eitaa logo
مشاوره | حامیان خانواده 👨‍👩‍👧‍👦
1.7هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
608 ویدیو
41 فایل
﷽ 🌱موسسہ‌مشاوره‌حامیان‌خانواده‌ڪاشان 🌱مدیریٺ:فھیمه‌نصیرۍ|مشاورخانواده 09024648315 بایدساخت‌زندگےزیبا،پویا،بانشاط‌ومٺعالےرا♥️ همسرانہ‌آقایان↯👨🏻 @hamsarane_mr همسرانہ‌بانوان↯🧕🏻 @hamsarane_lady سوالےداشتین‌درخدمٺم↯😊 @L_n1368
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان 🦋 🕯 🌿 به خودم اومدم ، من دارم چه می کنم ؟! چرا توانایی گرفتن نگاهمو از چشمان روشنش ندارم ؟! چشم هامو بستم ، خدایا من رو ببخش ! گناهم ناخواسته بود ، باور کن ! رومو برگردوندم و سلام کردم ، بعد از چند ثانيه پاسخمو داد و جلوتر از من راه افتاد ، داخل ماشين که نشستيم تازه متوجه شدم ناخواسته لباس هامون همرنگه ، هر دو سر تا پا سفيد پوشيده بودیم . ماشين روبروی یک ساختمان ایستاد و کارلو پياده شد و چند دقيقه بعد با بچه ها از ساختمان خارج شد ، از ماشين پياده شدم و دست هامو باز کردم ، هر دو دست هاشونو از دست های کارلو خارج کردند و به طرفم دویدند ،خم شدم و همزمان خودشونو تو بغلم انداختند ، هر دو رو فشردم و ب*و*سيدم بعد از کمی رفع دلتنگی همگی سوار ماشين شدیم و به سمت مقصدی که من هنوز ازش اطلاع نداشتم راه افتادیم . کارلو روبروی یک مرکز خرید ایستاد ، اگر قبلا بود از خوشحالی جيغی می زدم و دست هایم رو به هم می کوبيدم ، اما خيلی وقته که خيلی از خوشی های کوچک قدیمی از وجودم رخت بربسته . همگی وارد مرکز خرید شدیم ، معماری جذاب و منحصر به فرد ساختمان اولين چيزی بود که نظرمو جلب کرد ، کارلو قصد داشت برای بچه ها لباس بخرد و ما رو به سمت فروشگاه لوکس و باکلاسی که فقط لباس بچه گانه داشت راهنمایی کرد ، چرا این پسر ایتاليایی این زمان رو برای خرید انتخاب کرده ؟ دقيقا نزدیک به عيد و زمانی که قبلا هميشه من با مامان به خرید لباس برای عيد می رفتيم بغضی عجيب گلومو می فشرد ، سعی کردم قورتش بدم و خودمو سرگرم دیدن لباس ها کردم ،صدای بحث کردن آنجلا با کارلو باعث شد به سمتشون برم تا علت رو بفهمم ، آنجلا انگار کلافه بود : +نميخوام ، تو سليقه ات خوب نيست . - تو که هميشه به سليقه من لباس می خری حالا ایندفعه چی شده من نمی دونم ! +دوستام مسخره ام ميکنن ، ميگن تاپ بنفش با شلوار سبز خيلی زشته . یکدفعه انجلا چشمش به منی افتاد که لبامو جمع کرده بودم تا نخندم ، حتی تصور دو رنگ بنفش و سبز کنار هم خيلی فاجعه اس ! دخترک چشم عسلی لجباز شد : + فقط به سليقه یامين لباس می خرم چون اون خيلی قشنگ لباس می پوشه و عکس هامونو که دوستام دیدن همه گفتن یامين شبيه به مدل ها لباس پوشيده ، منم ميخوام شبيه مدل ها بشم . کارلو نگاه عميقی به من کرد : - خيلی خب ، به سليقه یامين بخر . آنجلا دست منو گرفت و به سمت رگال تاپ ها برد ، فرانکو هم با کارلو همراه شد ، تاپ صورتی رنگ دو بنده ای که روش شکل گل و پروانه و جنس بسيار لطيفی داشت ،شلوار سفيدی که روی رون سمت راستش یک قلب صورتی داشت ، کت سفيد آستين سه ربع که دور یقه و آستين هاش نوار صورتی دوخته شده بود پيراهن عروسکی یاسی رنگ که آستين های کوتاه پفکی و دامن پفی داشت ، تيشرت سفيد رنگی که روش عکس السا و آنا شخصيت های کارتون فروزن چاپ شده بود ،شلوارک جين آبی روشن که لبه هاش به سمت بالا تا خورده بود و کمربند سفيدی داشت ، همه این لباس ها انتخاب من برای دخترک زیبا بود ، آنجلا دونه به دونه لباس ها رو پوشيد و سعی می کرد عين مدل ها راه بره و مدام می پرسيد الان شبيه مدل ها شدم و من تایيد می کردم ، تایيد من دورغ نبود چون انصافا همه لباس ها خيلی زیاد به پوست سفيد و هيکل توپولی اش می آمد ، فرانکو هم به تقليد از آنجلا تک به تک لباس های انتخاب کارلو رو پوشيد و تمام تلاشش مبنی بر این بود که شبيه به آنجلا راه بره ✍🏻 ... ╔═🦋🕯══════╗    @hamianekhanevade ╚══════🕯🦋═╝