#خاطره_نوشت
#تغییر_نگاه
دیروز برای حدود سیصد نفر از مربیان خانههای کودک «سازمان فرهنگی - هنری #شهرداری تهران» یه کلاس دو ساعته داشتم که البته اول قرار بود سه ساعت باشه، وسطای بحث به من گفتن دو ساعته! 😂😂
قرار بود کتاب کارهایی رو که امسال برای سازمان فرهنگی کار کردم رو برای مربیان توضیح بدم و وقت رو طوری تنظیم کرده بودم که یک ساعت و نیم یه بحث بینشی و تغییر نگاه به حوزه #کودک رو مطرح کنم و الباقی رو روی کتاب کار کنیم. خب، بحث بینشی رو دستوپا شکسته گفتم چون یه دفعه فهمیدم تایم کم شده، ولی خود کتاب موند برای آیندگان! 😁 هم کیفیت دیتاپروژکتور پایین بود و هم زمان اجازه کار نمیداد.
بحث گفته شد و در طول کلاس سه، چهار تا #بازی هم با مربیها کردیم که این بخش رو ظاهراً خیلی دوست داشتن 🤭 اما آخر کلاس یه چیز دیگه بود. حدود بیست، سی نفر تا من برم باهام صحبت کردن ولی یکیشون خیلی خوب بود!
میگفت وسط جلسه میخواستم بیام بزنمت! 😳 این حرفا رو باید اول به مدیرامون بگی، بعد به ما چون ما اینا رو میخوایم انجام بدیم ولی نمیگذارن ...
ظاهراً مشکل اصلی هم با دو تا چیز بود؛
1️⃣ بحثی که در مورد بازی گفتم و تأکید داشتم هر چیزی با بازی منتقل بشه و اونا میگفتن ساختار از اونا آموزش میخواد و نه بازی!! حتی چهارشنبهها که برنامه بازی دارن، مسئولین #آموزش میان میگن بازی رو جمع کنید، فقط آموزش 😭😭
2️⃣ بحث #آزادی دادن به بچهها برای کشف، تجربهورزی و ... که باز میگفتن به شدت با مربیانی که آزادی عمل زیاد به بچهها میدن برخورد میشه، یعنی خود ساختار از اونها بچهی ساکتِ حرف گوشکنِ تحت کنترل میخواد (ولو اینکه مستقیم نگه)
👈 شخصاً فکر میکنم تغییر نگاه در سیستمها و آدمها کار بسیار زمانبری هست اما ناامید نیستم. توی همین سیستم چندین مدیر خوشفکر و اهل تغییر دیدم که نمونهی اولش شد همین تغییری که در کتابهای کار کودک دادیم و واقعا پروژه انرژیبری بود و اگر فضای تغییر وجود نداشت، این کار انجام نمیشد.
حالا این قصه ظاهراً بیربط رو تعریف کردم که چی بگم؟!! 😉
روزانه چندین سوال برای من میاد که چی کار کنم این بچه درست بشه؟ چی کار کنم بچهام دیگه اون کار رو نکنه؟ چی کار کنم بچهام اون کار رو بکنه و ... که در اکثر سوالات مشخصه که مشکل از بچه نیست، مشکل از والدینه!! ☹️ و اینجا تنها چیزی که کمک میکنه تغییر و بلکه تحول در نگاه والدین هست.
مادری که میخواد خودش هیچ تغییری نکنه ولی بچهاش بهترین و نرمالترین بچه فامیل باشه!! احتمالاً فیلم زیاد میبینه. باید بهبود پیدا کنیم تا اطرافیانمون هم بهبود پیدا کنن.
شما به عنوان مادر یا پدر چه بهبودی توی این چند سال داشتید، خصوصاً بهبود در بینشتون، در زاویه نگاهتون، در عملکردتون نسبت به دیگران و ...
#حمید_کثیری 👇👇
@hamidkasiri_ir
کانال حمید کثیری
نمیاید کوه؟! جشن انقلاب توی کوه 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔴 دو سه نفر بودند که میگفتند اگه برای ۲۲ بهمن هست نخوریم 😂
#خاطره_نوشت
جمعه ۲۱ بهمن، صبح با خانواده رفتیم کوه. با یه گروهی که مدتهاست جمعهها میرن درکه و اونجا بعد از حدود یک ساعت کوهپیمایی، ایستگاه صلواتی میزنن و چایی میدن.
کوه رو هم که میدونید جمعهها عموما فضا چه شکلی هست! حالا روز قبل ۲۲ بهمن هم بود، اونم اولین ۲۲ بهمن بعد از اغتشاشات!! خب؛ خودِ اینکه بدون هیچگونه تنشی بتونی ایستگاه صلواتی رو تو این شرایط برقرار کنی، خیلی مهمه.
