eitaa logo
کانال همخوانی کتاب
2هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
240 ویدیو
96 فایل
معرفی کتاب آرشیو مباحث کاربردی ابرگروه همخوانی کتاب وضعیت‌شناسی حوزۀ کتاب و نشر، آموزش و توانمندسازی، بسته و سیر مطالعاتی آدرس ابرگروه همخوانی کتاب: https://eitaa.com/joinchat/2481782988C8003dd016f جهت ارتباط: @Smm_ghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻جملات آغازین هر رمانی، اهمیت بسیار دارد..... برخی از به‌یادماندنی‌ترین جمله‌های ابتدایی ادبیات جهان را بخوانید. ۱. همه خانواده‌های خوشبخت مثل هم هستند، اما هر خانواده بدبخت، به راه و روش خودش بدبخت است. آناکارنینا/ لئو تولستوی/ ۱۸۷۸ ۲. این حقیقت را همه دنیا قبول دارند که مرد مجردی با ثروت مناسب، باید به دنبال همسر بگردد. غرور و تعصب/جین آستین/ ۱۸۱۳ ۳. بهترین دوران بود، بدترین دوران بود، دوران درایت بود، دوران حماقت بود، اوج ایمان بود، اوج شک بود، فصل روشنایی بود، فصل تاریکی بود، بهار امید بود، زمستان یاس بود، همه چیز در یک قدمی ما بود، همه چیز را پشت سر گذاشته بودیم، همه مستقیم به بهشت می‌رفتیم، همه مستقیم در جهت مخالف می‌رفتیم. داستان دو شهر/چارلز دیکنز/ ۱۸۵۳ ۴. روز سرد روشنی از ماه آوریل بود، ساعت سیزده بار ضربه زد. ۱۹۸۴/ جرج اورول / ۱۹۴۹ ۵. هیچی درمورد من نمی‌دانید، مگر اینکه کتابی با نام «ماجراهای تام سایر» را خوانده باشید. اما اصلا مهم نیست. آن کتاب را آقای مارک تواین نوشته بود و تقریبا همه‌اش حقیقت بود. ماجراهای هاکلبری فین/مارک تواین/۱۸۸۴ ۶. اگر واقعا می‌خواهید از این ماجرا مطلع شوید، حتما اولین چیزی که می‌خواهید بدانید این است که کجا به دنیا آمده‌ام و بچگی مزخرفم چطور بوده و پدر و مادرم چه کاره بودند و قبل از دنیا آمدن من چه می‌کردند و همه این چیزهای مسخره دیوید کاپرفیلدی، اما راستش را بخواهید من حالش را ندارم این حرف‌ها رابزنم. ناتوردشت/جی. دی. سلینجر/۱۹۵۱ ۷. در سال‌های جوان‌تر و ضعیف‌تر بودنم پدرم به من نصیحتی کرد که از همان موقع در ذهنم می‌چرخد. اینطور گفت که هر وقت می‌خواهی از کسی ایراد بگیری فقط یادت باشد که همه مردم دنیا، شانس و بختی که تو داشتی را نداشتند. گتسبی بزرگ/اف. اسکات فیتزجرالد/۱۹۲۵ ۸. یک روز که گرگور سامسا از خوابی تلخ بیدار شد متوجه شد که در رختخوابش به یک سوسک غول‌آسا بدل شده است. مسخ/ فرانس کافکا/۱۹۱۵ ۹. مرا اسماعیل صدا بزنید. موبی دیک/ هرمان ملویل/۱۸۵۱ ۱۰. دوشیزه بروکس زیبایی داشت که انگار لباس‌های کهنه به آن جلوه بیشتری می‌داد. میدل مارچ/جرج الیوت/۱۸۷۱ ۱۱. همه بچه‌ها به جز یکی، بزرگ می‌شوند. پیتر پن/ جی. ام. بری/۱۹۱۱ ۱۲. گریزناپذیر بود: عطر بادام تلخ همیشه او را به یاد سرانجام عشقی نافرجام می‌انداخت. عشق سال‌های وبا/ گابریل گارسیا مارکز/ ۱۹۸۵ ۱۳. سرما با بی‌میلی از زمین برمی‌خاست، و مه با کمرنگ شدنش سپاهی را نشان می‌داد که روی تپه کشیده شده بود و استراحت می‌کرد. نشان سرخ دلیری/استفن کرین/۱۸۹۵ ۱۴. مامان امروز مرد. یا شاید دیروز، نمی‌دانم. بیگانه/ آلبر کامو/۱۹۴۶ ۱۵. پیرمردی بود که تنها در خلیج ماهیگیری می‌کرد و هشتاد و چهار روز بود که ماهی نگرفته بود. پیرمرد و دریا/ارنست همینگوی/۱۹۵۲ @hamkhaniketab
