eitaa logo
کشتهٔ اشک
211 دنبال‌کننده
40 عکس
14 ویدیو
0 فایل
اشعار حامد آقایی# ای خواستنی ترین عزیز عالم آقای بهشت یا اباعبدالله ادمین 09124886897
مشاهده در ایتا
دانلود
جلسه امشب جای همه دوستان خالی
کسی به قدر تو مظلوم نیست در عالم برای غربت خود پس ظهور کن آقا
اگر به دنبال وصفی از مولا هستی ... بشنو از زبان خودش خداوند نیرویى به من داده که اگر آن را بین همه ناتوانان دنیا تقسیم کنند, همه آنها نیرومند مى شوند, و شجاعتى به من عطا کرده که اگر آن را بین همه ترسویان دنیا تقسیم کنند, همه آنها شجاع خواهند شد بحارالانوار جلد ۱۸ صفحه۱۸
چند باری کربلا در خیمه ها سر میزدی روی نی احوال ما را پس نمی گیری چرا صبح عاشورا تو را دیدم نبودی این چنین ای سر بر روی نیزه اینقدَر پیری چرا کم مگر تو نیزه خوردی روی نیزه رفته ایی مونس پنجاه سال از خواهرت دیری چرا
روزِ اول داده معمار جهان گِل را به تو روح را چون آفریده داده حاصل راه به تو پس امانت دارم و وقتی که می آیم نجف زیر ایوان طلا پس می دهم دل را به تو بی سلیقه نیست در چنته ندارد بهتری می کند تشبیه شاعر ماهِ کامل را به تو گر چه شاهانِ عوالم خاک پای قنبرند داده ربّ و بذل و بخشش کار سائل را به تو با وجودت بی خرد بود آنکه پیش غیر رفت چونکه داده خالقت حل المسائل را به تو ظاهر و باطن همه زیبایی محضی علی داده هستی بهترین شأن و شمایل را به تو
نه تنها شاعرانِ مست ، میکائیل و جبرائیل نبوده جز خدا در مدح مولاشان دگر تمثیل علی شد نقطه ی نام خدا یعنی که بسمه الله چه مدحی می کند آیات ، او را لحظه ی ترتیل فقط قران ادا کرده ست حق مطلب او را و گر نه رتبه اش را می دهد وصف دگر تنزیل جواهر، خاک پایش را به سرمه می کشد،من هم طلا را می دهم تا که به خاک خود کند تبدیل به قدر ریگ ها باید برای فضه مدح آورد به وصف قنبرش بابد بیارد جوهرش را نیل گدایی کن به قدر کاسه ای ، هم ظرف دریاها که اربابان در این صف می گذارند ای گدا زنبیل رکوع ما هر آنجائیست که یاد علی هستیم به هر جا که علی گفتیم ایوان می شود تشکیل قیامت قدرت حق را به وجه الله می بینند و محشر بر همین برپاست مولا را کند تجلیل سوال ذوالفقار این بود در میدانِ جولانش که بر کشته شدن لشکر چرا پس می کند تعجیل؟
ای که بُود بند تو تقدیرها هست به آب لبت اکسیرها شرح تو ربّ همه تفسیرها رو شده با تو دست تزویرها کاسه به باران تو آورده ایم دست به دامان تو آورده ایم چشم تو شد معدن اعجازها ای شبکیه ات همه نازها پلک تو انگیزه ی پروازها ای مژه ات قبله ی طنازها دینِ همه ماست همان مذهبت هر چه که آید ز میان لبت کعبه ، شنیدیم که زانو زده دیده تو را نعره ی یا هو زده تا که قدم رنجه کنی رو‌‌ زده علتش این بوده که اردو زده نچید ، بوسه از کسی از تو چید کعبه ی سیارِ خودش را ، تو دید بگیر هر چه خبر از یاعلی شب شده وقت سحر از یاعلی دهان نگفته بهتر از یاعلی ندیده خوش مزه تر از یاعلی هر چه که خواستیم ، علی داده ایی هر چه که کاستیم ، علی داده ایی ای تو حدیث ، ای تو قران ما ای که به دوزخی گلستان ما ما همه خسران و تو جبران ما ما همه مردار و تویی جان ما ای ضربان ، زنده به نبضیم ما ابرِ نجف هست ، که سبزیم ما نشسته