❤️️️️🍃❤️
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬
با خودم فکر کردم اگر اسلحه های پاسگاه دست این وحشی ها بیفتد درخیابان راه می افتند مردم را به گلوله می بندند. ناگاه ستوان ابراهیم صدایم زد. برگشتم. اسلحه کمری اش را باز کرد و ضامنش را کشید بعد رو به من گفت:
برو تو انبار همین راهرو، هراتفاقی افتاد همونجا بمون و بیرون نیا تا من یا یه پلیس دیگه بیاد دنبالت.
میدانستم آن جایگاه تا ابد متعلق به من نیست اما با آن حالی که به طرف انبار می رفتم با خودم گفتم:
پس خانواده داشتن اینجوریه!؟ اینکه باهمه وجود به مردی تکیه کنی که هر خطری میکنه تا ازت حفاظت کنه!
صدایم زد.برگشتم. آمد طرفم. یک کلید در دستم گذاشت و گفت: به هیچی دست نزن!
منتظر ماند تا قفل در را باز کنم و وارد انبار شوم، وقتی در را می بستم به چهره اش نگاه کردم. احساس کردم با ستوان یک سال پیش فرق دارد. در را بستم. و صدای قدم های سریع و بلندش را شنیدم که دور می شد.
روی زمین نشستم و به عقلم رسید که چراغ را روشن نکنم. صدا ها بلند و بلندتر میشد.
شروع کردم به دوره سوره ای که قلبم را روشن کرده بود: یس، والقرآن الحکیم، انک لمن المرسلین، علی صراط مستقیم، تنزیل عزیز الرحیم، لتنزقوما ما انذر اباءهم، فهم غافلون....
ناگاه صدای هم همه و سوت ها به یک جمله با کف زدن همراه شد: مشقیه!مشقیه!مشقیه!
بازهم صدای انفجار آمد. اینبار خیلی نزدیکتر از بار قبل، دستم را روی گوشهایم گرفتم و فشار دادم. نمیدانم چقدر بعد بود که احساس کردم صداها کمتر شده. دستهایم را از روی گوشهایم برداشتم. صدای چرخیدن کلید در قفل در و بعد کوبیدن یک مشت به درب آهنی انبار باعث شد یکباره از جابپرم. قلبم دیوانه وار خود را به دیواره وجودم می کوبید.
ادامه دارد...
@hamsardarry 💕💕💕
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
☃️خوبِ من صبحِ زمستانت بخیر
❄️دائما صبحِ سحرخیز و دل انگیزت بخیر
☃️خنده بِـنشـیند بر روىِ صورتت
❄️لحظه ى خوب و دل آویزت بخیر
☃️آرزو دارم شوى غرقِ اُمـیـد
❄️دائما صبح سحرخیزت بخیر
سلام صبح سه شنبه تون بخیر ☃️❄️
http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
📜تقویم روز
شمسی: سه شنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۲ هجری شمسی
میلادی:Tuesday 06 february 2024
قمری: الثلاثاء ۲۵ رجب ۱۴۴۵ هجری قمری
سه شنبه متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام
📿 اذکار روز:
👈صد مرتبه یا ارحم الراحمین
👈۹۰۳مرتبه یا قابض بگوید تا به حاجت خود برسد.
🙏بارالها در فرج حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف تعجیل فرما و گره از مشکلات همه مردم باز کن
✅ وقایع روز:
⬛️ سالروز شهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام (۱۸۳ه ق)
🗓روزشمارتاریخ:
💐⏳۰۲ روز مانده به مبعث حضرت محمد مصطفی رسول اکرم صل الله علیه و آله وسلّم(۱۳ سال قبل هجرت )
💐🇮🇷⏳۰۵ روز مانده به سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران (۱۳۵۷ه ش)
💐⏳۰۷ روز مانده به ولادت حضرت امام حسین علیه السلام و روز پاسدار (۰۴ ه ق
💐⏳۰۸ روز مانده به سالروز ولادت باسعادت حضرت ابوالفضل العباس علیه سلام (۲۶ه ق) روز جانباز
💐⏳۰۹ روز مانده تا سالروز ولادت حضرت امام زین العابدین علیه السلام(۳۱ه ق) روز صحیفه سجادیه
#طوفان_الاقصی
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074⚘🏴
❤️🍃❤️
#مجردهابخوانند
🤔 15 موردی که قبل از ازدواج ما باید درباره طرف مقابل بدانيم:👇👇
۸- آیا برخورد مشابهی توسط هردو طرف هنگام روبرو شدن با بحث و جدل وجود دارد؟
آیا وقتی مشکل دارند، میتوانند با هم گفتگو کنند؟
آیا طرف مقابل شکایتهای دیگری را گوش میدهد
و یا فقط به فکر قانع کردن دیگری است؟
تا چقدر بطور منصفانه ای حاضر هستند به هم، گوش بدهند؟
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#رازهای_دلبری_کردن
از #زن و #مرد
موارد زیر رازهای دلبری است که کسی به شما نمی گوید.
