#معرفی_کتاب #زندگینامه #شهدا #دفاع_مقدس
📚کتاب: #تنها_گریه_کن
📝نویسنده: #اکرم_اسلامی
🔸️درباره کتاب:
کتاب تنها گریه کن به قلم زیبای اکرم اسلامی، نگاهی کوتاه بر روزها و ساعات و لحظههای بانویی است که عمر پرفراز و نشیب او، چه در مبارزات شبشکن دوران انقلاب و چه در روزهای دفاع مقدس سرشار از ولایتمداری است؛و فرجام شیوه زندگانی او فرزندی است که با شهادت خود اندوهی لبریز از افتخار را برای مادرانههای قصه رقم می زند.
در حقیقت کتاب «تنها گریه کن»، از انتشارات حماسه یاران ، خاطرات بانو سیده اشرف منتظری، مادر شهید محمد معماریان است.
#آشناشو_و_بخوان
#کتاب_خوب_بخوانیم 🌸
@hamkhaniketab
#گریه_با_شهید 🌊
"تنها گریه کن" روایتی مادرانه است از ایام جبهه و جنگ
روایتیست از مادر "شهید محمد معماریان"...
راستش من بیشتر از آنکه با خود شهید انس بگیرم با مادرش گرفتم. مادری که به خاطر شغل همسرش(بنّایی) بار تربیت بچهها را تقریبا تنهایی به دوش میکشد. مادری که میتواند الگوی زنان امروز باشد. مادری که هم به بچههای قد و نیمقدش میرسد هم با ساواک مبارزه میکند و از تیر چراغ برق بالا میرود و هم بعد از پیروزی انقلاب جسم و جانش را کف دست میگذارد برای پیشکش به امام و شهدا و در این بین پسر ۱۶ سالهی خودش را هم راهی جبهه میکند تا پسرش که معجزهوار در کودکی از یک بیماری لاعلاج نجات پیدا کرده سرنوشتش به شهادت ختم شود.
اگر میخواهيد بدانید یک زن چطور میتواند زینبوار زندگی و بندگی کند و چطور میتواند الگوی ایمان و سعی و صبر و تلاش باشد این کتاب را بخوانید...
#فرشته_غلامی 🌱
#چالش 🌸
📚 کتاب: #تنها_گریه_کن
📝نویسنده: #اکرم_اسلامی
@hamkhaniketab
اما کتابهایی هم در چالش #گریه_با_شهید توسط اعضای گروه معرفی شدند که توضیحات خاصی راجع به آنها داده نشده بود و شرایط لازم را نداشت، اما اسم کتابها را آوردیم.
#تنها_گریه_کن
#ننه_علی
#کاش_برگردی
#دریادل
#پاییز_آمد
#عصرهای_کریسکان
#خانوم_ماه
#تور_تورنتو
#اینک_شوکران(شهید مدق و شهید ایوب بلندی)
#مگر_چشم_تو_دریاست
#گریه_با_شهید
#نگین_تخریب
#من_زنده_ام
#خاکهای_نرم_کوشک
#حکایت_زمستان
#کاش_برگردی
#نیمه_پنهان_ماه
#از_چیزی_نمیترسیدم
#آن_۲۳_نفر
#پایی_که_جا_ماند
#ملا_صالح
#فرزند_کوچک_امام
#مربع_های_قرمز
#او_مرگ_را_کشت
#شاید_پیش_از_اذان_صبح
#سلیمانی_عزیز
#سلام_بر_ابراهیم
#پرواز_پای_دماوند
#نخل_سوخته
#حسین_پسر_غلامحسین
#روایت_بیقراری
#حماسه_یاسین
#مادر_ایران
@hamkhaniketab
#گریه_با_شهید
تنها گریه کردم،تنها در دل شب در سکوت خانه،آنجا که اشرف سادات کودک مریض در دست سرگردان بیمارستان ها بود را به یاد شب ها و روزهای سرگردانی خودم در بیمارستان ها گریه کردم، آنجا که توسل کرد و جواب گرفت برای بیچارگی خودم و بیجواب بودن توسل هایم،آنجا که پسرش را روانه میکرد و بعد هم شهیدش را در آغوش میگرفت برای آرزوهای برباد رفته ام برای پسرم....