دور تو ملک رج به رج بی تو صراط می شود راهِ کج بهره نبرده بی تو اعمال حج حرام زاده می شود با تو لج محبّ تو بهشت را می خرد دشمنتان هم به درک می رود کیست به احمد از شما یارتر ای یلِ از همه جگر دار تر چون تو کسی نبوده کرار تر ز غاصبت نبوده کفتار تر تیغ تو شد قاتل تکفیرها ای عظمت دار تر از شیرها گر چه یتیم را قراری ، علی مرکب دهر را سواری علی شیر که نه شیر شکاری علی ضربه ی تو ضربه ی کاری علی هر که کند روبروی تو قیام ضربه ای اول شده کارش تمام ماه رجب آمد و ما نیستیم در نجف ای نور خدا نیستیم پیش تو و پیش رضا نیستیم شکر ، ولی از تو جدا نیستیم مشکل ما این دلِ وامانده است زائر تو دوباره جا مانده است مگیر عشق آتشین مرا که همچنین حص حصین مرا اذن بده عرش برین مرا فال زدم که اربعین مرا.... آمده تعبیر که امضا کنی برات کربلا مهیا کنی
نامت گره گشاست برای رسول هم تعظیم می کند به کمالت بتول هم هستی زلال اگر چه ، ولی نامشخصی دیوانه می شوند به پایت عقول هم عدل و معاد عینِ تو را جار می زنند بی راهه بوده ، بی تو تمامِ اصول هم وقتی که روح را تو به گِل سوق می دهی خاک از تو دارد آنچه به کشت و حصول هم هر ماه ، ماه گرمِ ستایشگریِ توست مستانه می رسد به زمانِ حلول هم آرام گشت زلزله با یک تذکرت تبدیل می شوند به اذنت فصول هم از شوق دیدنِ حرمت ، دست پاچه ایم در این مقوله اجر بگیرد عجول هم در سجده بینِ صحن تو ، پرواز می کنیم آری، صعودِ ماست در اینجا نزول هم
در لحظه ی  دیدارمان ای کشتهٔ گودال باید تو را با سر ببینم یا زبانم لال...
به خاطر گل نرجس گلاب می گرید برای دیدن رویش سراب می گرید به وقت زل زدنش گرم جست و جوی کسیست به وقت سوختنش آفتاب می گرید بر او که جانِ کلامِ خداست در هستی حدیث چله گرفته ، کتاب می گرید یقین برای کسی که نگین آفاق ست محبِ والهِ پا در رکاب می گرید لب مقدس او گفته گریه کار من است برای جد خودش بی حساب می گرید در انتهای غمش روضه ایست بابا کش هنوز دیده ی او بر رباب می گرید چو ساعتی که روی سینه ، نعل می نالید به روی دست عقیله ، طناب می گرید
عطرِ گل روی تو را گل ، آرزو داشت یوسف هر آنچه داشت ، رویت ،مو به مو داشت بر هر پیمبر حسرت دارای ات ماند یعقوب همچون دخترت را آرزو داشت تطهیر می شد هر چه با تو دست می داد در سجده ات انگار سجاده وضو داشت تا می شدی در بین مردم آفتابی خورشید ، خورشیدی دگر در روبرو داشت با دوستش الحق چه خواهد کرد ، محشر با دشمنش وقتی که برخوردی نکو داشت صلی علی احمد بر آل پاک احمد آمد محمد ، تهنیت ، آمد محمد صد شکر ما چون بوذر و مقداد وسلمان با مهربانی ات شدیم آقا مسلمان ازجذبهٔ چشمت مگر محروم بوده؟ آنکس که با شق القمر آورده ایمان با آنکه خاکستر به رویت ریخت آقا آورده ایی در خانهٔ او روی خندان از صبر تو در دین حق مات است یعقوب ای رحمة لِلعالمین ای حضرت جان فرعونیان بی کعبه گردیدند دیگر بر بت کشیدی با عصایت خط بطلان دشمن تو را در جنگ وقتی با علی دید از زندگی کردن دگر می شد پشیمان وقتی طلایه دارِ نسلت گشت زهرا نومید شد دیگر ز دست خلق ، شیطان