۲-احساسات خود را بروز دهید.
برای اینکه واقعاً شما را دوست داشته باشد
یک زن باید بداند که شما در هسته خود کی هستید.
اگر می خواهید او عاشق شما شود
باید در خلوت خود آسیب پذیری نشان دهید و احساسات خود را باز کنید.
وقتی یک زن احساس شما را در موارد مختلف می داند و می فهمد
احساس می کند که با روح شما ارتباط دارد.❤️
@hamsardarry 💕💕💕
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃❤️
🎥کلیپ
❣تکنیک تسخیر همسر در ۹۰ ثانیه
#دکترعزیزی
@hamsardarry 💕💕💕
❤️️️️🍃❤️
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬
در باز شد. قامت کشیده و بلند یک مرد تنها در راهرو پیدا شد. چشم هایم را نیم بند کردم تا توانایی تحمل هجوم نور از راهرو به سمت انبار کوچکی که در آن بودم را داشته باشم.
صدای بم ستوان ابراهیم تمام اضطرابهایم را درهم شکست: بیا بیرون تبسم.
میخواستم نفس عمیقی بکشم اما به لرزش حنجره ام شکست. بی اختیار گریه کردم. و از انبار بیرون آمدم. در انبار را بست و لبه کلاهش را پایین کشید. انتظار داشتم چیزی در دلداری ام بگوید اما فقط آهسته گفت:
میرسونمت.
سرم را کج کردم و با بهت نگاهش کردم. زیر چشمش تا پایین گونه اش کبود بود. پرسیدم: چی شد؟ خوبی؟
سرش را به نشانه تایید تکان داد و با دست به سمت خروجی اشاره کرد.
بی آنکه از جایم تکان بخورم همانطور روبرویش ایستادم و با نگرانی پرسیدم: اومدن داخل پاسگاه یا رفتی بیرون؟ چطوری درگیر شدین که صورتت اینطور...
فقط خیره خیره به زمین نگاه میکرد. حواسم به حرفهایم نبود. بی حواس و با احساس به جملاتی که برخلاف قبل با ضمیر مفرد به او خطاب میشد ادامه دادم: مگه اسلحه نداشتی؟
آرام لب از لب باز کرد : اسلحه داشتیم ولی حکم تیر نداشتیم.
صدایم را بالابردم: تو این وضعیتم باید از بالادستت اجازه بگیری؟ اصلا نمیدونم چی پرت میکردن به طرف مون که میخورد زمین منفجرمیشد. اگه این وحشیا پاسگاهو میگرفتن و همه مونو نفله میکردن چی؟ اون وقت بالادستت می اومد جواب بده؟
سرش را بالا آورد و از طرز نگاهش دلم ریخت. نگاهم سمت زمین چرخید.چیزی نگفت فقط به طرف خروجی راه افتاد و من دنبالش دویدم. با اضطراب پرسیدم: حالا رفتن که داریم میریم بیرون؟
ادامه دارد...
@hamsardarry 💕💕💕
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
💜✨سلام برقلب هایی که جز
🌸✨دوست داشتن چیزی نیاموخته اند
💜✨سلام بر روح های پاکی که
🌸✨که جزسادگی قالب دیگری ندارند
💜✨سلام برتن هایی که
🌸✨محبت لباس آنهاست
💜✨سلام برنگاههایی که
🌸✨صداقت زینتشان است
💜✨سلام بر مهر و تواضع آدمی که
🌸✨بالاترین سرمایه اوست
💜✨سـلام " صبح زیباتون بخیر
🌸✨روزتون پراز خیر و برکت
http://eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181