🌷شهید محمد حسین یوسف الهی🌷
۱۳۴۰؛ (۲۶ اسفند) ولادت در شهر کرمان
۱۳۴۶؛ شروع تحصیلات ابتدایی در مدرسه ارباب زاده کرمان و ادامه تحصیلات راهنمایی در مدارس شهاب و صفاری
۱۳۵۶؛ شروع تحصلات دبیرستان در رشته ریاضی در دبیرستان دکتر شریعتی (شاه پور)
۱۳۵۷؛ (۲۴ مهر) شرکت در راهپیمایی خونین اربعین شهدای میدان ژاله و سالگرد شهادت آیت الله شهید سید مصطفی خمینی (ره)
۱۳۵۹؛ (۱۵ خرداد) اعزام به خدمت سربازی در مرکز آموزشی زابل
۱۳۶۰؛ (۱۷ آذر) اتمام خدمت سربازی و آماده شدن برای اعزام به جبهه به عنوان بسیجی
۱۳۶۱؛ (تیر) الحاق به تیم های شناسایی اطلاعات عملیات بعد از عملیات رمضان
۱۳۶۲؛ اولین مصدومیت شیمیایی و انتقال به بیمارستان شهید لبافی نژاد تهران و اعزام دو ماهه به فرانسه جهت درمان
۱۳۶۳؛ مصدومیت از ناحیه پا و بستری شدن در بیمارستان
۱۳۶۴؛ دومین مجروحیت شیمیایی در شناسایی های عملیات والفجر ۸ در ساحل غربی اروند
۱۳۶۴؛ اعزام به منطقه جهت شرکت در عملیات والفجر ۸ با وجود مصدومیت
۱۳۶۴؛ (۲۳ بهمن) سومین مصدومیت شیمیایی در منطقه اروند
۱۳۶۴؛ (۲۷ بهمن) شهادت در بیمارستان خاتم الانبیاء تهران
مزار: گلزار شهدای کرمان
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#هم_افزایی_شهدایی
#زندگی_نامه_شهدا
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌹خصوصیات شهید محمد حسین یوسف الهی🌹
🌷همرزمان این شهید بزرگوار میگویند؛ حسین از عرفای جبهه بود و زیباترین نماز شب را میخواند، ولی کسی او را نمیدید، رفیق خدا بود و مشکلات را با الهامهایی که به او میشد، حل میکرد به مرحله یقین رسیده بود و پردههای حجاب را کنار زده بود.
🌼شهید محمد حسین یوسف الهی را عارفی میدانند که مراتب کمال الی الله را طی کرده است و کمتر رزمندهای است که روزگاری چند با محمدحسین زیسته باشد، اما خاطرهای از سلوک معنوی و کرامات او نداشته باشد.
🏵️وی مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده امام خمینی (ره)، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرتزده قطرهای از دریای بیانتهای خود کردند
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#هم_افزایی_شهدایی
#زندگی_نامه_شهدا
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
سردار شهید سپهبد سلیمانی در خاطراتش با این شهید بزرگوار میگوید:
یک روز با حسین به سمت آبادان میرفتیم. عملیات بزرگی درپیش داشتیم. چندتا از کارهای قبلی با موفقیت لازم انجام نشده بود واز طرفی آخرین عملیاتمان هم لغو شده بود.
من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم: چندتا عملیات انجام دادیم، اما هیچ کدام آنطور که باید موفقیتآمیز نبود. این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمیدهد.
گفت: برای چی؟ گفتم:، چون این عملیات خیلی سخته و بعید میدانم موفق بشویم. گفت: اتفاقا ما در این کار موفق و پیروز هستیم. گفتم: حسین دیوانه شدهای. در عملیاتهایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آنوقت در این یکی که کلا وضع فرق میکنه واز همه سختتر است. موفق میشویم!
حسین خندهای کرد و با همان تکهکلام همیشگیاش گفت: حسین پسر غلامحسین به تو میگویم که ما در این عملیات پیروزیم.
میدانستم که او بیحساب حرفی را نمیزند. حتما از طریقی چیزی که میگوید ایمان و اطمینان دارد.
گفتم: یعنی چه از کجا میگویی؟ گفت: بالاخره خبر دارم. گفتم: خب از کجا خبر داری؟ گفت: به ما گفتند که ما پیروزیم. پرسیدم: کی به تو گفت؟ جواب داد: حضرت زینب (س). دوباره سوال کردم در خواب گفت یا در بیداری؟ با خنده جواب داد: تو چهکار داری. فقط بدان بی بی گفت که شما در این عملیات پیروز خواهید شد و من به همین دلیل میگویم که قطعا موفق میشویم.
هر چه از او خواستم بیشتر توضیح بدهد. چیزی نگفت و به همین چند جمله اکتفا کرد. نیاز هم نبود توضیح بیشتری بدهد. اطمینان او برایم کافی بود.
همان طور که گفتم همیشه به حرفی که میزد. ایمان داشتم. وقتی که عملیات با موفقیت تمام به انجام رسید. یاد حرف آن روز حسین افتادم و به ایمان و قاطعیتی که در کلامش بود؛ و هرگز از این اطمینان به او پشیمان نشدم.
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#هم_افزایی_شهدایی
#خاطرات_شهدا
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
والفجر سه – شیار گاوی
شجاعتی که محمد حسین و چند نفر از بچههای اطلاعات عملیات در والفجر سه از خودشان نشان دادند فراموش شدنی نیست.
عملیات ناموفق بود و لشکر منطقه را خالی کرده بود. فقط بچههای اطلاعات که حدود هشت نفر میشدند در شیار گاوی بالای تکبیران مستقر بودند. وقتی عراق پاتک کرد نوک حمله خود را به سمت شیار گاوی قرار داد. محمدحسین این هشت نفر را در خطی به طول هفتصد متر چید و در مقابل دشمن ایستاد. او میدانست که اگر این خط سقوط کند شهر مهران در خطر است. این هشت نفر طوری مقابل دشمن ایستادند که عراقیها فکر کردند شیار گاوی پر از نیرو است بالاخره بچهها آن قدر مقاومت کردند تا بعد از دو سه ساعت نیروهای کمکی رسیدند و عراقیها را مجبور به عقب نشینی کردند آن روز اگر محمدحسین و نیروهایش چنین رشادتی از خود نشان نمیدادند قطعا مهران سقوط میکرد و دوباره به دست عراقیها میافتاد.
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#هم_افزایی_شهدایی
#زندگی_نامه_شهدا
#خاطرات_شهدا
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
اُورکت
بعد از نماز میخواستم حسین آقا را ببینم و درباره موقعیت منطقه و یک سری مسائل مربوط به اطلاعات و عملیات با هم صحبت کنیم دنبالش فرستادم و داخل ستاد لشکر منتظرش ماندم او در حالی که اورکتش را روی شانههایش انداخته بود وارد شد، معلوم بود که از نماز میآید و فرصت اینکه سر و وضعش را مرتب کند پیدا نکرده در حالی که به او لبخند زدم نگاه معنی داری به او انداختم. سریع از نگاهم همه چیز را فهمید و قبل از اینکه حرفی بزنم گفت: وقتی در همین وضعیت مقابل خدای خودم ایستادم و نماز خواندم، درست نبود در مقابل بندهی او به سر و وضعم برسم، با روحیات حسین آشنا بودم میدانستم انسانی بی ریا و خالصی است.
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#هم_افزایی_شهدایی
#زندگی_نامه_شهدا
#خاطرات_شهدا
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
✨️خوشا به حال كسی كه سبك بال و بدون بال دنیای فانی را پشت سرگذاشته و بسوی آخرت می شتابد و چه با سعادتند آنانكه از دنیا همان را گرفته كه بدرد آخرتشان می خورد و بقیه را برای اهل دنیا واگذار كردند...
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#سالروز_ولادت
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