eitaa logo
اشعار حاج محمود ژولیده
1.2هزار دنبال‌کننده
6 عکس
1 ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حیف است اگر، ماه رجب را دهم از دست در ماه رجب، دستِ طلب را دهم از دست این ماه، اگر ماه نزول برکات است زشت است که باران أصب را دهم از دست تا ماه خدا، ماه نبی، ماه علی هست... کِی ذکرِ علی، شاهِ عرب را دهم از دست در ماه عسل، لیل رغائب، شب جمعه نِی جامِ تمنای رطب را دهم از دست با شوق به درگاهِ تو رو کرده دلِ من مگذار سبب سازِ سبب را دهم از دست با توبه سرِ کوی تو رو کرده گنهکار بی توبه، به کوی تو ادب را دهم از دست با روضۀ ارباب، لبی تر کنم از اشک حیف است گریزِ دلِ شب را دهم از دست لب را به رگِ پارۀ حلقوم زد و گفت: حیف است، گُلِ بوسۀ لب را دهم از دست حالا که تو خواهی، همه را کشته ببینی حق نیست که شکرانۀ رب را دهم از دست حالا که تو خواهی، به اسیری روم ایدوست کی با اُسرا شام و حلب را دهم از دست با قامت خم، موی سپید، اشک گهربار کی نافله های دل شب را دهم از دست با مقنعه و روسری و معجر پاره باید بروم کوفه، نمانده رهِ چاره @hajmahmoodzholideh
ما از تمام چارده معصوم ممنونیم بر یک یک آل پیمبر سخت مدیونیم عاشق نبودیم و دلِ عاشق بما دادند حالا بر آن لیلائیان، عمریست مجنونیم یک لحظه هم، ما را بحال خویش نگذارند غفلت اگر کردیم، از این عشق مغبونیم ما را ز لطف خویش، فرمودند مِنّائید از نسل سلمانیم و با او، هم رگ و خونیم ما از امیرالمومنین لطف و عطا داریم محوِ حسینیم و پر از احساسِ گلگونیم اِبنُ الرضا ما را برای خود سوا کرده عبدِ جوادیم و همه از فاطمیونیم صد شکر، از دلداگانِ حبِ زهرائیم مستِ قدم‌های جوادِ آلِ طاهائیم آقای ما از بس دلش، جود و کرم دارد حتی فقیران را به نزدش محترم دارد وقتی که میگوئیم، دائم در بر اوئیم یعنی که او در قلب‌های ما حرم دارد همسفرۀ جودِ جوادیم و نگاهش را بر دوستانش عادلانه دَم به دَم دارد هر کس که شوقِ دیدنِ اِبنُ الرضا در اوست هر روز با او فرصتی را مغتنم دارد درسَش، نگاهش، مکتبش، دینش پر از عشق است واللهِ که این تجربه صدها قسم دارد با اهل کفر و شرک و استکبار در جنگ است بر کرسیِ تبیینِ دین، در کف علَم دارد مانند حیدر، ذوالفقارش می‌کند هوهو تیغِ زبانش، از سِلاحِ او چه کم دارد از کودکی در سینه دارد داغِ زهرا را می‌پرورد در خویش، نابودیِ اعدا را هر کس که با او همنشین گردد، شود خرسند از بس که دلها را، به قلبش می‌زند پیوند علم و عمل را چون به اخلاقش درآمیزد بر حسنِ خلقش، هر مُصاحِب می‌زند لبخند حیرانِ حِلمِ بی مثالَش، هر چه با تقوا مبهوتِ عِلمِ لایزالَش، هر چه دانشمند همچون پیمبر، جذبۀ عاشق کشی دارد حقا که رئفت را ز بابا برده این فرزند زهرای دیگر میتوان، عنوانِ او را خواند اهلِ تولا، کوثرِ دوم به او گویند دشمن سعایت کرد، تا او را کند منکوب خود شد هلاک، آنکس که شد بدخواهِ این دلبند روی حسینی دارد و خوی حسن