قصه اشرف سادات هم مثل تمام قصه ها با یکی بود و یکی نبود آغاز میشود.با بچگی ها و شیطنت هایش.پا به پا با او روزها را میگذرانم،روی درخت ها،پای دار قالی،با گردنبند و گوشواره اش ذوق میکنم و با او از حمله کلاغ ها می هراسم.با آمدن خواستگار، شرم، گل لپ هایم را سرخ میکند و با همان عکس، من هم خواستگارش را پسند نمیکنم.با عروسی اش شاد میشوم.بیمار که میشود دلم برای جوانی اش میسوزد.مادر که میشود حس مادرانگی من هم عود میکند.محمد که مریض است تمام شب بیداری ها و مریض داری های خودم از کودک تبدارم جلو چشمم رژه میرود و چشمم میبارد و میبارد.با او توسل میکنم و با او من هم شفا میخواهم.دروغ چرا،چیزی شبیه غبطه هم میخورم به حالش که خوش به حالش که خدا حاجتش را داد.در کشاکش انقلاب حس میکنم من هم در کوچه پس کوچه ها در حال دویدن و فرار از دست مأموران هستم،ضربان قلبم بالا میرود.دلم خون میشود برای مردم.امام که می آید من هم با اشرف سادات خوشحالم،جنگ که میشود خودم را میان خانه امنش در حال کمک به جبهه میبینم،کنار همه زنها سبزی پاک میکنم،لباس میدوزم،ترشی و مربا میپزم از بس که این کتاب زنده است.
با اشرف سادات مادری میکنم،با او محمد را راهی جبهه ها میکنم،با او از هر بار آمدن محمد به خانه هیجان زده میشوم،شب آخرین اعزام با او بغض کردم و گلویم از شدت این بغض درد گرفت.اما،اما،اما امان از وقتی که شهیدش آمد،دیگر بغضی نبود،اشک آرام روانی رو گونه خیسی نبود،هق هق گریه ای بود که شانه هایم را تکان میداد،تنها در دل شب،از بس که زنده است این کتاب.
ماجرای درد پایش و خواب و شفایش در دلم اشتیاقی برانگیخت که به دنبالش بگردم.بخواهم که نشان منزلش را پیدا کنم و خودم را به او برسانم و التماس کنم برای حاجت من هم دعا کند،زمزم تربت و پارچه سبزش را طلب کنم و خانه گرمش را ببینم،از بس که زنده است این کتاب.
این کتاب را نباید خواند،خواندنی نیست این کتاب.این کتاب را باید زندگی کرد.عشق به خدا و میهن و ولایت را باید از اشرف سادات آموخت و زندگی کرد،گذشتن از همه چیز و پای عهد ماندن را باید اینجا یاد گرفت.
کتاب «تنها گریه کن» را بخوانید.سرگذشت اشرف سادات مادر شهید محمد معماریان.سرگذشتی پر از فزار و نشیب از زنی که جان و خانه و زندگی و فرزندش را در راه عقیده اش در طبق اخلاص گذاشت و تا امروز دست از این ایثار برنداشته است.روایت زنانی که در روزهای پر التهاب دفاع مقدس فداکارانه در پشت جبهه ها برای بخشیدن لبخندی به لب رزمندگان ساعتها تلاش میکردند.آنقدر داستان برای من جذاب و دلچسب بود که کتاب را در یک روز خواندم.به نظرم بخوانیدش تا بدانید ایران به دست چه کسانی ایرانی اسلامی شده است.
#سایه
#چالش
کتاب: #تنها_گریه_کن
نویسنده: اکرم اسلامی
@hamkhaniketab
#گریه_با_شهید
#تنها_گریه_کن
چندین ماه از ماجرای حاشیه ساز دیوارنگاره "زنان سرزمین من" و نیش و کنایه هایی که میگفت "شما حتی به اندازه چند تصویر یک بیلبورد هم در جبهه خودتان آدم حسابی ندارید!" میگذرد.
در هنگامه پر تب و تاب پرسش از "الگوی زن ایرانی"، "تنها گریه کن" اشرف سادات روزی ام می شود و مهمان دنیای زنانه اش میشوم. پا در دنیای زنی میگذارم که منشش هم چون نامش شرافت را معنا میکند. پا در دنیای اشرف سادات میگذارم و پا به پایش میدوم و خسته نمیشوم. گرچه از اشرف سادات بسیار دورم -فاصله ام تا اشرف سادات، فاصله زمین تا آسمان است-؛ اما با هر قدمی که در پی قدم های اشرف سادات بر میدارم، به زن بودنم افتخار میکنم.
در زمانه ای که لیبرالیسمش "اسارت" زن را طلب میکند و نئولیبرالیسمش از زن بودن، رقابت در کالا شدن و دیده شدن را میخواهد، همراه اشرف سادات "چادر مشکی ام را سر میکنم"، کتانی های همتم را میپوشم، دست هایم را مشت میکنم، به خیابان میروم و برای به ثمر نشستن مبارزه مقدس مان و برای زنده نگهداشتن راه امام حسین، فریاد میزنم و شعار آزادی حقیقی سر میدهم.