🌸امروز اولین جمعه ای است که 🔹محل کار نیستی 🔹سفر استانی نیستی 🔹برای احیای کارخانه های تعطیل و نیمه تعطیل نرفتی 🔹برای ارتقای ایران در خارج از مرزها نیستی 🔹سد و خانه و کارخانه و پالایشگاه افتتاح نمیکنی... ☘امروز اولین جمعه ای است که 🔸 استراحت میکنی... @hamkhaniketab
🔔 یه وقتایی هست که واقعا عاجز می مونی از درک بعضی از اتفاقات، صبر آدم ها در برابر این اتفاقات. بعدش که با خودت خوب فکر می کنی، می بینی که آدمهای این ماجراها، به این جمله عمه سادات، حضرت زینب «س» اعتقاد عجیبی داشتن: ما رأيت الا جميلاً ، من به جز زيبایی چيزی نديدم و آنچه مشاهده كردم، همگی زيبا بود. 📖 ام علاء 🖋️ به قلم زیبای خانم سمیه خردمند 📇 انتشارات: شهید کاظمی ♦️روایتی بس خواندنی و با ارزشه از زندگی ام الشهداء، فخر السادات طباطبایی، همون بانویی که شهادت چهار پسر، برادر، همسر و دامادش را دید، اما صبوری پیشه کرد. همیشه در طول عمرش، فرزندانش را به پشتیبانی از حضرت امام خمینی (ره) و پیروی از ایشان توصیه می‌کرد. به آنها می‌گفت: «اگر همه شما هم فدای اسلام شوید ناراحت نمی‌شوم.» 🥺 وقتی کتاب را تموم کردم، ناخودآگاه تمام اتاق پر شد از یک عطر خوش که فقط تا چند ثانیه ادامه داشت. فقط همین را بگم که از موقعی که با ام علاء، آشنا شدم در این کتاب، دلم پر کشیده که برم قم حرم خانم حضرت معصومه‌ «س» و بعد هم برم سر مزار پاک ام علاء. و در پایان یه تشکر ویژه انتشارات شهید کاظمی هم به خاطر چاپ این کتاب خوب و هم به خاطر ابتکار قشنگی که در کنار کتاب، در نگین نجف هم گذاشته بودن. 📃 برشی از کتاب: هیچ وقت ندیده بودم برای برادرهایم گریه کند. همیشه هم برایم سئوال بود چطور این همه سال داغ چهار فرزند را تحمل کرده، ولی ما هیچ وقت صورت غمگین و ناراحتش را ندیدیم. اشک های مامه را فقط در عزای اهل بیت «ع» می دیدیم و بس. @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
بسم الله کامو، خودکشی یا چسبیدن به باورهای مصنوع را دو راه اصلی بشر در مواجهه با زندگی می‌داند. اما عنوان می‌کند که راه سومی هم هست؛ این‌گونه که ما می‌توانیم دریابیم، زندگی پوچ و بی‌معنی است. اما در هر حال به زندگی ادامه دهیم و به دنبال شادی‌های موجود بگردیم. تا زندگی بهتری را در همین پوچی تجربه کنیم. قهرمانان پوچی، انسان‌هایی هستند که با طغیان بر پوچی به خلاقیت و آفرینندگی دست می‌یابند. همان‌طور که مشخص است، کامو نماینده یک نوع تفکر خاص است. پس هرکسی، علاقه‌مند به آثار او نیست. اما برای فهمیدن او و نوع نگاهش، باید کتاب‌هایش را خواند. در بخش‌های مختلفی از کتاب، می‌توان جنس نگاه نویسنده را با پاراگراف اول، که بیان دیدگاهش