گونه بر صورت و بر سیرتش، باید که شد پابند ماهِ امامت آمد و قلب رضا شد شاد بابای امت آمد و قلب رضا شد شاد او آمد و با نورِ خود، امّید را تابید نسلِ امامت، بر رخش تأیید را تابید با لا اِلاهَش، سِرّ اِلاالله را سَر داد با اَشهدَش، از کودکی توحید را تابید او از نبوت، تا امامت، تا قیامت را یعنی اصولِ دین، به صد تأکید را تابید هر شُبهه را داد از تولایش چنین پاسخ با سجده اَش اَنوارِ بی تردید را تابید دردانۀ شمس الشموس است و به روی ماه ماهِ نهم در نُه فلک، خورشید را تابید با خُلق و خوی خود، به رفتارش، به گفتارش بر اهلِ مدح و منقبت، تمجید را تابید مداحِ آن حضرت خواصِ جامعه هستند بر دشمنش، تیرِ خلاصِ جامعه هستند ما که نواخوان، با قصیده یا غزل باشیم باید که سربازِ ولایت، در عمل باشیم گر نیستیم از خط شکن های صفِ اول باید ز یارانِ شهیدان لااقل باشیم وقتِ دفاع از حق، زبان چون تیغ گردانیم وقتِ هجوم آری، دمِ دستِ اَجل باشیم در معرکه، چون جمجمه بر یار بسپاریم آندم خمارِ شهدِ اَحلی مِن عسل باشیم مانند زینب، گر زبانِ خطبه بگشائیم در لحظۀ فریادها، او را مثل باشیم یاریِ مولا، عِدّه و عُدّه نمی‌خواهد چون آیۀ مَثنی فرادا، بی بدَل باشیم حتی اگر هستیِ ما هم قتلگاهی شد دستی به زیر جسمِ بی سر در بغل باشیم ای پیکر بی پیرهن، ای بی کفن برخیز دارد اسیری می‌رود اُردوی من برخیز @hajmahmoodzholideh
ما از تمام چارده معصوم ممنونیم بر یک یک آل پیمبر سخت مدیونیم عاشق نبودیم و دلِ عاشق بما دادند حالا بر آن لیلائیان، عمریست مجنونیم یک لحظه هم، ما را بحال خویش نگذارند غفلت اگر کردیم، از این عشق مغبونیم ما را ز لطف خویش، فرمودند مِنّائید از نسل سلمانیم و با او، هم رگ و خونیم ما از امیرالمومنین لطف و عطا داریم محوِ حسینیم و پر از احساسِ گلگونیم اِبنُ الرضا ما را برای خود سوا کرده عبدِ جوادیم و همه از فاطمیونیم صد شکر، از دلداگانِ حبِ زهرائیم مستِ قدم‌های جوادِ آلِ طاهائیم آقای ما از بس دلش، جود و کرم دارد حتی فقیران را به نزدش محترم دارد وقتی که میگوئیم، دائم در بر اوئیم یعنی که او در قلب‌های ما حرم دارد همسفرۀ جودِ جوادیم و نگاهش را بر دوستانش عادلانه دَم به دَم دارد هر کس که شوقِ دیدنِ اِبنُ الرضا در اوست هر روز با او فرصتی را مغتنم دارد درسَش، نگاهش، مکتبش، دینش پر از عشق است واللهِ که این تجربه صدها قسم دارد با اهل کفر و شرک و استکبار در جنگ است بر کرسیِ تبیینِ دین، در کف علَم دارد مانند حیدر، ذوالفقارش می‌کند هوهو تیغِ زبانش، از سِلاحِ او چه کم دارد از کودکی در سینه دارد داغِ زهرا را می‌پرورد در خویش، نابودیِ اعدا را هر کس که با او همنشین گردد، شود خرسند از بس که دلها را، به قلبش می‌زند پیوند علم و عمل را چون به اخلاقش درآمیزد بر حسنِ خلقش، هر مُصاحِب می‌زند لبخند حیرانِ حِلمِ بی مثالَش، هر چه با تقوا مبهوتِ عِلمِ لایزالَش، هر چه دانشمند همچون پیمبر، جذبۀ عاشق کشی دارد حقا که رئفت را ز بابا برده این فرزند زهرای دیگر میتوان، عنوانِ او را خواند اهلِ تولا، کوثرِ دوم به او گویند دشمن سعایت کرد، تا او را کند منکوب خود شد هلاک، آنکس که شد بدخواهِ این دلبند روی حسینی دارد و خوی حسن گونه بر صورت و بر سیرتش، باید که شد پابند ماهِ امامت آمد و قلب رضا شد شاد بابای امت آمد و قلب رضا شد شاد او آمد و با نورِ خود، امّید را تابید نسلِ امامت، بر رخش تأیید را تابید با لا اِلاهَش، سِرّ اِلاالله را سَر داد با اَشهدَش، از کودکی توحید را تابید او از نبوت، تا امامت، تا قیامت را یعنی اصولِ دین، به صد تأکید را تابید هر شُبهه را داد از تولایش چنین پاسخ با سجده اَش اَنوارِ بی تردید را تابید دردانۀ شمس الشموس است و به روی ماه ماهِ نهم در نُه فلک، خورشید را تابید با خُلق و خوی خود، به رفتارش، به گفتارش بر اهلِ مدح و منقبت، تمجید را تابید مداحِ آن حضرت خواصِ جامعه هستند بر دشمنش، تیرِ خلاصِ جامعه هستند ما که نواخوان، با قصیده یا غزل باشیم باید که سربازِ ولایت، در عمل باشیم گر نیستیم از خط شکن های صفِ اول باید ز یارانِ شهیدان لااقل باشیم وقتِ دفاع از حق، زبان چون تیغ گردانیم وقتِ هجوم آری، دمِ دستِ اَجل باشیم در معرکه، چون جمجمه بر یار بسپاریم آندم خمارِ شهدِ اَحلی مِن عسل باشیم مانند زینب، گر زبانِ خطبه بگشائیم در لحظۀ فریادها، او را مثل باشیم یاریِ مولا، عِدّه و عُدّه نمی‌خواهد چون آیۀ مَثنی فرادا، بی بدَل باشیم حتی اگر هستیِ ما هم قتلگاهی شد دستی به زیر جسمِ بی سر در بغل باشیم ای پیکر بی پیرهن، ای بی کفن برخیز دارد اسیری می‌رود اُردوی من برخیز @hajmahmoodzholideh
«گزارشی از زندگانی مولا از زبان آن حضرت» من علی ام، اولین ولی خدایم من علی ام، اولین وصیِ پیمبر من علی ام، جفتِ سورۀ توحید من علی ام، کفوِ سورۀ کوثر حجت پروردگارِ هر دو جهانم شاهد هر روزگار، شاهِ شهانم در افق شمسِ روی ختم رسولان من همه جا ماه، در کنار محمد هم‌نفسِ جان و رازدارِ دلِ او در همه احوال، جان و یار محمد لحظه ای از او جدا نبود حضورم ذره ای از او جلو نبود عبورم کودکی و فصل نوجوانی و رشدم دامن پاک رسول خانۀ من بود دوستیِ مرتضی نشانۀ او بود دوستیِ مصطفی نشانۀ من بود همچو من از هیچ فرد یاد نمی‌کرد جز به علی بر کس اعتماد نمی‌کرد خلوتِ ما بود قبل و بعدِ نمازش وقت قیام و قعود و ذکر و سجودش صبح و شب و نیمه شب، سه نوبت و اوقات بود مرا بهره از علوم وجودش گفت: علی باب و من، چو شهر معارف کس نرسد بی علی به بحر معارف شاهدِ هر آنم از پیمبریِ او کاتبِ وحی و نزول، آیه به آیه از نفحاتش گرفته تا شب معراج در بر او لحظه لحظه، سایه به سایه بوده ام از لطف و هم ارادۀ سرمد در دلِ غار حرا کنار محمد او ز همان ابتدا مرا به وصایت پیش همه قوم، جانشین خودش خواند قبل غدیر و پس از رسیدن بعثت زود مرا هم، امام دین خودش خواند کار من از ابتدا به حکم خدا بود