eitaa logo
|حُرّ|
2.3هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
26 فایل
[﷽] و داد زد اسلحه ها همانطور دستتان بگیرید که انگار دست معشوقه تان است:)🚶💣! کُپـۍ‌ آزاده ستون🙂 لف دادی313صلوات بهت میوفته رفیق:) مدیر: @fatemeh_siavashii ادمین تبادلات: @fatemeh_siavashii #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی #والسلام
مشاهده در ایتا
دانلود
|• کسى که به نوایى رسد طغیان مى کند.
سردارامیرعلی حاجی‌زاده‌ خطاب‌به‌اعضای‌کانال‌ کلیپ‌بعدی‌کانال‌را‌دریابید😂❤️🥤
- وتَمام‌ِدارایی‌مَن‌خُدایی‌ست‌ کهِ‌بِدونِ‌هیچ‌مِنَتی‌دوستَم‌دارد🌱🪵
از شیخ انصاری پرسیدند : چگونه میشود یک ساعت فکر کردن برتر از سال باشد؟ فرمودند: فکری مانند فکر جناب در روز ...
دور بودن مهم نیست، مهم همین بودنه؛ وقتی دوتا روح یکی بشن، صدای همو میشنون حتی از راه دور:)
ولی خب' قدرِ وصالُ کسایی میدونن که ، در فراق به سر میبرن:)
|حُرّ|
#قصه‌_دلبری قسمت ششم بعضی وقت ها فـردا یا پس فردایش به واسطه ماجرایی یا سوتی های خودمان می فهمید.
قسمت_هفتم می خواست خودش جلوی ما برود و یک نفر از آقایان را بگذارد پشت سرمان🚶🏻‍♂ مسخره اش کردم که :((از اینجـا تا حرم فاصله ای نیست که دو نفر بادیگار داشته باشیم!)) کلی کل کل کردیم. متقاعد نشد. خیلی خاطرمان را خواست که گفت برای ساعت سه صبح پایین منتظرش باشیم به هیچ وجه نمی فهمیدم اینکه با من این طور سرشاخ می شود و دست از سرم برنمی دارد، چطور یک ساعت بعد می شود همان آدم خشک مقدس از آن طرف بام افتاده! آخرشب، جلسه گذاشت برای هماهنگی برنامه فردا .. گفت:((خانما بیان نماز خونه!)) دیدیم حاج آقا را خواب آلود آورده که تنها دربین نامحرم نباشد. رفتارهایش راقبول نداشتم. فکرمی کردم ادای رزمنده های دوران جنگ را در می آورد نمی توانستم باکلمات قلمبه سلنبه اش کنار بیایم دوست داشتم راحت زندگی کنم، راحت حرف بزنم، خودم باشم .. به نظرم زندگی با چنین آدمی اصلا کارمن نبود ... دنبال آدم بی ادعایی می گشتم که به دلم بنشیند در چار چوب در ، با روی ترش کرده نگاهم را انداختم به موکت کف اتاق بسیج و گفتم :«من دیگه از امروز به بعد ، مسئول روابط عمومی نیستم .خدافظ!» فهمید کارد به استخوانم رسیده . خودم را برای اصرارش آماده کرده بودم . شاید هم دعوایی جانانه و مفصل برعکس ، در حالی که پشت میزش نشسته بود ، آرام با اطمینانه، گونهٔ پرریشش را گذاشت روی مشتش و گفت :«یه‌نفر رو به جای خودتون مشخص کنید و برید !» نگذاشتم به شب بکشد . یکی از بچه ها را به خانم ابویی معرفی کردم . حس کسی که بعد از سال ها تنگی نفس ، یک دفعه نفسش آزاده می شود ، سینه ام سبک شد ... چیزی روی مغزم ضرب گرفته بود :«آزاد شدم !» صدایی حس می کردم شبیه زنگ آخر مرشد وسط زورخانه. به خیالم بازی تمام شده بود اما زهی خیال باطل! تازه اولش بود . هر روز به هر نحوی پیغام می فرستاد و می خواست بیایید خواستگاری جواب سربالا می دادم . داخل دانشگاه جلویم سبز شد . و خیلی جدی و بی مقدمه پرسید :«چرا هرکی رو می فرستم جلو، جوابتون منفیه؟»😑 بدون مکث گفتم :«ما به درد هم نمیخوریم !»
این‌ حجم‌‌ ازبهم‌ ریختگی‌ افکار بی‌ سابقه‌ست.
بعضی وقتا اونقدر حرف نمیزنم که وقتی میخوام چیزی بگم متوجه میشم صدام گرفته 🚶‍♂
- ‏بشید دلیلِ ‹ دل آرومی › اونی ك دوسش دارید ، بذارین کیف کنه از بودنتون :) 👀
|حُرّ|
- ‏بشید دلیلِ ‹ دل آرومی › اونی ك دوسش دارید ، بذارین کیف کنه از بودنتون :) #والا_به_خدا👀
وقتی این حس رو پیدا کنه میشه براش بزرگ ترین دلخوشی با همین دلخوشی حتی می تونه کوه رو براتون جا به جا کنه! هوای همو داشته باشین زود دیر میشه ها!!