"تنها گریه کن" برای من، قصه رشد زن ایرانی ست. وقتی میبینم که اشرف سادات چطور یک به یک از پله های سخت و نفسگیر مسیر رشدش عبور میکند و چطور در همان لحظه ها که گاه در پاگردهای مسیر، نفسش در آستانه بریدن است، خدا دستش را میگیرد و به او لبخند میزند.
وقتی لبخند خدا، بیماری -به اصطلاح پزشکان- لاعلاج محمدش را علاج میکند، همراه با او لبریز از شوق میشوم و وقتی نیمه شب، غریبانه، مریم کوچکش را که سر تا پا در گچ فرو رفته، در کوچه ها به بغل میگیرد تا اندکی آرام گیرد - تا مبادا صدای بی قراری کودکانه اش همسایه ها را بیازارد-، بغض گلویم را چنگ میزند.
اشرف سادات برای من -و برای ما- الگوی زن کنشگر حقیقی مسلمان ایرانی است. کنشگری که برخلاف فمینیست ها، کنشگری را در شبه مردانه شدن نمیجوید؛ که به گفته آقایمان، "تشبه به مردان برای زن ارزش محسوب نمیشود". که به گفته ایشان امتیاز ویژه زن این است که "آمیزه ای ظریف از لطافت و برندگی است". و اشرف سادات مصداق واقعی از تجلی لطافت مادرانه و برندگی ایمان است. اشرف سادات آن کار میکند که از هیچ مردی برنمی آید. به قول نادر: "هر جا زنی به خاطر عدالت میجنگد، آنجا عطری پیچیده ست شیرین و شورانگیز و بهشتی. ما بدون زنان خوب، مردان کوچکیم".
اصلا چه کسی گفته "جنگ چهره زنانه ندارد"؟ وقتی اشرف سادات روایتی ناب از چهره زنانه جنگ را نشانمان داده؟ هرچند؛ شاید الکسیویچ بلاروس حق دارد بگوید جنگ چهره زنانه ندارد؛ وقتی میدانیم جنگ آنها کجا و دفاع مقدس ما کجا... در تنها گریه کن، محمد معماریان میگوید و اشرف سادات نشان مان میدهد که "کار که برای خدا باشد، دیگر آشپزخانه و خط مقدم ندارد. قیچی قندشکن و چرخ خیاطی و کارد آشپزخانه با اسلحه فرقی ندارد".
کتاب که تمام میشود، دلم میخواهد یک دل سیر گریه کنم. برای تنهایی و دلتنگی های اشرف سادات؟ نه! حال او که گریه کردن ندارد. درست مثل خودش که برای محمدش گفت: "خوش به حالت مادر! حال تو که گریه کردن ندارد". حال ما اما اشک می طلبد. مایی که میراث داران انقلاب و خون شهدایش هستیم. مایی که تا محمدها و اشرف سادات ها کیلومترها فاصله داریم. کاش اشرف سادات ها را قدر بدانیم و وقتی از "زنان سرزمین مان" حرف میزنیم، از شیرزن های ناشناخته سرزمین مان یاد کنیم...
#zmajd
#چالش
کتاب: تنها گریه کن
نویسنده: اکرم اسلامی
@hamkhaniketab
🔴در انتظار یکی از به یادماندنیترین آثار نمایشی
🔹 سریال داستانی کتاب «تنها گریه کن» در ۲۰قسمت ساخته شده است و به زودی پخش خواهد شد. همان کتابی که رهبر انقلاب آن را تایید و تحسین کرده بود. جریان امت حزب الله بعد از تعابیر عجیب آقا از این کتاب استقبال کردند. حالا این کتاب تبدیل به یک اثر نمایشی شده است.
🔹تنها گریه کن درباره مادر شهید محمد معماریان است. شهیدی که برکات وجودش بعد از شهادتش امتداد داشته است. به خاطر دوست داران شهدا منتظر و پیگیر این اثر نمایشی هستند.
🔹در #تقریظ درخشان رهبری آمده:«با شوق و عطش، این کتاب شگفتیساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم. همه چیز در این کتاب، عالی است؛ روایت، عالی؛ راوی، عالی؛ نگارش، عالی.»
#کتاب_فیلم
#اقتباس
#تنها_گریه_کن
#مقام_معظم_رهبری
@hamkhaniketab