است، تطبیق داد. اما من هیچ‌گاه چنین دیدگاهی را نپسندیده و دوست نداشته‌ام. تمام حرف او این است که عده‌ای برای رهایی از پوچی دست به خلق چیزی به نام دین و قانون زده‌اند و اتفاقاً نقطه مخالفت از همین‌جا آغاز می‌شود. به نظرم او هرکار که بکند اسیر تناقضات رفتاری و گفتاری خود است... اما نسبت به کتاب، نوع روایت و بیان داستان را دوست داشتم. برایم ترغیب کننده بود تا ببینم چه می‌‌شود. اما فهمش به واسطه همان تناقضات که گفتم سخت است... 🌸 📚 @hamkhaniketab
📚زندگی بر وفق کتابروایت یک جریان موفق خانوادگی ترویج کتاب در حوالی گرمسار 💠 بخشی از متن: 🔸با همسر که ایده‌ام را مطرح می‌کنم، خوشش می‌آید. پایه است برای عملیاتی‌کردنش. بسم‌الله می‌گوییم. کتاب‌ها را از اتاقک بالای مسجد به خانه می‌آورم. کار، همان کار ترویج کتاب است که تا حالا انجام می‌دادیم، اما فرم را باید طبق شرایط تغییر دهیم. کارِ راحت، پیداکردن عکس کتاب‌ها و معرفی‌شان از اینترنت است. اما من می‌خواهم خودم محتوا تولید کنم. اینجا هم از مصرف‌کننده بودن بدم می‌آید. از تک‌تک کتاب‌ها خودم عکس می‌گیرم. برایشان معرفی می‌نویسم حتی شده در حد دو خط و در صفحه و کانال‌هایم در فضای مجازی بارگذاری می‌کنم. برای مخاطبان نامعلومم می‌نویسم: در خانه بمانید، هزینه‌ای پرداخت نکنید؛ نه بابت کتاب، نه بابت حمل‌ونقل. فقط انتخاب کنید و درب منزل تحویل بگیرید. هروقت خواندید خبر بدهید تا بیاییم ببریم. 🔸منتظر می‌نشینم تا سفارشی ثبت شود. یعنی کسی استقبال می‌کند؟ مسخره‌ام نکنند. خرده نگیرند. اصلاً ولش کن، بگذار صفحه و کانال را حذف کنم و خلاص. چرا آن‌قدر دلم شور می‌زند؟ انتظارم زیاد طول نمی‌کشد. اولین سفارش‌ها ثبت می‌شوند همراه کلی تشکر و تمجید و انرژی مثبت از طرف مخاطبانم. کتاب‌ها را با دستمال الکلی حسابی ضدعفونی می‌کنم. جلد و برگه‌ها را سشوار می‌گیرم، سلفون می‌پیچم دورشان و می‌گذارم در کیسه و می‌دهم تا همسرم ببرد. خدایا چه‌حرف‌ها می‌زدند درباره این ویروس و راه‌های عدم تکثیرش. هر کتابی برمی‌گردد تا یک هفته قرنطینه‌اش می‌کنم و به نفر بعد تحویل نمی‌دهم. ایده‌مان جواب می‌دهد. بعضی روزها تا ۲۰ آدرس در دفتر ثبت می‌کنم. 🔸یکی می‌گفت خیلی وقت بود که دلم می‌خواست کتاب بخوانم و همت نمی‌کردم. یکی می‌گفت مدتی بود به‌خاطر فضای مجازی از کتاب‌خوانی فاصله گرفته بودم. دیگری می‌گفت توان خرید کتاب خوب برای همه اعضای خانواده به طور مستمر نداشتم. و... . اما حالا کتاب در دسترس و سهل‌الوصول است. صرف اینکه یک کار نو است، خوشایند می‌شود و افراد را ترغیب می‌کند امتحانش کنند. همین روزهاست که ایده‌ی قدیمی کافه کتاب در ذهنم جان دوباره می‌گیرد. 🌸برشی از پانزدهمین شماره @hamkhaniketab
