eitaa logo
سبک زندگی اسلامی همسران
20.3هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
16 فایل
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ❤️پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: 🍃🌹در اسلام هيچ بنايى ساخته نشد كه نزد خداوند عزّ و جلّ محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.🌹🍃 🔴 تبلیغات و پیشنهادات «مشاوره همسرداری» http://eitaa.com/joinchat/603586571C7ac687810f
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🌷سلام صبح زیباتون بخیر در اولین روز هفته بهترین ها را براتون آرزومندم 🌷الهی یک هفته خیر و برکت یک هفته موفقیت و یک هفته پرا ز دلخوشی و سلامتی نصیبتون بشه 🌷شروع هفته تون پربرکت سلاااااام دوستان جااااان صبحتون بخیر 😊✋ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181 @hamsardarry 💕💕💕
🌴🌹حدیث روز 🌹🌴 🌹امام على(علیه السّلام): 💰گنج‏ هاى روزى در گشـــــــ😊ــــــــاده ‏رويى است.😍 📚اصول كافی: 8:23 http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074 @kodaknojavan
❤️🍃❤️ 👈 از رفتار مردانه، دوری کنید ‼️ ⏪اصلی ترین دلایل متمایل شدن یک مرد به یک خانم 👱‍♀"زنانگی داشتن"اوست. 👈از مدل راه رفتنتان 👈 تا نگاه کردن 👈 و لباس پوشیدنتان ✅ همه اینها برای یک مرد مهم است 👌 و اگر هر کدام از اینها حالتی مردانه داشته باشد ❌ اصلا خوشایند نیست. ‼️مردانه رفتار کردن باعث نمی شود یک مرد احساس راحتی بیشتری پیدا کند 👌و کاملا برعکس جواب می دهد. http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
👈 👉 〰🔵〰🔵〰🔵〰🔵〰🔵〰 ❓ با سلام ❗️چرابرخی دختران وپسران جوان پس از در انتخابشان شک وتردید می کنند؟ 👇 سلام 🌟شرح مساله:یک از مسایلی که ذهن زوج های جوان رو به خودش درگیر می کنه این است که پس ازعروسی وازدواج یا مراسم عقد ، گاهی حس می‌کنند کسی را که عاشقانه دوست داشتن گم کرده‌اند و یا او ناگهان به آدم دیگری تبدیل شده است یا شاید فکرمی کنند که از اول درباره او اشتباه کرده‌اند و این چیزی نبوده که می‌خواستن یا حتی الان در رابطه‌ای هستن که مدت‌ها در انتظارش بودن، اما حالا احساس خوشبختی نمی‌کنن.. ادامه دارد... 👈 👉 〰🔵〰🔵〰🔵〰🔵〰🔵〰 ◀️نوبت مشاوره⬇️ @Yafater14 @hamsardarry 💕💕💕 http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
❤️🍃❤️ ❓چرا پسر از دختر؟ در جامعه ما پسرها به خانم ها می روند و این امر یک عرف محسوب می شود . 👈 مرد به دلیل بالا بودن زیرا است و زن ؛ 😊 ✍مرد است و زن ؛😊 ⏪ فطرت مرد و است و فطرت زن .😇 http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
✨🍮🍮 لبخندِ مردانه اش عمیق تر شد. جرعه ای نوشیدم.. مزه اش خوب بود.. آنقدر خوب که لبانم به خنده باز شد.. یعنی خدایِ مسلمانان به همین شیرینی بود؟ حسام رفت و من واماندم در شاعرانه هایش و چایی که طعم خدا میداد.. نیمه های شب صوفی تماس گرفت و با عجله اما شمرده شمرده نقشه ی فرار را برایم توضیح داد. ترسیدم (پس مادرم چی؟ اونم اینجاست ..) صوفی با لحنی نه چندان مهربان گفت که همزمان با من، فرد دیگری مادر را از چنگال حسام درمیآورد. اما مگر حسام میتوانست به مادرم آسیب برساند..؟ نقشه ی فرار برای فردا کشیده شده بود. درست در زمانی که برای معاینه نزد پزشک میرفتم. اما صوفی این اطلاعات را از کجا آورده بود؟ باز هم حسی، گوشم را میپیچاند که حسام نمیتواند بد باشد.. و شوقی که صدای خنده های دانیال را در قلبم زمزمه میکرد.. کدام یک درست بود؟ آرامشِ حسام یا حرفهای صوفی؟ با صدایِ خنده های بلند حسام که از سالن میآمد، چشمانم را باز کردم.. کاش دیشب خورشید میمرد تا باقی مانده یِ عمرم، بی فردا میماند.. حالم بدتر از هر روز دیگر بود. میترسیدم و دلیلش را نمیدانستم، شاید از اتفاقی که ممکن بود برای این دشمنِ نجیب بیفتد.. بی رمق از اتاق بیرون رفتم.. لیوان به دست رویِ یکی از مبلها نشسته بود. با پروین حرف میزد، میخندید، سر به سرش میگذاشت.. یعنی تمامِ اینها هنرِ بازیگریش بود؟ چقدر زندگی در وجودش وجود داشت. عطر چای آمد، مزه اش زیر زبانم تجدید شد.. کلاه به سر روی یکی از مبلها نشستم، سر به زیر سلام کرد. نمیدانم چه در ظاهرم دید که با لحنی نگران و متعجب جویایِ حالم شد. بی توجه به سوالش، جمع شده در پُلیورِ یادگار از دانیال رویِ مبل نشستم. هوا بیشتر از همیشه سرد نبود؟ (از اون صبحونه ی دیروزی میخوام..) سعی کرد لبخندش را زیر انگشتانش مخفی کند (با چایی شیرین یا..) حرفش را کور کردم (اگه نیست، میرم اتاقم..) از جایم بلند شدم که خواست بمانم (حاج خانووم.. بی زحمت یه صبحونه ی مامان پسند حاضر کنید..) و جمله ای زیرِ لبی که به سختی شنیدم (و یه استکان چایی با طعم خدا..) چند دقیقه بعد حسام سینی به دست روبه رویم ایستاد http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ 🍃🌸سلام دوستان خوبم 🍃🌸صبح یکشنبه تون بخیر 🍃🌸روزی پر از شادی 🍃🌸لبخند هایی از ته دل 🍃🌸مهربونی , عشق 🍃🌸لحظات عاشقی 🍃🌸دل پر مهر , سلامتی و 🍃🌸سرشاراز خیر و برکت 🍃🌸برایتان آرزومندم 🍃🌸روزتون عالی و در پناه خدا http://eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181 @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ ❣همسرتان را زیاد ببوسید. 😘بوسه عاشقانه قاتل استرس است 😇 و باعث آرامش همسرتان میشود ✍و ایجاد محیطی و برای شما را درپی دارد. http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ ❓چرا پسر از دختر؟ 👈دختران مانند گوهری هستند که در موزه می مانند تا طالبانشان به دیدارشان آیند . ⏪برای مرد تحمل پذیر است که هنگامی که از خانمی خواستگاری می کند آن خانم بهانه بیاورد ❣نازکند ❣شرط بگذارد ✅و نهایتاً جواب منفی بدهد. ‼️ اما اگر زنی از مردی خواستگاری کند و جواب منفی بشنود برای او قابل تحمل نیست 👈 بنابراین خلاف فطرت، احترام و شخصیت زن است که به خواستگاری مرد برود. 👈خواستگاری از جنس ماده درمیان انسان ها فطری است به این معنا که جذب شدن آدم ها ازعواطف عالی انسانی سرچشمه می گیرد و نه تمایلات جنسی. http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
تنها چیزی که ❣ طعمش هیچوقت عوض نمیشود❣ ❣ همیشه شیرین و دلچسب 😍😘💕❣💕 😍😍😍 http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