کار نبی بر علی، همیشه دعا بود بعد رسالت خدا به حکم صریحش امر بفرمود در مسیر هدایت خاتم پیغمبری رسیده و اینک بر همه باشد علی امیر ولایت این سخنِ وحی چون بگوش من آمد بار ولایت به روی دوش من آمد جانِ من از ابتدا که حامی او بود در همۀ جنگ‌ها سپر به نبی شد در دلِ باران سنگ، گم شد و جانم زیر همه سنگ‌ها سپر به نبی شد در دل هر غار و شعب و جنگ و سریه باز خریدم به جان خویش، بلیه فاتح بدر و حنین و خیبر و خندق چونکه شدم، خود نشان شادیِ حق شد اوج دفاع از نبی مرا به سما برد زمزمۀ لافتی، منادیِ حق شد منکه نبی را در آن محاصره دیدم زخم اُحد را به جان خویش خریدم گفت نبی یاعلی که بعد من اصلاً خندۀ شادی به روی تو نرسد هیچ با زدنِ همسرت به پیش نگاهت آب خوشی بر گلوی تو نرسد هیچ بر گُل تو خَش کشیده می‌شود، آری خانه به آتش کشیده می‌شود، آری حرمت تو بشکنند، اهل سقیفه بی نظر رأفتی بر این غم زهرا حقِ ترا می‌برند، اهل نفاق و خانه نشین می‌شوی ز ماتم زهرا می‌شود از کینه های اهل قساوت کار تو چندین دهه، سکوت و قضاوت باز بتو رو کنند مردم از آن پس تا به نوایی رسند از غم دنیا چونکه تو حاکم شوی، خواص نمانند دورِ تو جز اندکی ز عدۀ آنها جمعی از آنان به شک و شبهه بمانند جمعی از آنان میان جبهه بمانند آنچه نبی گفت، جمله بر سرم آمد مقصدشان بود، جز روال خداوند چونکه به مالِ حرام و شبهه رسیدند دست کشیدند از حلال خداوند جمعی از آنان شدند غرق حوائج جمعی از آنان شدند صید خوارج مرده دلان صف زنان، مقابل ایمان جنگ جمل شد در این مقابله تحمیل سَفسَطۀ نهروانیان که شد آغاز دین خدا شد در این مقاتله تعطیل دست خوارج رسید تا حکمیَت عزتِ صفین، رفت با حکمیت ای همۀ شیعیان، تمامِ محبین! اهل بصیرت اگر شدید چه بهتر وَرنه کند اختلاف، مکرِ منافق بینِ شما تا برَد وجاهتِ رهبر چونکه مراقب شوید، دین خدا را نصرتِ و عزت دهد تمام شما را فرق مرا چون شکافتند خوارج مسجد و محراب هم امان نگرفتند چون به حسن تاختند اهل تکاثر جز دلِ زینب دگر نشان نگرفتند لَختِ جگر چون درون طشت بلا شد راسِ دگر در میان طشت طلا شد کرب و بلا ارثِ کوفه و شام است داغ شهیدانِ ما و زخم اسیران رأسِ شهیدان به روی نیزۀ کوفی روی اسیران کجا و چشم سفیران گر نچشد شیعه طعمِ حیدر کرار کرب و بلا می‌رسد دوباره به تکرار @hajmahmoodzholideh
ما که تهمت نچشیدیم، امان از زینب درد غربت نکشیدیم، امان از زینب تَهِ گودال و سرِ نیزه و بالای درخت حنجرِ پاره ندیدیم، امان از زینب ازدحامِ دمِ دروازه و بازارِ شلوغ ناسزایی نشینیدیم، امان از زینب از دلِ مقتل و زندان و اسیری و بلا عشق را برنگزیدیم، امان از زینب از ميان همه‌ی دار و ندار دنیا درد و غم را نخریدیم امان از زینب وای بر حال دل قافله سالار حرم که به اوجِ غم و اندوه شده یار حرم گه ز گودال گذشت و تنِ بی سر را دید گاه بر نیزه نظر کرد و برادر را دید گه به دروازه رسید و وسط معرکه ها هلهله کردنِ یک لشکر کافر را دید گه به بزم خفقانِ پسر مرجانه مسخره کردن ناموسِ پیمبر را دید سرِ بازارچه‌ی برده فروشانِ عرب به خطر، آبروی عترت کوثر را دید آری از شرمِ غریبِ رخِ بی معجرها چشمِ خون ریخته ی ساقیِ لشکر را دید اینهمه داغ روی داغ و کند شکرِ خدا لحظه ای قافله، غافل نشد از ذکرِ خدا چه بگویم ز غمِ خونجگرِ کوچه و شهر شام ویران و حرم دربدرِ کوچه و شهر سرِ بازارِ یهودی و دو صد تیرِ نگاه گذرِ آل علی و خبر کوچه و شهر تا کنون کوچه و بازار نرفته بودند وای از درد و غم و دردسرِ کوچه و شهر مجلس شومِ شراب و نظرِ سوءِ یهود ارمغانی است پس از رهگذر کوچه و شهر تهمتِ دستِ پلیدانه و ناموس حسین کاش می‌مرد یتیمش به بر کوچه و شهر سرِ ببریده ی مظلوم به فریاد آمد آیه ی ینقلبون بود به امداد آمد در شبِ گوشه ی ویرانه چه غوغایی بود در طبق، پیشِ یتیمان سرِ آقایی بود دختری خیره کنان، خیره به راس پدر و دائماً زمزمه اَش، ناله‌ی بابایی بود آسمان بر سرِ ویرانه سرا، ویران شد که یتیم حرم از بُهت، به شیدایی بود زخم‌های کفِ پا را به پدر داد نشان صورت نیلیِ این طفل، چه زهرایی بود آخرین حرف گل یاس، قدِ خَم شده بود اولین حرف پدر روضه ی لالایی بود ز کبودیِ تنش، هیچ دگر حرف نزد دیده بربست ز هجرانِ پدر حرف نزد @hajmahmoodzholideh
سلام من سلام من به لحظه وصال تو سلام من سلام من به راسِ بی مثال‌ تو حسین من حسین من ضیاء هر دو عین من سلام من سلام من به قلب پر ز خون تو سلام من سلام من به جسم واژه گون تو حسین من حسین من ضیاء هر دو عین من سلام من سلام من به حنجر بریده ات سلام من سلام من به گیسوی کشیده ات حسین من حسین من ضیاء هر دو عین من سلام من سلام من به اکبر و به اصغرت سلام من سلام من به ناله هاي مادرت حسین من حسین من ضیاء هر دو عین من سلام من سلام من به کاروان خسته ات سلام من سلام من به دخت دل شکسته ات حسین من حسین من ضیاء هر دو عین من سلام من سلام من به کودکان تشنه ات سلام من سلام من به حلق زیر دشنه ات حسین من حسین من ضیاء هر دو عین من سلام من سلام من به ساقی غمین تو سلام من سلام من به آه آتشین تو حسین من حسین من ضیاء هر دو عین من @hajmahmoodzholideh
بر سر بامِ فلک بیرق شد فجرِ پیروزی ما مطلق شد دیو چون رفت فرشته سر زد زَهقَ الباطل و جاءَالحق شد انقلابی که خمینی دارد تا ابد شور حسینی دارد حاصل خون شهیدان، فجر است فجر بر دوشِ تو دِینی دارد نور حق آمد و تابید به دل رفت در قعرِ جهنم باطل فجر آورد پیام شهدا مشو از خون شهیدان غافل نوش کن جام خراسانی را باده‌ی پیر جمارانی را چون خمینی است میِ خامنه‌ای مست شو راه سلیمانی را نهضت عشق عیانی شده است عشق را فاطمه بانی شده است انقلاب شهدا صادر شد غزه امروز جهانی شده است مرد رزمیم و نترسیم ز جنگ جبهه تا خاک فلسطین شد رنگ خون پاک شهدا گل کرده موشک فجر شده میوه‌ی سنگ صدفِ دین، شهدا را دُر کرد فجر صادق همه جا را پر کرد عالَمی