eitaa logo
حقیق
6.3هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
136 فایل
حقیق به معنی شایسته و لایق برگرفته از آیه شریفۀ «حَقِيقٌ عَلَىٰ أَنْ لَا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ» اعراف ۱۰۵ مرجع ترویج و تبیین فرهنگ و معارف اصیل اسلامی ارتباط @H_chegeni کانال روبیکا : https://rubika.ir/haqiq_center
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 📚 💓 🦋 2⃣3️⃣💌 ناراحت شد از حرف‌های رک مادرش. لب ورچید و گفت: _اتفاقا مخالف شدید این یه قلمه _پس دردش چیه ازین ولخرجیا؟ _خب بالاخره اون فرهنگ زندگیش با ما فرق داره... _اینا بهانست مادر. اصلا ببینم چرا باید راه بیفته هلک‌هلک دنبال تو ازین مغازه به اون مغازه برای خرید؟ حالا اگه یکی دوبار بود و خرید عقد بودو این چیزا، حرفی نبود. ولی هفته‌ای چندبارش چیه؟ کار و زندگی نداره؟ _من بگم؟ نگاه هردوشان زوم شد روی ترانه که به چهارچوب در آشپزخانه تکیه زده بود. _چی رو بگی؟ فال گوش وایسادی؟ _نه خانم‌جون. شما دارین داد می‌زنید. خب آدم گوش داره می‌شنوه دیگه. حالا بیخیال. _درست حرف بزن دختر _ببخشید، یعنی حالا بگذریم. من میگم آقا ارشیا احتمالا می‌ترسه از اینکه آبجی مثل زن قبلیش بشه _زبونتو گاز بگیر، ریحان رو چه به اون دختره؟ _خب منو شما می‌شناسیمش. آقا ارشیا که نمی‌دونه این اهل چه چیزایی هست یا اهل چه کارایی نیست. مگه دوستت نگفت از اون زنش بخاطر رعایت نکردن خیلی مسائل دلش پر بوده؟ ریحانه که انگار به کشف جدیدی رسیده باشد چشم‌هایش را ریز کرد و جواب داد: _خب چرا... اتفاقا می‌گفت اون دختره مدام لج ارشیا رو درمیاورده. مخصوصا وقتی با نظراتش مخالفت می‌کرده. مثلا سر همین خرید انگار خودش به مزون‌های معروف سفارش می‌داده و کلی خرج می‌ذاشته رو دست ارشیا، بعدشم که باهاش مخالفت می‌کرده، می‌گفته سلیقه‌ی تو داغونه. رو مد نیستی یا... هوووف خلاصه که همش جر و بحث داشتن، حتی بخاطر سرکار رفتن یا مهمونی. گر گرفته بود. حتی صحبت کردن از زن اولش هم برایش عذاب محسوب می‌شد. آن هم مقابل خانواده‌اش. _خب بفرما. تابلوعه که این بنده‌خدا دردش چیه بابا. می‌ترسه توام لنگه‌ی اون بشی خواهره من. _عجب حرفی می‌زنیا، من با اون یکیم؟ _لیلی زن بود یا مرد؟ خانم‌جان شعله‌ی گاز را کم کرد و گفت: _بی‌راه نمی‌گه ترانه. اون هنوز تو رو نشناخته. لابد پس فردایی که رفتین زیر یه سقف اون موقع تازه می‌فهمه تو از چه رگ و ریشه‌ای هستی. که یه تار موهات رو هنوز مرد نامحرمی ندیده چه برسه به پوشیدن لباسای... لا اله الا الله... چی بگم والا. بازم جای شکر داره بخدا اگه اینجوری باشه. مرد باید غیرت و جربزه داشته باشه، یعنی چی که دختره زیر بار حرف حق شوهرش نمی‌رفته. اینا زن زندگی نیستن مادر. وگرنه این همه زن هست که راست میره راست میاد. سرکار و دانشگاه و همه‌جا هم هستن. منتها دست از پا خطا نمی‌کنن. ببین دیگه چه آتیشی سوزونده اون که ارشیا رو خوف ورداشته که همه رو با یه چوب می‌رونه... _همینه دیگه خانم‌جان. شما خودت خوبی و دخترات گلن، فکر می‌کنی آدمای ناخلف نیستن تو جامعه و دور ورمون. _خب حالا. ماشالا به زبونت دختر. برو یکم خیارشور و گوجه ریز کن برای کنار کوکو، کمترم غیبت کن _چشم. چقدر بعد از شام، ترانه کنار گوشش پچ‌پچ کرد تا خریدهایش را امتحان کند. چقدر دور از چشم خانم‌جان سر هر کدام از وسیله‌ها گفتند و خندیدند. یادش بخیر. با صدای ترانه به زمان حال برگشت... _جوری به آینه خیره شدی و مثل ندید بدیدا می‌خندی که انگار بعد از صد سال نو نوار شدی. بیچاره ارشیا هر قدرم که اخلاق بد داشت، برای تو خوب ولخرجی می‌کرد دیگه. چشم‌ غره‌ای تحویلش داد که یعنی ساکت. شاید از شنیدن اسم او فراری بود فعلا. عذاب وجدان گرفته بود و حس می‌کرد سنگدل شده! ادامه_دارد... 🔜 ✍️ 📨 ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد 🏴@haqiq_center