eitaa logo
|حُرّ|
2.3هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
26 فایل
[﷽] و داد زد اسلحه ها همانطور دستتان بگیرید که انگار دست معشوقه تان است:)🚶💣! کُپـۍ‌ آزاده ستون🙂 لف دادی313صلوات بهت میوفته رفیق:) مدیر: @fatemeh_siavashii ادمین تبادلات: @fatemeh_siavashii #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی #والسلام
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5899963232684085261.mp3
2.86M
🔊 | این زینبِ حیدره که بازم رو منبره:) دمشق ان شاالله 😍 👤 مرتضی قبل از خواب خودتون رو شارژ کنید 🙃
هرڪس‌بایدبه‌فکرخودباشد!وراهے بـرای‌ارتبـاط‌باحضـرت‌حجـت(عج)و فـرجِ‌شخصی‌خویش‌پیداڪند،خـواه ظهـوروفـرج‌آن‌حضــرت‌دورباشـدیانزدیک! 🌱 🌿
شبتون بخیر رفقا 😌
ظهرتون بخیر 😄
میهمان را تو بخوانی و درآغوش نگیری؟ دلِ بی‌تاب، به‌ دنبالِ جواب است خدایا...!! ..
21.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این‌که‌رسم‌سربریدن‌نیست
در دلم جا کرد عشقش اختیار از من گرفت
💔
|• در دگرگونی روزگار گوهر شخصيت مردان شناخته می شود.
مــُــوج ، با تجربه ی صخره به دریا برگشت.
|حُرّ|
#قصه‌_دلبری قسمت_هفتم می خواست خودش جلوی ما برود و یک نفر از آقایان را بگذارد پشت سرمان🚶🏻‍♂ مسخره
قسمت هشتم با اعتماد به نفس صدایش را صاف کرد :«ولی من فکر می کنم خیلی هم به هم میخوریم !» جوابم راکوبیدم توی صورتش :« آدم باید کسی که می خواد همراهش بشه ، به‌دلش بشینه ! خنده پیروزمندانه ای سر داد . انگار به خواسته اش رسیده بود :«یعنی این مسئله حل بشه ، مشکل شمام حل میشه ؟!» جوابی نداشتم ... چادرم را زیر چانه محکم چسبیدم و صحنه را خالی کردم . از همان جایی که ایستاده بود ، طوری گفت که بشنوم :«ببینید ! حالا این قدر دست دست می کنید ، ولی میاد زمانی که حسرت این روزا رو بخورید !» زیر لب با خودم گفتم «چه اعتماد به نفسی کاذبی» اما تا برسم خانه ، مدام این چند کلمه در ذهنم می چرخید : «حسرت این روزا !» مدتی پیدایش نبود ، نه در برنامه های بسیج ، نه کنار معراج شهدا . داشتم بال در می آوردم . از دستش راحت شده بودم کنجکاوی ام گل کرده بود بدانم کجاست خبری از اردوهای بسیج نبود ، همه بودند الا او .. خجالت می کشیدم از اصل قضیه سر در بیاورم. تا اینکه کنار معراج شهدا اتفاقی شنیدم از او حرف می زنند یکی داشت می گفت :«معلوم نیست این محمد خانی این همه وقت توی مشهد چی کار می کنه !» نمی دانم چرا ..! یک دفعه نظرم عوض شد! دیگر به چشم یک بسیجی افراطی و متحجر نگاهش نمی کردم . حس غریبی آمده بود سراغم . نمی دانستم چرا این طور شده بودم نمی‌خواستم قبول کنم که دلم برایش تنگ شده است . اما با وجود این هنوزهم نمی توانستم اجازه بدهم بیایید خواستگاری ام راستش خنده ام می گرفت ، خجالت می کشیدم به کسی بگویم دل مرا با خودش برده ..! وقتی برگشت پیغام داد میخواهد بیاید خواستگاری . باز قبول نکردم ... مثل قبل عصبانی نشدم ، ولی زیر بار هم نرفتم خانم ابویی گفت :« دوسه ساله این بنده خدا رو معطل خودت کردی! طوری نمی شه که! بذار بیاد خواستگاری و حرفاش رو بزنه !» گفتم :«بیاد ، ولی خوش بین نباشه که بله بشنوه !» شب میلاد حضرت زینب (س) مادرش زنگ زد برا قرار خواستگاری . نمی دانم پافشاری هایش باد کله ام راخواباند یا تقدیرم؟! شاید هم دعاهایش ... به دلم نشسته بود با همان ریش بلند و تیپ ساده همیشگی اش آمد . ازدر حیاط که وارد خانه شد ، با خاله ام از پنجره او را دیدیم . خاله ام خندید : « مرجان ، این پسره چقدر شبیه شهداست !» باخنده گفتم :«خب شهدا یکی مثل خودشون رو فرستادن برام !» خانواده اش نشستند پیش مادر و پدرم . خانواده ها با چشم و ابرو به هم اشاره کردند که « این دوتا برن توی اتاق ، حرفاشون رو بزنن!»
14021030_43810_128k.mp3
2.87M
🔊 | 🌸برکات ماه رجب🌸 ✏️ بیانات اخیر رهبر انقلاب درباره فضیلت ایام مبارک ماه رجب 👤 رهبر معظم انقلاب