✨🍮🍮 آن را روی میز گذاشت و درست مثله روز قبل، شیرینش کرد. لقمه هایِ دست سازش را یک دست و مرتب، کنارِ هم قرار داد و منتظر نشست. (خب.. یاعلی.. بفرمایید..). پدر کجا بود که نامِ علی را در خانه اش بشنود..؟ خوردم.. تمام لقمه ها، را با آخرین قطره ی چایِ شیرین شده به دستِ مهربان ترین دشمن دنیا. کاش گینس، ستونی برایِ ثبت آرامش داشت.. صدایش بلند شد (پروین خانووم از اینکه چیزی نمی خوردین خیلی ناراحت بودن البته زنِ ایرانیو نگرانی های بی حدش.. خب دیگه کم کم باید آماده شید که بریم دکتر، یه ساعت دیگه نوبت دارین.. امروز خیلی رنگتون پریده مشکلی پیش اومده؟ باز هم درد دارین؟) درد که همزاد ثانیه ثانیه های زندگیم بود.. اما درد امروز با همیشه فرق داشت رنگش بی شباهت به نگرانی نبود.. نگرانی از جنسِ روزهایِ بی قراریِ برای دانیال.. آماده شدم. پیچیده در پالتو و شالِ مشکی در ماشین نشستم. هر وقت که از خانه بیرون میآمدیم تمام حواسش به من و اطرافم بود. باورم نمیشد که زندانیش باشم.. در طول مسیر مثل همیشه سکوت کرد. وقت پیاده شدن صدایم زد (سارا خانووم..). ایستادم. (من بهتون قول دادم که هیچ اتفاقی براتون نیفته.. تا پایِ جوونمم سر قولم هستم..) نمیدانم چه چیز در صورتِ یخ زده ام دید که خواست آرامم کند.. اما ای کاش دنیا می ایستاد و او برایم قرآن میخواند.. منتظرِصدا زدنِ اسمم توسط منشی، نشستم و حسام با یک صندلی فاصله، تمام حواسش به من بود. به ساعتم نگاه کردم، زمان زیادی تا اجرای نقشه نمانده بود. تنم سراسر تپش شد. منشی نامم را صدا زد. پاهایم میلرزید. حسام مقابلم ایستاد (نوبت شما.. حالتون خوب نیست؟). با قدمهایی سست و بی حال به سمت در رفتم و حسام با احتیاط پشت سرم آمد. دو مرد، چند گام آن طرفتر با لحنی عصبی و بلند با یکدیگر بحث میکردند و این اولین هشدار برای اجرای نقشه بود. درب اتاق پزشک را باز کردمـ ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ 🌺سلام میکنیم به صبح به نور به روشنایی و به همه عزیزان كه با يادخداروزديگری ازروزهای باشكوه زندگی را آغاز كرده‌اند 🌺سلام دوستان خوبم😊✋ 🌺🍀 http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1 @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ 🔖بعضي وقتا آدما الماسي تو دست دارن، بعد چشمشون به يه گــ🥜ـردو مي افته؛ دولا ميشن تا گردو رو بردارن، الماسه مي‌افته تو شيب زمين، قل ميخوره و تو عمق چاهي فرو ميره ... ❓ميدونيد چي مي‌مونه يه آدم ... يه دهــــــن بـــاز😧 و شایدم يه گـــــــردوي پـــــوک!🥜 👌 مواظب الماسهاي زندگيمون باشيم 🔖شايد به دليل اينکه صاحبش هستيم و بودنش برامون عادي شده ارزشش رو از ياد برديم. ✅ الماسهاي زندگي: ‍💑 همسر 👶 فرزند 🌹 سلامتي 👨‍👩‍👧‍👧 خانواده ❤️ با مراقبت از الماس‌های زندگی‌مان 😁شادابی 😊خوشدلی 🙏 و عاقبت بخیری را برای خود و خانواده‌مان تضمین کنیم. http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ دوستان خوبم،هرچه مااطلاعاتمون،شناختمون ازهمسر، روابط زناشویی،وزندگی مشترک بیشترباشه،هم بیشترازهم بهره می بریم وهم بیشتربهم سود می رسانیم☺️😘🌺 هرچه اطلاعاتمون ازهمدیگه کمترباشه،بهره مندی هامون هم ازهمدیگه کمترمیشه ودائم بهم لطمه می زنیم😔😢🤕💔 وجالبه که بعدمیگیم من که کاری نکردم،تقصیرمن که نبوداشتباه ازاون بوده،اون مقصره😏 دوستان خوبم،هرچه بیشترازهمسرمون شناخت داشته باشیم،بهره مندی وسود وآرامش بیشتری روکسب می کنیم. وقتی شناختمون ازخصوصیات اخلاقی همسرمون بیشترباشه،به همون نسبت هم خواسته هامون برآورده میشه ونفوذکلامتون بیشتره💪👍 👈وقتی که میدونی همسرت ازفلان اخلاق وفلان کاربدش میاد ❓چراانجام میدی؟! 👈وقتی میدونی همسرت رفت وآمدبافلان دوستت رودوست نداره ❓ چرا براین رفت وآمدهمچنان مقاومت میکنی ❓چراوقتی همسرت فلان غذارودوست نداره،بازم تکرارمیکنی، و...... 😊دوست خوبم،تکرارمنفی ها و چیزهایی که همسرت روی اونها حساس است فقط باعث میشه همسرت نسبت به شما دورتروسردتربشه،واین اشتباه محض است💔 ✍پس باشناخت هرچه بیشترهمسرتون،و(جنس زن ومرد) زندگیتون روشیرین ترکنید😊❤️😍 http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
⁉️پرسش و پاسخ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ❓پرسش سلام وخسته نباشید سپاسگزارم بخاطر تمام مشاوره هایی که در کانال میگذارید. واقعا تاثیرگذار هست؛ من یه دختر 18 ساله هستم؛ 3 سال نامزد بودم و الان 1 سال هست که عقدم؛ من تنها مشکلی که دارم اینه که جرئت حرف زدن و درخواست کردن چیزی رو از همسرم ندارم، میترسم بهش بگم فلان وسیله رو میخوام؛ آخه خیلی از موقع ها میگه پول ندارم؛ بخاطر همیشه باید سرکوفت خانواده رو گوش کنم که میگن تو هیچی از او نمیخای و دختر مظلومی هستی و توی زندگیت بدبخت میشی.... کمکم کنید تا بتونم جرئت حرف زدنم رو بالا ببرم. @hamsardarry 💕💕💕 http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
📝پاسخ مشاور سلام خدمت شما خواهر گرامی از آنجا که سن شما کم است پس طبیعی است که هنوز فرصت کسب یکسری مهارت های ارتباطی مورد نیاز در زندگی زناشویی را کسب نکرده باشید که البته تلاش در کسب آنها ضرورت دارد. چرا که این مهارت ها به شما کمک می کند تا در زندگی احساس ناتوانی، بی اعتمادبنفس بودن، از حق و حقوق خود بسادگی گذشتن و نهایتا بازنده بودن نداشته باشید 👈و در هر موقعیتی بدانید که چگونه عمل کنید تا نه حق خود را ضایع کرده باشید و نه به حقوق دیگری آسیبی رسانده باشید. یکی از این مهارت های ضروری نحوه بیان درخواست به شیوه جراتمندانه است که اگر از همین ابتدای رابطه این موضوع را نادیده بگیرید، 🔺نه تنها به این روال رفتاری عادت می کنید و ماحصل آن تنها خودخوری مداوم در شما خواهد بود، که همسرتان را نیز به کم توقع بودن، سکوت و کوتاه آمدن و از حق خود گذشتن در هر موردی از جانب شما عادت می دهید. 🌺بنابراین بسیار ضرورت دارد تا با یادگیری این شیوه درخواست کردن که در مطلب امروز خدمتتان توضیح میدهم، بتوانید محترمانه تقاضا و خواسته خود را مطرح کرده و در صورت رد غیرمنطقی درخواستتان، دلیل قانع کننده ای را بخواهید. در هر حال ارتباط امری دوطرفه است و جراتمندی بهترین ابزار حفظ تبادل ارتباطی است به گونه ای که هر دو نفر را برنده رابطه می کند. در متن بعدی نحوه ی درخواست کردن و مهارت های آن آمده است. پایدار باشید. 👈 ◀️نوبت مشاوره↘️ @Yafater14 @hamsardarry 💕💕💕 http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
