۸۶۶
🆔 @hajfathi_ir
💠 #موسیقی گوش ندید، بخوانید👇
▫️در تفسیر #عیّاشی ذیل آیه «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» آمده که #امام_صادق (علیه السلام) میفرماید: از #گوش نسبت به آنچه شنیده، و از #چشم نسبت به آنچه دیده، و از #دل نسبت به آنچه باور کرده سؤال خواهد نمود.
▫️سپس از امام باقر (علیه السلام) نقل نموده که مردی به آن حضرت گفت:
پدر و مادرم فدای شما باد، من داخل #مستراح میشوم و صدای زنهای #آوازه_خوان و #آلات_لهو را از خانه همسایه میشنوم و بسا نشستن خود را طولانی میکنم تا آن صداها را بشنوم.
امام (علیه السلام) فرمود:
«چنین مکن».
آن مرد گفت:
▫️به خدا سوگند من در جلسه آنان شرکت نمی کنم، و تنها با گوش خود صدای آنان را میشنوم.
و امام (علیه السلام) به او فرمود:
مگر تو سخن خدا را نشنیده ای که میفرماید: «إنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ... ».
او گفت:
▫️مثل این که من تاکنون این آیه را نشنیدهام و اکنون استغفار میکنم.
امام (علیه السلام) فرمود:
▫️ اکنون #غسل (توبه) کن و هر چه میتوانی #نماز بخوان، چرا که تو، به گناه بزرگی مشغول بوده ای، و چه بد بود حال تو اگر با این حال میمردی....
----------
📚تفسیر عیاشی ج۲/۲۹۲
#به_کانال_قرآن_و_حدیث_بپیوندید👇
🆔 @hajfathi_ir
♨️جوان لامذهبى متدين و صاحب مقام شد
#علامه_طباطبايى رحمه الله عليه مى گويد:
🔻 يكى از دوستان چنين نقل كرد كه در ماشين نشسته بوديم از ايران به سفر كربلاى معلا حركت مى كرديم در نزديكى صندلى من جوانى #ريش تراشيده و #فرنگى مآب نشسته بود به اين جهت سخنى بين من و او رد و بدل نمى شد.
🔻ناگهان صداى اين جوان يك دفعه به زارى و #گريه بلند شد. بسيار تعجب كردم پرسيدم ؛ سبب گريه چيست؟
گفت: (اگر به شما نگويم به چه كسى بگويم من مهندس راه و ساختمان هستم از دوران كودكى #تربيت من طورى بود كه #لامذهب بار آمده و طبيعى بودم و مبداء و معاد را قبول نداشتم فقط در دل خود محبتى به مردم #ديندار احساس مى كردم خواه مسلمان باشند يا #مسيحى يا #يهودى، شبى در محفل دوستان كه بسيارى از آنها #بهايى بودند حاضر شدم و تا ساعتى چند به لهو و لعب و رقص و مانند آنها اشتغال داشتم پس
از گذشت زمانى در خود احساس شرمندگى نمودم و از كارهاى خودم خيلى نادم بودم و بدم آمد. ناچار از اطاق خارج شده به طبقه بالا رفتم و در آنجا مدتى #گريه كردم ناچار از اطاق خارج شده به طبقه بالا رفتم و در آنجا مدتى گريه كردم و چنين گفتم:
اى آن كه اگر خدايى هست آن تو هستى، مرا درياب!
🔻پس از لحظه اى پايين آمدم شب به پايان رسيد و ما از هم جدا شديم فرداى آن شب اتفاقاً رئيس قطار و چند نفر از بزرگان براى ماءموريت فنى خود عازم مسافرت به مقصدى بوديم، ناگهان ديدم از دور سيدى #نورانى نزديك من آمده به من سلام كرد و فرمود: با شما كارى دارم، وعده كردم فردا بعد از ظهر با او ديدار كنم.
🔻اتفاقاً پس از رفتن او بعضى گفتند: اين بزرگوار است چرا با بى اعتنايى جواب سلام او را دادى؟ چون وقتى آن سيد به من سلام كرد گمان كردم او احتياجى دارد و براى اين منظور اين جا پيش من آمده است. از روى تصادف رئيس قطار فرمان داد كه فردا بعد از ظهر كه كاملا تطبيق با همان وقت معهود مى كرد بايد فلان مكان بوده و دستوراتى داد كه بايد عمل كنم.
🔻من با خود گفتم بنابراين نمى توانم به ديدن اين سيد بروم فردا وقتى كه زمان كار محوله رئيس قطار نزديك مى شد در خود احساس #كسالت كردم كم كم دچار تب شديدى شدم به طورى كه بسترى شدم پزشك براى من آوردند و طبعاً از
رفتن به ماءموريت معذور گرديدم پس از آن كه فرستاده رئيس قطار بيرون رفت ديدم تب فرو نشست و حالم عادى شد خود را كاملاً خوب و سرحال ديدم، دانستم بايد در اين ميان سرى باشد ازاين رو برخاسته به منزل آن سيد رفتم به مجرد آن كه نزد او نشستم فوراً يك دوره اصول #اعتقادى با دليل و# برهان برايم گفت، به طورى كه من #ايمان آوردم، سپس دستوراتى به من داده فرمود: فردا نيز بيا؛ چند روزى همچنان نزد او رفتم. هنگامى كه پيش روى او مى نشستم هر حادثه اى كه براى من رخ داده بود بدون ذره اى كم و بيش حكايت مى كرد. و از افكار و #نيت شخصى من كه احدى جز من بر آنها اطلاع نداشت بيان مى نمود.
🔻مدتى گذشت تا آن كه شبى از روى ناچارى در مجلس دوستان شركت كردم و مجبور شدم قمار بازى كنم، فردا هنگامى كه خدمت او رسيدم فوراً فرمود: آيا #حيا نكردى كه اين گناه كبيره را مرتكب شدى؟
اشك ندامت از ديدگان من سرازير شده گفتم: غلط كردم، توبه كردم، فرمود: #غسل كن و #توبه كن ديگر چنين عملى را انجام مده. سپس دستوراتى ديگر فرمود خلاصه، به طور كلى رشته كارم را عوض كرد و برنامه زندگى مرا تغيير داد؛ چون اين قضيه در زنجان اتفاق افتاد وبعداً خواستم به تهران حركت كنم. امر فرمود كه بعضى از علما را در تهران #زيارت كنم و بالاخره ماءمور شدم كه براى زيارت #اعتاب_عاليات مسافرت كنم اين سفر سفرى است كه به امر آن #سيد بزرگوار انجام مى دهم.
دوست ما گفت: در نزديكيهاى عراق دوباره ديدم ناگهان صداى او به #گريه بلند شد، سبب را پرسيدم.
🔻گفت: الان وارد خاك عراق شديم، چون حضرت ابا عبداللّه عليه السلام به من خير مقدم فرمودند).
👌منظور آن كه اگر كسى واقعاً از روى #صدق و #صفا قدم در راه نهد واز صميم دل هدايت خود را از خداوند طلب نمايد موفق به هدايت خواهد شد اگر چه در امر #توحيد نيز شك داشته باشد.
📚 داستان هایی از اثار و برکات علماء - جوان لامذهبى متدين و صاحب مقام شد - صفحه۲۶
🆔 @hajfathi_ir