ما نزدیک به یک ساعت چایی و خرما پخش کردیم، همه جور آدمی هم اومدن و رفتن و تقریباً هیچ چالشی نداشتیم. یه اسپیکر کوچک هم داشتیم که مولودیهای همهفهم در مدح و ثنای امیرالمومنین با صدای ملایم پخش میکردیم. اما این وسط چند تا دیالوگ با حدود ۷۰۰ - ۸۰۰ نفری که اومدن چایی خوردن، داشتیم که براتون میگم؛
👈 عموم مردم که تشکر میکردن و خدا قوت و خدا امواتتون رو بیامرزه و ... میگفتند.
👈 دو سه نفر بودند که میگفتند اگه برای ۲۲ بهمن هست نخوریم 😂 که ما هم میگفتیم ما ایستگاه صلواتی زدیم، شما به هر نیتی میخواید بخورید!
👈 یکی اومد میگفت من کلاً از آدمهای مذهبی بدم میاد ولی شماها فرق دارید! بعد ۱۰ دقیقه مثلاً تحلیل کرد که در تمام دنیا دین داره از بین میره و اولیش هم دین محمد هست، بعدش هم دین مسیح و ... خلاصه داشت تلاش میکرد که بگه داریم تموم میشیم 🤭 (البته خلاف تصور ایشون چند دهه است در دنیا یک حرکت عجیب به سمت دینداری و خاصه اسلام به وجود اومده. آمار هم در این زمینه زیاد هست. خصوصاً در کشورهای غربی این اتفاق بیشتر داره میافته. چراییش بماند برای بعد ...)
👈 یه خانمه اومد بدون اینکه وایسه یه لیوان چایی برداشت و خالی کرد روی برفها و رفت!! منم هیچی نگفتم فقط نگاهش کردم 😐 ده دقیقه بعد برگشت و عذرخواهی کرد. گفت فکر کردم دارید برای ۲۲ بهمن چایی میدید! گفتم ما که ایستگاه صلواتی زدیم ولی حالا فرض کنید برای ۲۲ بهمن بوده، این رفتار شما به نظرتون درست بود؟! عذرخواهی کرد و گفت آخه اینا پدرمون رو در آوردن و ...
خلاصه تهش این شد که هر دو برای همدیگه آرزوی روزهای خوش و بهتر کردیم. یه خورده بابت شرایط درد دل داشت، گفت و دید ما هم خیلی از جاها مثل خودشیم.
❗اینا رو چرا گفتم؟!
چون میشه در سختترین فضاها هم، کارِ فرهنگیِ بدونِ تنش کرد. قرار هم نیست ارگانی بشه و اصلاً اگر از حالت مردمی در بیاد خراب میشه. همین که جمعهایی همت کنن و این کار رو انجام بدن و فراگیر بشه، کمک بسیار زیادی به #همدلی و #اتحاد بین مردم میکنه.
من که مهمون این هفته بودم، اما اون جمع بدون بودجه و سازمان و قرارگاه و دفتر و دستک مدت زیادی هست دارن این کار رو انجام میدن. دمشون گرم. کار فرهنگی بینام و نشون 🌹✋
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
کانال حمید کثیری
واقعا دیدن منظره برفی شهر، خصوصاً روی درختها تماشایی هست و باید خدا رو بابتش شکر کرد 🤲 اما هر کس م
#خاطره_نوشت
دیشب خانمم زنگ زد و گفت برم دنبال پسر بزرگمون - محمد حسین - که خونه دوستش بود.
ماشین نداشتم، حسین من رو تا وسط راه برد، از اونجا با تپسی رفتم دم خونه دوستش. محدوده خیابون ایران بود. آقا پسر که اومد پایین بهش گفتم ماشین بگیرم بریم خونه یا پایهای پیاده تا یه جایی بریم؟!
گفت پیاده بریم، برف میومد. تا نزدیک میدون شهدا ۱۰ دقیقه راه بود و پیاده اومدیم. تو راه یه بازی تعریف کردیم 😁
به هر درختی میرسیدیم تکونش میدادیم، برفهاش میریخت روی سرمون 😂 کلی خوش میگذشت. درختهای بزرگتر برای من بود و کوچیکها برای محمد حسین. چون بازی میکردیم، حدود نیم ساعت طول کشید تا رسیدیم شهدا ولی واقعاً خوش گذشت.
اونجا هم یه کادو خیلی جمع و جور برای مامان خریدیم. رفتیم کاغذ کادو هم خریدیم و بعد اومدیم اتوبوس سوار شدیم و تو راه با محمد حسین کلی حرف زدیم.
وقتی رسیدیم خونه هم یواشکی هدیه رو کادوپیچش کردیم و دادیم به مامان ...
👈 میشه از یه خونه برگشتن ساده، یه روز با خاطره ساخت. هم بازی کرد و هم بار درختها رو سبک کرد 🌹🙏
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4