11.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماهنگ|تولد ماه
با اجرای صابر خراسانی
لحظهها میل بندگی دارند
وقت ادعیهخوانی دل شد
چشم را باید اشکپاشی کرد
فصل خانهتکانی دل شد
بزم عشقی خدا به پا کرده است
همه دعوت شدهاند و مهمانند
خوش نشینان سفره افطار
ریزهخوار بهار قرآنند
🌺 حلول ماه مبارک دمضان برهمه شما اعضای بزرگوار کانال #حال_خوش مبارکباد
🆔 @hal_khosh
💠 #معيارهاى_زندگى_مومنانه (70)
✅به چه كسى مىتوان #اعتماد كرد؟
🔹براى اينكه انسان گرفتار فريب مكّاران نشود، نبايد زود باور باشد بايد در تصميم گيريها در مسائل سرنوشت ساز دقت لازم را به كار برد.
🔵شخصى به نام حريز مىگويد: مردى از قريش تصميم گرفت به يمن برود،
اسماعيل، فرزند امام صادق عليه السلام به پدرش عرض كرد: اى پدر! فلان شخص تصميم دارد كه به يمن برود و من مقدارى پول دارم. آيا صلاح مىدانى كه پولم را به او بدهم كه از يمن برايم جنس بخرد؟
حضرت فرمود: اى فرزندم! آيا نمىدانى كه او شرابخوار است؟
سپس فرمود: اى فرزندم! خدا در كتابش {سوره مبارکه توبه، آیه 61} مىفرمايد:
«يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ»؛
▫️او (پيامبر) ايمان به خدا دارد و تنها مؤمنان را تصديق مىكند.
🔹پس زمانى كه مؤمنان بر چيزى شهادت دادند، آنها را تصديق نما.
📚بحارالأنوار، ج 2، ص 273.
🔸از حديث فوق استفاده مىشود كه به هر كس نبايد اعتماد كرد،
🔹بايد ميزان تعهد و امانتدارى شخص را احراز نمود.
🔴اگر اعتمادها بر اساس خرد باشد، افراد شيّاد و مكّار و كلاهبردار نمىتوانند به سادگى سرمايه يك عمر زندگى افراد را با چكهاى بى محل و وعدههاى دروغين از چنگشان در آورند و آنها را از هستى ساقط كنند.
🆔 @hal_khosh
🔷#داستان
✅دوست #خدا
پیرمردی هر روز توی محله پسرکی رو با پای برهنه می دید که با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد.
روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفشا رو بپوش.
پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟
پیرمرد لبش را گزید و گفت نه پسرجان.
پسرک گفت: پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم کفش ندارم.
دوست خدا بودن سخت نيست...
🆔 @hal_khosh
همراهان گرامی لطفا مطالب سیاسی کانال را در @Basirat_E دنبال کنید
#بوقت_طنز
طرف ۳۰۰صفحه کتاب نوشته “چگونه بر تنبلی غلبه کنیم”
آخه بنده خدا ! آیا آدم تنبل ۳۰۰صفحه کتاب میخونه؟😆😆
*********
تو تاکسی منتظر یه مسافر بودیم که راه بیفته
یکی از مسافرا گفت موافقید که کرایه اون یه نفر رو با هم حساب کنیم تاکسی راه بیفته؟
یارو جلو نشسته بود گفت: نه من نمیدم! اون تو خونش لم داده من کرایه شو بدم؟ 😐😂😂
*********
از اونجا که غیبت کردن حرامه
و پشت سر مردم مخصوصا مرده ها نباید حرف زد نتیجه میگیرم 🤐
درس تاریخ حرام و خواندن آن گناه دارد. انقدر پخش کنید تا رییس آموزش پرورش ببینه ما چه نخبه هایی هستیم.😂😂
*********
یکی از تفریحات بعضی ها اینه که میرن یه جنس می خرن بعد میرن توی تک تک مغازه ها همونو قیمت میکنن ...
خدا این تفریحات سالم رو ازمون نگیره😂😂😂
*********
در سه حالت به خانما هیچی نگین....
وقتی تازه از خواب بیدار شدن....
وقتی چیزی رو گم کرده و دنبالش میگرده...
وقتی آماده شده بود و برنامه بیرون رفتنش بهم خورده...😐
ملاحظه: مورد سومی خطر مفقود الاثر شدن داره....!!😂
*********
باطن باید زیبا باشه نه ظاهر
کی فکرش میکرد که سیب زمینی به اون زشتی انقد خوشمزه باشه😂😂
*********
نمیدونم چرا از اولین کسی که کشف کرد جای نون؛ سیب زمینی بندازه ته قابلمه ماکارونی تقدیرنشد؟!
ایا این بزرگوار مخترع نیست؟!😂
🆔 @hal_khosh
💠 #معيارهاى_زندگى_مومنانه (71)
✅معيار #بزرگى و #فضیلت انسان
در عرف جامعه، بزرگى را به سنّ و سال و موقعيتهاى اجتماعى مىدانند؛
اما در فرهنگ معصومان، بزرگى به ميزان بهره مندى از فضايل انسانى است
و لذا پيامبر صلى الله عليه و آله برخى از جوانانى كه داراى فضيلت و لياقت بودند به نمايندگى خود منصوب نمودند.
