eitaa logo
کانال همخوانی کتاب
1.9هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
224 ویدیو
94 فایل
معرفی کتاب آرشیو مباحث کاربردی ابرگروه همخوانی کتاب وضعیت‌شناسی حوزۀ کتاب و نشر، آموزش و توانمندسازی، بسته و سیر مطالعاتی آدرس ابرگروه همخوانی کتاب: https://eitaa.com/joinchat/2481782988C8003dd016f جهت ارتباط: @Smm_ghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
۱. در کمین گل سرخ : روایت داستانی زندگی سپهبد شهید علی صیاد شیرازی ۲. پاییز آمد : خاطرات فخرالسادات موسوی همسر سردار شهید احمد یوسفی ۳. عصرهای کریسکان : خاطرات امیر سعیدزاده، از رزمندگان دفاع مقدس ۴. دختر شینا : خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر ۵. مجموعه طنز آب نبات ها ۶. پایی که جا ماند : یادداشت های روزانه سیدناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق ۷. من و کتاب : مجموعه گفتارها و نظرات مقام معظم رهبری، دربارۀ کتاب و کتاب‌خوانی ۸. فرنگیس : روایت خاطرات فرنگیس حیدر پور، زنی که در مقام دفاع توانست سرباز دشمن را اسیر کند و نیروی دشمن را به خاک و خون بکشاند ۹. مجموعه کتابهای سرگذشت استعمار ۱۰. دیپورت : ماجرای واقعی مهاجرت جوانی به اروپا، جوانی که با سودای رسیدن به غرب و آسایش همیشگی، گام در راهی می‌گذارد که انتهایش به سوریه و رفتن در دل تکفیری‌ها ختم می‌شود. @hamkhaniketab
🔹 رمان «» نوشته خیاوی به تازگی توسط انتشارات منتشر و روانه بازار نشر شده است. این کتاب با محوریت دغدغه‌ها و مشکلات در مواجهه با مقوله‌هایی مانند جنگ، فقدان، عشق و مرگ است که برای نوجوانان بالای ۱۵ سال به چاپ رسیده است. 🔹قصه این‌رمان در روزگار پیش از جنگ تحمیلی آغاز می‌شود و در ادامه با جنگ گره می‌خورد. داستان درباره پسری اهل آذربایجان به نام آراز است. پدرش تکاور نیروی دریایی ارتش است و بعد از مرگ همسرش، آراز را به اجبار با خود به خرمشهر می‌برد و به دوستش می‌سپارد، اما آراز تاب و تحمل گرمای خطه جنوب را ندارد، از طرفی هم فقدان مادر آزارش می‌دهد. 🔹در ادامه اتفاقات داستان، آراز با نجمه دختر میزبان آشنا می‌شود و کم‌کم با محیط سازگار می‌شود، اما جنگ شروع می‌شود و آراز و این خانواده چهارنفره درست وسط درگیری گرفتار می‌شوند. @hamkhaniketab
بریده کتاب روزهای بی‌آئینه روز عاشورا وقتی از خواب بیدار شدم دیدم علی نیست گفته بود می‌رود هیئت. لباس پوشیدم. حسین عاشق امام حسین(ع) بود به خاطر همین اسم پسرمان را گذاشت علی اکبر. دو جفت جوراب روی هم پوشیدم و پای بدون کفش از خانه زدم بیرون. از روز اول محرم نذر کرده بودم روز عاشورا پابرهنه بروم توی خیابان و همراه هیئتهای عزاداری باشم. همین طور که آرام آرام دنبال دسته های عزاداری راه می‌رفتم بی‌اختیار اشک می‌ریختم و با امام‌حسین صحبت می‌کردم که نمی‌دونم با زندگیم چه کار کنم. نجاتم بده دیگه توان ندارم... ظهر همراه عزاداران روی آسفالت خیابانها نماز خواندم. همان شب خواب دیدم.خواب یک خانم میانسال و بسیار زیبا که یک تار موی سیاه در سر نداشت. نشستم کنار این خانم و داستان زندگی ام را از اول برایش تعریف کردم او هم با حوصله گوش می‌داد. با آرامش سرش را تکان داد و گفت همۀ این چیزهایی رو که از زندگیت تعریف کردی می‌دونم..تو باید صبر کنی. امام حسین در عالم خواب به من گفت این خانم حضرت زینب است. وقتی از خواب بیدار شدم خیس عرق بودم بی اختیار اشک می ریختم. در ظرف کمتر از یک ماه از نیروی هوایی با من تماس گرفتند. چهاردهم یا پانزدهم خردادماه سال ۱۳۷۴ بود. اداره اسرا و مفقودین اعلام کرد که صلیب سرخ جهانی حسین لشگری را دیده است و به او‌اجازه نوشتن داده‌اند. 📖کتاب روزهای بی‌آئينه، به قلم خاطرات منیژه لشکری، همسر سرلشکر خلبان شهید آزاده *حسین لشکری* از انتشارات است. @hamkhaniketab