سحر آمد سلامش کرد و بعد از آن نمایان شد بیابان چون توسل کرد بر او زود باران شد از آن اول به دستش داشته حاجت روایی را برای فطرس زخمی ببین قنداقه ، دامان شد خدا هر آنچه را که داشت در دست حسینش داد عجب دستی میان سفره ی خلقت نمکدان شد در این گردش در این دواریِ حق مدعائیها فقط عین دو چشم اوست در این حلقه ، عرفان شد به آبادیِ مهرش ، آبها هم غبطه ها دارند به صحرا چونکه نامش رفت آنجا هم نیستان شد به یاد جایگاهش گریه ی بسیار کرد آدم همینکه اشک را با او گره زد ، آدم انسان شد همین یک قطره اشکِ آدم از چل سال برتر بود که با این قطره ، برگشتن به جنت نیز آسان شد به روز اول خلقت خدا هم روضه اش را خواند نه باران که از آن لحظه در عالم اشک ریزان شد به وقت گفتن از او خوش ترین غم می رسد از غیب اگر چه چشمِ ما گریان لب ما نیز خندان شد به منبر رفت تا جاری کند حرف خدایش را همه دیدند روی نیزه ها قاری قرآن شد
تو شدی دیده که آمال به جنت نکشد سرو هم چون قد زیبای تو قامت نکشد شب میلاد تو دکانِ همه تخته شده ماه در چاه فرو رفته خجالت نکشد از گدایانِ تو پرسیدم و گفتند جواب آنکه با توست دگر منت دولت نکشد میلِ نقاش ، علی بود کشید اما دید قلمش جز به روی ماه تو صورت نکشد چوبه ی پرچم تو حکم عمود است به ما گره اش وا نشد آنکس که علامت نکشد دیدنِ گنبد تو آخر دنیای من ست کار این چشم دگر تا به قیامت نکشد گفت ارباب که او هم به تو آورد پناه هر چه جز شانه ی تو بارِ امامت نکشد از همان بدو تولد به تو گفت ام بنین که محال ست تو کارت به شهادت نکشد
خدا رازی مگو دارد که در دستان این آقاست جهانِ بی نیایش ، بی دعا زندان این آقاست گرفت از خاک پای اشترش بیچاره ثروت را بگیر آمال خوبت را که در دامان این آقاست نگاهی مادرانه ، نور را آورد در این خاک قسم بر مادرش که خاک ما ایرانِ این آقاست دعا کردن هنر میخواست این را یادمان داده که مضمونهای بکرِ عشق، در دیوان این آقاست عروسی هم اگر رفته به شرطی زینبی رفته همیشه امرِ بر روضه ست که فرمان این آقاست تمام زخمهای کربلا در جان او مانده که محزون تر از آه و ناله اش چشمان این آقاست غمِ پیراهنی سوی دوچشمش را گرفت و برد که یعقوب نبی در این بلا ، حیران این آقاست عقیله بین آتش رفت و می دیدند آن لحظه برای عمه از هر چه مهمتر جان این آقاست به زعمم جای قبر او میان کربلا خالیست که دل در خیمه گاهِ کربلا مهمان این آقاست
اول از قرص قمر باید نوشت یا که از روی پسر باید نوشت تاج را بالای سر باید گذاشت ماه را بالای سر باید نوشت از همین صبح نکو باید سرود شعر را وقت سحر باید نوشت قاصدک را از شب میلاد او تا قیامت خوش خبر باید نوشت مصطفی یک روحِ دیگر داشته امشب از شق القمر باید نوشت قدر یک دریا به توصیف آمده از مقامش بیشتر باید نوشت برجهان این عشق را غالب بگو یا علی بن ابی طالب بگو هر کجا او هست ما سر می بریم بر زمینِ پای او پر می بریم تا که خاک پا بگیریم از علی بر گرفتن دُر و گهر می بریم قبله بسیار است در زهد و یقین در معارف رو به اکبر می بریم تا مدینه مدح گویان ، سینه چاک شعر در وصفِ پیمبر می بریم عطر سیبِ عرش محو بوی اوست از دمش ما عود و عنبر می بریم از منابر خوش صدایی آمده لایق کشور گشایی آمده این رخِ از قند بهتر ، اکبر ست هر چه ما گفتیم بهتر اکبر است راست قامت راست نیت راستین فرش تا بالا سراسر اکبر است در اذان او خدایت را ببین جلوه ی الله اکبر ، اکبر است بچه هاشان زینت بابایشان بر پدر هم زیب و زیور اکبر است هوش برده بیشتر از عاشقان گر چه هم گفتند دلبر اکبر ست دست خالی ، دست گیر آمد بیا ای جوان بر راه ، پیر آمد بیا تشنه ائی ؟ سقاست لیلای حسین سائلی ؟ آقاست دنیای حسین غصه داری؟ غصه دارت می شود درد داری؟ او مسیحای حسین یک پیمبر دارد این خانه اگر؟ باید او را گفت یکتای حسین یک اذان بر شاه عالم غصه داد ظهر چون افتاد علی پای حسین لحظه ایی که بود بابا چون کویر گشت آن دم تشنه دریای حسین جرعه ایی می خواست اما حیف که تشنگی برآمد از نای حسین شکر که اینجا زبان آمد به داد شد شهید اینجا به امضای حسین یک طرف خندید و یک سو گریه کرد اشک باران بود سیمای حسین
سامرا امشب چه مولودی میان خانه دارد قدر یک دنیا ملک بر این پسر پروانه دارد حق دهید این خاک بر کعبه کند فخر و مباهات تا که در بیت امامش این چنین دردانه دارد صف ببندید ای گدایان آی مشتاقان مهدی بیت مولا امشبی را سفره ایی شاهانه دارد از تنور خانه ی آقای سامرا نگویم از برای کل عالم هم خمیرش چانه دارد آی رندان دوعالم سائل این در بمانید بر گدایان درش آقای ما ماهانه دارد هر چه از ارباب و از مولا علی گفتیم در اوست در میان روی ماهش یازده جانانه دارد ما غریبش خوانده در بین عوام الناس اما چون مفید ‌و اردبیلی واله و دیوانه دارد گفتنش جایش بود در کوه ، صحرا ، دشت اما در میان قلب عشاق حقیقی خانه دارد می رسد روزی که ماه از پشت پرده در بیاید او که تنها چشم نازش حکم داروخانه دارد
در مدحِ تو باد ، حکمِ دم نیست که هست شیدایِ تو سقای حرم نیست که هست نومید نیامده کسی از پیشت بیت پدرت بابِ کرم نیست که هست
مجلس میلاد حضرت علی اکبر (ع) در معیت ذاکران اهل بیت و
قسم به ذکر قنوتش به مستجابِ غریب که یاد اوست در اعمال ما ثوابِ غریب چقدر دیده نشد ، دیدنیِ این عالم که ماه رفته به چاهی ، میان قابِ قریب به نور اوست اگر زنده مانده اند همه سلام بر نفسِ حیّ آفتابِ غریب خدا کند که به شوق ظهور برگردیم نبوده دلهرهامان چو اضطرابِ غریب تمام حضرت مولا رسیده ارث به او که هست مهدیِ مظلوم ابوتراب غریب به یاد جد غریبش ، حناش خون دل ست به یاد خون گلویی که شد خضاب غریب
در طالع ما حافظمان ست رقیه در سفره ی ما برکت نان ست رقیه در معنی نامش که حدیثی ست مفصل... چون نور خدا در جریان ست رقیه این قند مکرر به پدر ، دختر و مادر پس قبله ی آقای جنان ست رقیه دردانه چه دل برد و چه نازک سخنی کرد شه دختر شیرین سخنان ست رقیه در زهد ، بزرگی متوسل به عدد نیست فارغ ز زمان ست و مکان ست رقیه با ندبه در آغوش خودش دید پدر را الگوی همه منتظران ست رقیه در چوبه ی تابوت نرفت علتش این بود با چوب جفا ، سوخته جان ست رقیه
علی اصغر به دستان پدر معراج خود را دید در آن لحظه بسوی آسمان حق نگاه انداخت واین شد که سفیدیِ گلوی او نمایان شد همان دم حرمله تیری بسوی بی گناه انداخت سه شعبه بود زیرا بین آن میدان سه مقصد داشت پس از باباش مادر را میان خیمه گاه انداخت غم آن کوچک تشنه عجب داغ بزرگی بود همین غم بود بابا را میان قتلگاه انداخت