✍️#داستان #جوان 21 ساله
بعد از فتح مكه، «عتاب بن اسيد» جوان 21 ساله را به عنوان فرماندار مكه منصوب نمودند. اين انتصاب موجب رنجش جمعى از رجال عرب و بزرگان مكه شد؛ به طورى كه زبان به اعتراض گشودند. حضرت در پاسخ فرمود:
لَيسَ الأَكبَر هُوَ الأَفضَل بَل الأَفضَل هُوَ الأَكبَر؛
▫️چنين نيست كه بزرگتر، برتر باشد، بلكه شخص با فضيلتتر، برتر است.
📚بحارالأنوار، ج 21، ص 121.
🔹نبايد جوانى عتاب بن اسيد، علت اعتراض شما باشد؛ زيرا ملاك فضيلت انسان بزرگى سن و سال نيست؛ بلكه ميزان، كمال و لياقت است.
آن جوان تا آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله فرماندار مكه بود و در كمال لياقت و شايستگى انجام وظيفه كرد.
✍️#داستان
همچنين نقل شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله سپاهى را براى جهاد با كفار روانه ساخت و كسى را فرمانده آنان كرد كه جوانتر از همه بود
برخى از سپاهيان گفتند: اى رسول خدا! آيا فرماندهى ما را به كسى دادهاى كه از همه ما جوانتر است؟
پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ فرمود:
او سوره بقره را مىداند و شما نمىدانيد.
📚تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 57
#داستان
🔹پيامبر صلى الله عليه و آله در سال دهم هجرت، در روزهاى آخر زندگى خود، تصميم گرفت كه لشكرى از مسلمانان را براى جنگ با دولت روم، كه در دنياى آن روز قدرت بزرگى محسوب مىشد و مانع پيشرفت اسلام بود، بسيج كند.
به دستور آن حضرت تمام افسران ارشد و امراى ارتش و كليّه بزرگان مهاجر و انصار و همه شيوخ عرب و رجال با شخصيّت در اين لشكر عظيم اجتماع كردند.
فرماندهى چنين سپاه عظيمى فوق العاده مهم بود و بايد لايقترين افسران از طرف پيشواى اسلام براى اين مقام خطير برگزيده مىشد.
پيامبر صلى الله عليه و آله اسامه را كه يك جوان هيجده ساله بود، به فرماندهى سپاه اسلام منصوب كرد.
انتصاب اسامه، آن جوان هجده ساله، شكوه بسيارى از ياران را در پى داشت.
محور گفت و گوى ياران اين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله جوان نورس و كم سن و سالى را بر بزرگان صحابه فرمانده قرار داده است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله از اعتراضهاى اصحاب سخت ناراحت شد و به منبر رفت و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود: اگر امروز از فرماندهى او گله داريد، همانا پيشتر از انتصاب پدرش نيز گله داشتيد؛ ليكن به خدا قسم اين دو شايسته اين مقام بودهاند.
📚بحارالأنوار، ج 21، ص 410.
#جوان
🆔 @hal_khosh
✍️#داستان
🔹#نا_امید و#امیدوار
حضرت آیت الله #شهید_دستغیب رحمه الله نقل فرموده اند : شخصی بنام «محمد بن عجلان» ثروتش را از دست داد و به شدت فقیر شد و مقدار زیادی نیز بدهکار گردید.
بالاخره به فکر افتاد که نزد حاکم مدینه که از خویشاوندانش بود، برود و از نفوذ او استفاده کند.
در بین راه، او به پسر عموی امام جعفرصادق علیه السلام رسید. پس از سلام و احوالپرسی، پسر عموی امام از او پرسید: «کجا می روی؟»
محمد گفت: «مقدار زیادی بدهی دارم، بنابر این نزد امیر می روم تا کارم را اصلاح کند.»
پسر عموی امام گفت: «از پسرعمویم حضرت امام صادق علیه السلام، چند حدیث قدسی شنیدم که می خواهم برایت نقل کنم.
🌸خداوند می فرماید: «به عزت و جلالم سوگند، کسی که به غیر من امیدوار باشد، امیدش را قطع می کنم.»
🌸ونیز می فرماید: «وای بر این بنده، او بدون اینکه ما را بخواند واز ما بخواهد، نعمت های خود را به وی عطا نمودیم، آیا اگر ما را بخواند و درخواستی نماید، خواسته اش را رد می کنیم؟»
آیا تو گفتی خدایا من چشم می خواهم که خداوند به تو چشم داد؟
آیا وقتی خداوند به تو گوش و دهان و دست و پا داد، تو آنها را ازخداوند خواسته بودی؟
🔸محمد که این احادیث را برای اولین مرتبه می شنید،با اشتیاق گفت:«دوباره آنها را برایم بخوان.»
پسر عموی امام، دو بار دیگراحادیث را خواند و محمد با دقت به آنها گوش فرا داد.
بالاخره فرمایش خداوند در او اثر کرد و گفت:«به خداوند امیدوار شدم و کارم را به او واگذار کردم.»
این را گفت و راهش را کج کرد و به خانه بازگشت. طولی نکشید که گرفتاری هایش برطرف گردید و قرض هایش پرداخته شد.
📕استعاذه ص 189
🆔 @hal_khosh