مستِ میِ عشق شدند عشق، بس قافله ها را حر کرد انقلاب آیت عظمای خداست هر چه داریم ز خون شهداست خون یاران سر هر مرز رسید نوبتی هم که شده نوبت ماست ما که از یار اطاعت داریم از ستمکار برائت داریم بی تبرا به تولا نرسیم شکرِ حق، نور بصیرت داریم از اویس قرنی باید گفت از ولایت علنی باید گفت ای همه منتظران بسم‌الله از قیام یمنی باید گفت اسب رهوار ز ره می‌آید مرکب یار ز ره می‌آید می‌رسد منتقم خون خدا عطر دیدار ز ره می‌آید هر که دیدار کنون می‌خواهد دیدن یار جنون می‌خواهد قدس از کرب و بلا می‌گذرد کربلا جوششِ خون می خواهد @hajmahmoodzholideh
"روشنگری انقلابی" با انفجارِ نور، دلها آشنا شد ظلمت ز ایران رخت بَر بست و فنا شد فجری مبارک، هر کران را در نوَردید کشور سراسر، مهدِ نورِ کبریا شد این نورباران، نهضتِ روح خدا بود نهضت شکوفا گشت و غوغایی بپا شد با غرّشِ الله اکبر های مردم فرمانِ روح الله، فرمانِ خدا شد ماهیّتِ این انقلاب اسلامِ ناب است هر ادّعای دیگری، بادِ هوا شد رفت از میان فرعونِ ایران، مخفیانه اعجازِ موسای زمانه بی عصا شد با مقدمِ روح خدا، ایرانِ زهرا عمری گرفتارِ ستم بود و رها شد دامانِ پاک مادرانِ مرد پرور احیاگرِ نورِ شهیدانِ خدا شد طفلان ِ گهواره، یلانِ صحنه گشتند خاکِ وطن گلگون، چو خاکِ کربلا شد برگشت دین، در سرزمینِ ما دوباره برگشت ایمان، کشورِ ما مالِ ما شد دَه روزه، تاج و تختِ صد ساله فرو ریخت حق آمد و باطل فراری تا کجا شد مستکبرین "فریادِ واحسرت" کشیدند "بیست و دوی بهمن" سرآغازِ ولا شد ایران و ایرانی، دوباره سر برآورد جمهوری اسلامی ایران بپا شد در جنگِ تحمیلی، دفاعی شد مقدس بابِ شهادت با لقاءالله، وا شد از ما،،، جوانان دسته دسته رخت بستند با خونشان فتح و ظفر اما بنا شد فرعونیان وقتی شکستی سخت خوردند رمزِ قبولِ قطعنامه برملا شد جنگِ حسینی، تابعِ صلحِ حسن گشت بر پیکرِ روح خدا جامِ بلا شد □ □ □ پیر جمارانیِ ما رفت و عزا شد یارِ خراسانی، به کشتی ناخدا شد شد دستِ حق از آستین بیرون دوباره سید علی هدیه به ایران، از رضا شد ملت دوباره قدرتی از نو گرفتند امت سراسر پیروِ آن مقتدا شد صدها، هزاران، صدهزاران نقشه، فتنه بر ضدِ او طراحی اما برملا شد میخواستن، برجام گردد جامِ زهرش تیری که از صبر و بصیرت، در خطا شد هر جنگِ سخت و نرم، خنثی شد به تدبیر دین، یاری از فرماندهِ کل قوا شد بسیاری از یارانِ او رفتند از دست تا حقِ مکتب، با سلیمانی ادا شد □ □ □ امروز "هیئت ها" جهادی سخت دارند از انتقامِ سخت، اینهم سهمِ ما شد باید بگیریم انتقامِ کشته ها را آری، زمانِ انتقام از اشقیا شد این است پیغامِ همه خونِ شهیدان در پاسخِ هر شبهه، صد شعبه روا شد باید که تبیین کرد راهِ رفته را، تا... نسلِ جوان داند که ایران کربلا شد ایران، یمن، سوریه، لبنان، غزّه، بغداد یکدست، هم پیمانِ شاهِ نینوا شد از کربلا تا قدس، با یک "یاحسین" است دشمن دگر واللهِ محکومِ فنا شد بوی فروپاشیِ استکبار آید یک ضربه، تا تیرِ خلاصِ آمریکا شد پیغام های مخفیِ شیطان فریب است این خود؛ پیامی از کلامِ مقتدا شد دیگر به مویی بند، بیتِ عنکبوت است موشک بجای خود، تلنگر اکتفا شد آل سعودی با یهودی، بسته پیمان غافل از اینکه انتهای ماجرا شد گوید ولیعهدِ صعودی با سرانش: ایران، گمانم خادمِ بیت خدا شد امروز نزدیکِ سحرگاهِ ظهور است یعنی زمانِ منجیِ آل عبا شد "لبیک یا مهدی" که ما در انتظاریم هنگامِ بوسه بر رکابت سهمِ ما شد جان میدهیم ای یوسف زهرا بپایت روز وصالت، بعدِ یک عمری دعا شد @hajmahmoodzholideh
اَلسُّلامُ عَلَی الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَیْهَا بِذُلِّ الاسْتِخْفَافِ وَ الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَ أَبِیهِ الْمُرْتَضَى وَ أُمِّهِ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ اگرچه حجة اللهم، ولی ساکن در این چاهم سیه چالی که در آن، نَشنود غیر از خدا آهم خدا می‌خواست، این‌جا بِشنود سوز مناجاتم همان قعرِ سجونی را، که من‌هم از خدا خواهم بجای احترام این‌جا، شکنجه هست تکریمم بجای منبر و محراب، زندان گشته درگاهم نحیف و لاغر اما، دست‌های پر قنوتم شد بلاگردانِ یارانم، نجاتِ قومِ گمراهم بجای سفره ی افطار، این‌جا پیکری پهن است بجای آب، مُشتی محکم آید هر سحرگاهم علی را یاد کردم، شد گلویم بسته در زنجیر به جرمِ یاعلی، شد تازیانه قوتِ هرگاهم شبیهِ مجتبی، یک حربه در پایم فرو رفته و همچون مادرم زهرا، شده نیلی رخِ ماهم نه از نیزه، که از نیشِ زبانِ ناسزاگویی سه‌شعبه خورده بر قلبم، که از گودال آگاهم خدا می‌خواست، چون جدّ غریبم بشکند پایم شبیه کربلا، یک ضربه آمد در گلوگاهم چشیدم همچو زینب، بیکران درد اسیری را میانِ سلسله، با عمه‌ی مظلومه همراهم ز پا و گردنِ مجروح من خون می‌چکد، یعنی چنان سجاد، ذره ذره در زنجیر می‌کاهم غمِ شام و غمِ کوفه، به پیشِ دیده ام، اما ندیدم اهل‌ِبیتم، بینِ نامحرم سرِ راهم نه آتش‌ در حرم دیدم، که شعله بر دلم افتاد جگر از روضه‌ی سختِ کنیزی، سوخت ناگاهم خدا را شکر ناموسم نبود این‌جا کنار من سپردم انتقامِ آل زهرا را، به خونخواهم @hajmahmoodzholideh
تا طاعت سرمدی است، گنجینه‌ی ما خلقِ خوشِ احمدی است، پیشينه‌ی ما این است مکارمِ تمامِ بعثت اخلاقِ محمدی است، آئینه‌ی ما از کوه نور واقعه آغاز شد، ولی قبل از حرا، تجلی اعظم شد از علی از کودکی که شد علی از کعبه منجلی تابید بر وجود محمد، علی، جلی احمد هنوز سوره‌ی اِقرَء نخوانده بود قبل از نزول حیدر کرار، خوانده بود آنکه کسی ندیده به دیده، ولادتش از کعبه آمد و همه دیدند، عادتش قرآن به لب، به دوست نشان داد ارادتش دیدند حاضرین، جملاتِ شهادتش دیدند در حضور پیمبر، علی کنون زیبا کند، قرائتِ آیاتِ مؤمنون باید نبی، به صوتِ علی آشنا شود تا روبرو به نغمه‌ی او در حرا شود تنها نه در حرا، که به معراجها شود با این