🌹 امروز پنجم خرداد، سالروز شهادت شهید شعبان نصیری هست، شهیدی که حضور مؤثری در سوریه داشت و رفاقت و نزدیکی‌اش به فرمانده دلاور نیروی قدس سپاه، شهید سردار حاج‌قاسم سلیمانی باعث شده بود از مشورت‌های او در عرصه‌های مختلف استفاده کنن 📚 بزرگسال برایم حافظ بگیر 🖋️ به قلم: زینب سوداچی 📇 انتشارات: شهید کاظمی روایتی خواندنی از زندگی شهید مدافع حرم؛ حاج شعبان نصیری 📚 کودک: 📖 رئیس بازی 🖋️ به قلم: زینب سوداچی 📇 انتشارات: شهید کاظمی قصه های واقعی از مردان واقعی، جلد دوم بر اساس خاطراتی از زندگی سردار شهید مدافع حرم "حاج شعبان نصیری" @hamkhaniketab
بسم الله روس‌ها چه می‌خورند و چه تنفس می‌کنند که این‌گونه می‌نویسند؟؟؟ خواندن این کتاب سبک خاصی دارد، پیشنهاد من این است... اول. خواندن هفت بخش ابتدایی که در قالب هفت یادداشت است. دوم. خواندن یادداشت مورفین سوم. خواندن پیش‌گفتار مترجم نویسنده (پزشک) خاطرات خود، در زمان حضور در روستایی دورافتاده را در این کتاب منتشر کرده است. تصویرپردازی، بیان احساسات درونی و همچنین نوع گزارش ویژه هر خاطره، آن را در ذهن، ماندگار و به شدت پویا می‌کند. مخاطب احساس می‌کند که در آن فضا است و هم‌زیستی تنگاتنگی با نویسنده دارد. عطر و طعم هر کلمه را در زیر زبانش و با تمام وجودش حس می‌کند. بی‌شک دلیل چنین حس فوق‌العاده‌ای تبحر بی‌اندازه نویسنده در قلم زدن است. جایی از کتاب به واسطه نوع روایت نویسنده، احساس کردم، آقای پزشک صرفاً به خاطر ورود به روستا و تلاش برای نجات انسان‌ها، در معرض تابش عنایت ویژه خداوند قرار گرفته است. این حس مذهبی را در کمتر کتابی (حتی در کتاب‌های به ظاهر مذهبی که تمام سعی شان القای چنین حسی است) به شکل محسوس می‌توان پیدا کرد. بولگاکوف دانسته یا ندانسته، مخاطب را در معرض نوعی از شهود قرار داده است. این کتاب یک پیشنهاد ویژه به پزشکان و علاقه‌مندان به پزشکی است. البته علاقه‌مندان به ادبیات، بیش از دو گروه بالا نیازمند به خواندن این کتاب هستند. 🌸 📚 @hamkhaniketab
مدتهاست یکی از دلایل علاقه زیادم به کتاب، زیستن در ماجراها و تجربیات گوناگون بوده است. اما این کتاب عجیب‌ترین تجربه‌ای بود که این چند روز در آن غوطه‌ور شدم. جانی، راوی کتاب، پسری جوان از آمریکاست که در جنگ جهانی اول مجروح شده است. او دستها، پاها، شنوایی، بینایی، بویایی و حتی توان خوردن را از دست داده است. جوانی ۲۰ ساله که از اوج توانمندی تبدیل به جنینی شده است که با لوله‌ای نفس می‌کشد و با لوله دیگری تغذیه می‌کند. تا به حال به این فکر کرده‌اید که در چنین حالتی باید چه کرد؟ چه افکاری در ذهن انسان پدید می‌آید؟ چطور می‌تواند خودش را از تاریکی مطلق رهایی بخشد؟ این کتاب عجیب‌ترین داستانی بود که تا به حال خوانده‌ام. عجیب و خلاقانه. نمی‌دانم دالتون ترامبو، نویسنده کتاب، چطور چنین چیزهایی را تصور یا تجربه کرده است. اما به خوبی توانسته در این کتاب احساسات چنین فردی را به مخاطب منتقل کند و تمام فریادش بر سر جنگ‌طلبان را در لابلای افکار جانی، جای بدهد. خواندن این کتاب را به تمام افراد بزرگسال توصیه می‌کنم. 🌸 📚 @hamkhaniketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا