eitaa logo
مشاوره | حامیان خانواده 👨‍👩‍👧‍👦
1.7هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
596 ویدیو
40 فایل
﷽ 🌱موسسہ‌مشاوره‌حامیان‌خانواده‌ڪاشان 🌱مدیریٺ:فھیمه‌نصیرۍ|مشاورخانواده 09024648315 بایدساخت‌زندگےزیبا،پویا،بانشاط‌ومٺعالےرا♥️ همسرانہ‌آقایان↯👨🏻 @hamsarane_mr همسرانہ‌بانوان↯🧕🏻 @hamsarane_lady سوالےداشتین‌درخدمٺم↯😊 @L_n1368
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان 🦋 🕯 🌿 کمرمو نوازش کرد : - زمان جلو ميره و ما باید قدر تک تک لحظات زندگی رو بدونيم عسلم . گونه اشو ب*و*سيدم و ب*و*سه ای هم از سمت پيرزن شيرین دریافت کردم ، صدای کارلو باعث شد از مادربزرگ فاصله بگيرم : - مادربزرگ فکر می کنم من نوه شما هستم نه یامين ! مادربزرگ از حسادت یک مرد بالغ خنده ای کرد و من کامل عقب رفتم و اینبار کارلو جای منو در آغوش پيرزن مهربان گرفت . روی دیوارهای چوبی خانه تابلوهای زیبای رنگ روغن نصب شده بود ، تابلوهایی بسيار شبيه به واقعيت که نشان از مهارت بالای دستان نقاش می داد ، برکه های آبی رنگ اینقدر زیبا در یک جنگل سر سبز خلق شده بود که نا خودآگاه صدای پرندگان به گوش می رسيد یا خوشه های یاقوتی رنگ انگور که برق آن دل هر بيننده ای رو به هوس می انداخت که دست دراز کند و بخواهد یک دانه از خوشه بچيند تا طعم شيرین آن در بند بند وجودش رخنه کند ، محو زیبایی های تابلو بودم که مادربزرگ مرا به نشستن دعوت کرد ، شربت خوش رنگ پرتقال و بوی کلوچه های تازه باعث شد آب دهانمو قورت بدم ، مادربزرگ من رو مخاطب قرار داد : - بخور عزیزم ، بخور که این مدتی که ندیدمت به نظر لاغرتر شدی . با ذوق ليوان شربت و کلوچه ای برداشتم ، گازی به کلوچه زدم ، ناخودآگاه چشمانم بسته شد ، طعم شيرین کاکائو و خرده های گردو زیر دندانم بسيار لذت بخش بود ، جرعه از شربت نوشيدم ، به راستی این شربت گواراترین و خوش طعم ترین شربتی بود که تا به حال نوشيده ام با به یاد آوردن مطلبی از مادربزرگ پرسيدم : + یک سوال ، نقاش این تابلوها کيه ؟ شما اون رو می شناسيد ؟ - چه چيز باعث شد که در این باره کنجکاو بشی ؟ + زیبایی هر چه تمامتر این تابلو ها ، فاخر بودن این آثار و حس های خوبی که ازشون دریافت کردم باعث این کنجکاویه . مادربزرگ لبخند زیرکانه ای زد : - این تابلوها کارِ چشم آبی منه . با شگفتی به کارلو نگاه کردم ، در حالی که ابرو راستشو بالا انداخته بود و شربت می نوشيد به من نگاه می کرد ، چطور ممکنه ؟! این پسر ایتاليایی بيشتر از هميشه به نظرم مرموز نشان می داد مهندس معماره یا یک نوازنده پيانو یا یک نقاش ماهر ؟! چطور ممکنه یک آدم در هر سه زمينه اینقدر حرفه ای عمل کنه ! بالاخره در یکی از زمينه ها باید یک مقداری ضعف داشته باشه اما کارلو در هر سه رشته بهترین بود ! سعی کردم تعجب و تحسين در نگاهمو پنهان کنم : + جالبه ! مادربزرگ گفت : - کارلوی من الان هم تصميم گرفته نهار ما را به دستپختش مهمان کند تا هنرهای بيشتری از خودش نشان بدهد . آبی چشمان کارلو درشت شد : + اما من ... مادربزرگ به ميان حرفش آمد : - بهتره زودتر شروع کنی چون تا 3 ساعت دیگه هممون گرسنه می شيم به سختی خندمو کنترل کرده بودم که مادربزرگ من رو مخاطب قرار داد : - بخند عزیزم ، چرا اینقدر مبارزه ميکنی ؟! با صدای بلند زدم زیر خنده ، مادربزرگ هم از خنده من خندش گرفت و منو همراهی کرد ، خندم که تمام شد مادربزرگ رو به من گفت : - عزیزم خنده های خيلی شيرینی داری ، هميشه بخند که صورتت رو زیباتر می کنه . لبخندی زدم و تشکر کردم که صدای کارلو باعث شد نگاهم سمتش کشيده بشه : + حرف های مادربزرگ هميشه عين حقيقته . لبخندم جمع شد و مات موندم ، وقتی به خودم اومدم که هر دو به آشپزخانه رفته بودند. ✍🏻 ... ╔═🦋🕯══════╗    @hamianekhanevade ╚══════🕯🦋═╝