صدا، مخاطبِ وحیِ خدا شود اِقرَء بِاِسمِ ربِکَ یا مصطفی، بخوان آیاتِ وحی را تو چنان مرتضی، بخوان جبریل نه، علی است ترا گفتگو کند هر جا روی، حضورِ ترا جستجو کند تا با خدای خویش ترا، روبرو کند خود را مُجاب، در طلبِ آرزو کند از قابِ قوس، وصلِ تو نزدیک‌تر شود تا جانِ تو، به اصلِ تو نزدیک‌تر شود اصلاً ترا، به عشقِ علی برگزیده ام در قلبِ تو، ولایتش از پیش چیده ام نقشِ علی، به سینه‌ی تو، خود کشیده ام خالص‌ترین محبتِ او، در تو دیده ام هر کس که با علی کند اخلاص بیشتر در رتبه‌ی پیمبری اَش، هست پیشتر تو از قدیم، مفتخرِ عشق بوده‌ای از دیرباز، همسفرِ عشق بوده‌ای چون از اَلَست، دربدرِ عشق بوده‌ای با این حساب، تاجِ سرِ عشق بوده‌ای در آسمان به سِیرِ اِلَینا که می‌شدی باید در این سلوک چهل ساله می‌شدی وقتی رسید هم‌دلیِ نوبرانه‌اَت شد مرتضی به غار حرا، هم کرانه‌های ‌اَت او خواند، با نوای خوشِ دلبرانه‌ات آیاتِ من نبود، سرود و ترانه‌اَت این‌ آیه‌ها برای نجاتِ بشر رسید در راهِ یاوریِ تو، اِثنی عشر رسید انسان هماره در طلبِ معنویت است بی رهبر و امام، پیِ جاهلیت است کار شما دو نور مبارک، همیَّت است در قلب‌تان به خَلقِ خدا، حسنِ نیت است اول کسی که بعد تو اسلام آورَد اسلام را به قله‌ی اتمام آورَد آری، علی است قله‌ی اسلام و دینِ من بعد از تو اوست، رهبرِ دینِ مبینِ من با او عدالت است، قرینِ زمینِ من‌ خشمِ علی و خُلقِ خوشِ تو معینِ من او منذر و بشیر تو، از لطفِ سرمدی شمشیرِ او، محافظِ دینِ محمدی با تو رسد بشر، به تمنای نورها آغاز می‌شود ز جهالت، عبورها پایان شود، مصیبت زنده به گورها رسوا شوند، سلطنتِ ظلم و زورها در عصر جاهلیت، علی آیت الحق است در روزگارِ ظلمت، علی نور مطلق است پایان کاخِ ظلم، رسد از رسالتت راهُ بشر گشوده شود از هدایتت بتخانه سرنگون شود از یمنِ هیبتت آتشکده خموش، ز نورِ نبوتت اما دریغ و درد به وقتِ سلامها یک عده با نقاق، کنند احترامها آخر نفاق، باب کند انحراف را در بینُ مسلمین بنهد بس، شکاف را خط و نشان کشیده به پنهان مصاف را از حِقد و کینه، رو کند آخر غلاف را زورش نمی‌رسد به علی چون ز واهمه راهِ گریز نیست، ز حمله به فاطمه هر چه علی بپای نبی فتحِ ناب کرد خطِ نفاق، روزِ تلافی حساب کرد گُل را کبود و قلب علی را کباب کرد او را برای خانه نشینی، مُجاب کرد بعد از نبی، خلیفه‌ی مسند نشین شدند تا کربلا ز بغضِ علی، در کمین شدند با لشکری به قافله ای، حمله ور شدند مردان شهید و اهل حرم، دربدر شدند آل علی، ز خصمِ علی خونجگر شدند اهل نفاق، بس به جفا خیره سر شدند ناموسِ وحی را سرِ بازار برده‌ اند در شام و کوفه، مجلسِ اغیار برده‌ اند ما نوکریم و راه علی پیشِ روی ماست بغضِ گلوی فاطمه اَش، در گلوی ماست فتنه هماره در طلبِ جستجوی ماست این امتحان مقابلِ ما کوبه‌کوی ماست دست از علی و آل نباید کشید، تا روز فرج، که منتقم آید به سوی ما @hajmahmoodzholideh