#معرفی_کتاب
✅ساعت حرکت قطار تهران ۷ صبح بود.
با چشمانی خواب آلود آخرین سلام را از پنجره قطار به حضرت رضا علیه السلام دادم و نشستم روی صندلی.
بالاجبار بلیط قطار اتوبوسی گرفتم و همان ابتدا قید خواب راحت تا تهران را زدم!
یادم افتاد ابتدای سفر کتابی همراه آورده بودم. بلند شدم و از داخل کوله پشتی کتاب را بیرون آوردم.
نشستم پای حرف های اسیر نوجوانی که بی اغراق تا خود تهران اسیرم کرد!
📚بعد از چند فصل یک لیوان چای یا نسکافه از میهمان دار سالن می گرفتم و چند دقیقه ای به آنچه که خوانده بودم فکر می کردم.☕
شاید اگر اهل سیگار بودم دود غلیظ کمی از درد خاطرات را برایم کم می کرد!😶
💫تاخیر ۲ ساعته قطار سبب خیر شد و کتاب را در همان قطار به پایان رساندم.
وقتی پایم به راه آهن تهران رسید چشمانم می سوخت!
هم از بی خوابی!
هم ۳۲۰ صفحه مطالعه!
کتاب را بستم و یاد جمله ای که از زبان استاد سرهنگی شنیدم افتادم: 💡هر جنگی قدری دارد و تا خاطرات جنگ گفته و نوشته نشود قدر هشت سال دفاع مقدس دانسته نمی شود!
📖کتاب همه سیزده سالگی ام
نوشته بانو گلستان جعفریان
جمله حاج آقای فیلم اخراجی ها را برایم به خوبی روشن کرد!
برادرها! امتحان اسارت سخت تر از شهادت است...
و خوشا به حال کسانی که سربلند از این امتحان بیرون آمدند💐
قلم روان نویسنده
خاطرات ناب و سینمایی راوی
و راهنمایی استاد مرتضی سرهنگی برای انتشار این خاطرات از ویژگی های کتاب #همه_سیزده_سالگی_ام است
قبل از این کتاب، #حکایت_زمستان جناب سعید عاکف خیلی روی من اثرگذار بود
حتماً این کتاب را مطالعه کنید🇮🇷
#به_قلم_شما
#مرتضی_اسدی🌱
@hamkhaniketab