✨🍮🍮 دو مرد دعوایشان بالا گرفت.. ضرب و شتم شروع شد. مردم جمع شدند. دکتر به سرعت از اتاقش خارج شد. حالا نوبت اجرای نقشه بود. برای آخرین بار به صورتِ متین ترین خانه خراب کنِ دنیا نگاه کردم.. حواسش به مردها بود. قصد داشت تا آنها را از هم جدا کند. آرام آرام چند گام به عقب برداشتم. به سمت پله های اضطراری دویدم. یک مرد روی پله ها منتظرم بود. دستم را گرفت و شروع به دویدن کرد.. صدای بلندِ حسام را شنیدم. نامم را صدا میزد و با فاصله به دنبالم میدوید.. ریه هایم تحملِ این همه فشار را نداشت و پاهایم توانِ دویدن. به خیابان رسیدیم. مرد با عصبانیت فریاد میزد که عجله کنم. یک ماشین جلویِ پایمان ترمز زد. در باز شد و دستی مرا به داخل کشید. خودش بود، صوفی.. ماشین با سرعتی عجیب از جایش کنده شد. به پشت سر نگاه کردم. حسام مانند باد از پیاده رو به داخل خیابان دوید.. و افتاد آن اتفاقی که دستانم را هم آغوشِ یخ میکرد.. یک ماشین به حسام کوبید و او پخشِ زمین شد. با جیغی خفه، چشمانم را بستم.. صوفی به عقب برگشت. اشک در چشمانم جمع شد.. حسام بی حال، رویِ زمین افتاده بود و مردم به طرفش میدویدند. ناگهان دو مرد از روی زمین بلندش کردند.. ماشین پیچید و من دیگر ندیدم چه بلایی بر سر بهترین قاتلِ زندگیم آمد.. در جایم نشستم. کاش میشد گریه کنم.. کاش.. صوفی، عینک دودی اش را کمی پایین آورد (خوبی؟) . نه.. نه.. بدتر از این هم مگر حالی بود؟؟ ماشین با پیچ و تاب از کوچه و خیابانهای مختلف میگذشت و صوفی که مدام به راننده متذکر میشد کسی تعقیبمان نکند.. بعد از نیم ساعت وارد پارکینگ یک خانه شدیم.. صوفی چادری به سمتم گرفت ( سرت کن.. ) مقنعه ای مشکی پوشید و چادری سرش کرد.. مات مانده بودم با پارچه ای سیاه رنگ در دستم که نمادی از عقب ماندگی و تحجر در ذهنم بود. صوفی به سمتم آمد (عجله کن.. چته تو؟؟) چادر را سرم کرد و مرا به سمتِ ماشین جدیدی که گوشه ی پارکینگ بود، هل داد.. دلیل کارش را جویا شدم و او با یک جمله جواب داد ( کار از محکم کاری عیب نمیکنه.. نباید پیدامون کنن.. ) درد داشتم با تهوعی بی امان.. باز هم خیابان گردی اما اینبار با مقنعه و چادر.. دلم هوایِ دانیال را داشت و نگرانِ حسام بود.. من در کدام نقطه از سرنوشت ایستاده بودم.. ادامه دارد.. http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ 🌷ســــــلاااااااااااااااام✋😍 🌸صبحت به زیبـایی گَـل 🌷قـلبت به زلالی آب 🌸وکارهای روزمره‌ت روان و جاری 🌷چـون جویبار 🌸یک دنیـا خوشبختی بـرایت 🌷 آرزومندم 🌸 سه شنبه تیرماه تون 🌷 زیبا 🌺❤️💐👍🌸☘❤️🥰🙏 http://eitaa.com/joinchat/897908738C30a1928237 @hamsardarry 💕💕💕
🌎🕋25ذیقعده،سالروز مسطح شدن زمین 🌍 وکف کعبه از زیر آب مبارک باد🌸🎊🌸 دعا جهت ظهور و سلامت مولا و امام زمان عج 💚 و در دعای خیرتون ما را هم فراموش نکنید 🙏 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِکْ ألْفَرَج ❤️🙏 روز گسترش زمین مبارڪ 🌎🎊 🍃🥀🍃 http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074 @kodaknojavan
❤️🍃❤️ مادربزرگ می گفت... 🧕🏼 اگر روزی زن گرفتی با دستهای خودت موهایش را بباف🤝 گوشواره درگوشش کن ❣ و نوازشش کن😍 ‼️ زن ها از گرسنگی و تشنگی نمی میرند ❌اما و حتما آنها را میکشد!🥀          http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ 👈اگه میخوای ی زندگی آروم و لذت بخش داشته باشی و همسرت رو از دست ندی ، چند تا نکته رو رعایت کن 👇 1- به همسرت بده و مثل پادشاه باهاش رفتار کن تا بعد از چند مدت مثل زندگی کنی 2- در و در دیگران بهش 🙏 @hamsardarry 💕💕💕 http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
➖⃟🕊• 𝑾𝒉𝒂𝒕𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒊 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒌 ; 𝒀𝒐𝒖'𝒓𝒆 𝒃𝒆𝒕𝒕𝒆𝒓 𝒕𝒉𝒂𝒏 𝒕𝒉𝒂𝒕 هر چه در خاطرم آید ؛ طُ از ان خوب‌تری..♡😘😍❤️ http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
❤️🍃❤️ 👌 یادتون باشه برای دوام زندگیتون همیشه به همسرتون ❣ «حال و احساس خوب»❣ بدید!!! ✍ حال و احساس خوب یعنی چی؟! یعنی احساس کنه که مهمه، ارزشمنده و بهش نیاز دارید. ❤️یعنی در کنار شما آرامش داشته باشه و همش نگران نباشه که نکنه الان بهش یه گیری میدید. 👈 حس استقلال خودش رو حفظ کنه و یه موجود وابسته و چسبنده نباشه. احساس امنیت داشته باشه. بدونه که در هر شرایطی چه خوشی و چه ناراحتی یک تکیه گاه داره... @hamsardarry 💕💕💕 http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
✨🍮🍮 مردِ راننده با دستگاهی عجیب مقابلم ایستاد.. دستگاه را به آرامی رویِ بدنم حرکت داد. صدایِ بوق بلند شد. صوفی ایستاد (پالتو رو دربیار..) وقتی تعللم را دید با فریاد، آن را از تنم خارج کرد (لعنتی.. لعنتی.. تو یقه اش ردیاب گذاشتن.. اینجا امن نیست سریع خارج شین..) صوفی چادر را سرم کرد من را به سمت ماشینِ پارک شده در گوشه پارکینگ هل داد. به سرعت از پارکینگ خارج شدیم، با چهره ای مبدل و محجبه.. چادر.. غریب ترین پوششی که میشناختم.. حالا رسیدنم به دانیال منوط به مخفی شدن در پشت آن بود. به صوفی نگاه کردم. چهره اش در پسِ این حجابِ اسلامی کمی عجیب به نظرمیرسید. درد لحظه به لحظه کلافه ترم میکرد. حالم را به صوفی گفتم، اما او بی توجه به رانندگی اش ادامه داد.. کاش به او اعتماد نمیکردم. سراغِ عثمان و دانیال را گرفتم. بدونِ حتی نیم نگاهی گفت که در مخفیگاه انتظارم را می کشند و این تنها تسکین دهنده ی حسِ پشیمانم از اعتماد به این زن بود. کاش از حالِ حسام خبر داشتم.. بعد از دو ساعت خیابانگردی ، در یک پارگینگ طبقاتی متوقف شدیم و باز هم تغییر ماشین و چهره. چادر و مقنعه را با شالی تیره رنگ تعویض کرد. سهم من هم یک کلاه و شال پشمی شد. از فرط درد و سرما توانی در پاهایم نبود و صوفی عصبی و دست پاچه مرا به دنبال خود می: کشید. با ماشین جدید از پارکینگ خارج شدیم. این همه امکانات از کجا تامین میشد؟؟ دستانِ یخ زده ام را در جیبِ مانتوام پناه دادم. چیزی به دستم خورد. از جیبم بیرون آوردم. مهر بود. همان مهری که حسام، عطر خاکش را با تمامِ وجود به ریه می کشید. یادم آمد آن روز از فرط عصبانیت در جیب همین مانتوام  گذاشتم وبه گوشه ی اتاق پرتش کردم. نا خودآگاه مهر را جلویِ بینی ام گرفتم. عطرش را چاشنیِ حسِ بویاییم کردم. خوب بود به خوبی حسام. چند جرعه از نسیمِ این گلِ خشک شده تسکینی بود موقت برای فرار از تهوع. http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