حق شناس (علی مع الحق...)
#فضائل_امیرالمؤمنین علیه السلام @haqshenas110
به نام خدا.
در #جنگ_خندق که به #جنگ_احزاب نیز معروف است پس از آنکه مشرکان با دیدن خندق سرگردان شده بوده و نمیدانستند چه کنند ناگهان پنج تن از جنگجویان زبده آنان از محلّی که باریکتر بود خود را به آن طرف خندق رساندند. یکی از این پنج نفر پهلوان قدرتمندی به نام #عمرو-بن_عبدود (عَبدِوَد) بود که با هزار جنگجو برابر دانسته میشد! او از میان مسلمانان مبارز میطلبید و ضمن تحقیر آنان چنین رجز خواند:
و لقد بححت من النداء بجمعکم هل من مبارز»
یعنی: صدایم گرفت از بس فریاد مبارزطلبی در میانتان سر دادم!
بنابر نقل منابع، علی بن ابیطالب علیهما السلام، پس از هر بار مبارزطلبیِ عمرو بن عبدود، برای جنگیدن با وی بلند میشد،؛ اما به خواست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) مینشست؛ تا آنکه حضرت به ایشان اجازه مبارزه داد و عمامه خود را بر سر او بست و شمشیرش #ذوالفقار را به وی داد تا با عَمرو بجنگد.
امیرالمؤمنین ابتدا عمرو بن عبدود را دعوت کرد تا به یگانگی خدا و رسالت حضرت محمد شهادت دهد و پس از آنکه او نپذیرفت، از او خواست که از همان راهی که آمده بازگردد و وقتی قبول نکرد، به او گفت از اسب فرود آید و مبارزه کند.
حضرت على در حالى كه بسوى «عمرو» مىتاخت، اين رجز را مىخواند:
«لا تعجلنّ فقد اتاك مجيب صوتك غير عاجز»
عمرو! شتاب مكن و فرياد مزن كه شخص توانا و نيرومندى مىآيد تا فرياد تو را پاسخ دهد.
هنگامی که امیرالمؤمنین به سوی او میرفت رسول خدا فرمود:
«خرج الإيمان سائره إلى الكفر سائره»
یعنی: تمام ایمان در برابر تمام کفر قرار گرفت.
بنابر نقل جابر بن عبدالله انصاری که همراه امام علی بوده است، جنگ بین علی بن ابی طالب و عمرو بن عبدود بالا گرفت، تا آنکه صدای تکبیر علی بلند شد و مسلمانان دریافتند عمرو بن عبدود کشته شده است. (طبق نقلی، امیر مؤمنان پس از دفع ضربه عمرو و آسیبدیدن فرق مبارکش، بر پشت گردن عمرو، ضربتی وارد کرده و او را کشت.)
پس از این ماجرا جبرئیل بالا رفت و گفت:
«لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتى إلا علی»
یعنی: شمشیری جز ذوالفقار و جوانمردی به جز علی نیست.
جبرائیل این ندا را در #جنگ_احد نیز سر داده است. ضربه کشنده امیرمؤمنان به عمرو بن عبدود آنقدر بر روی دشمن تأثیر منفی گذاشت که سبب شد شکست را پذیرا شده و پا به فرار بگذارند. پیامبر اکرم هم در وصف این ضربه فرمود:
«لضربة علی یوم الخندق افضل من اعمال الثقلین»
یعنی: به درستی که ضربه علی در روز خندق از همه اعمال جنّ و انس بالاتر است.
این فضلیت -که هم شیعه و هم سُنّی در کتابهای خود نقل کردهاند- آنقدر بزرگ است که اگر امیر مؤمنان فضیلت دیگری نداشتند بهترین دلیل بر برتری ایشان بر همه مردم بود.
#تاریخی #تاریخ_اسلام #غزوه_خندق #غزوه_احزاب
@haqshenas110
هدایت شده از فیضِ فیض
🔴 علی میتوانست اما نخواست...
به نام خدا.
بر خلاف تصور عموم، اینگونه نبوده که امیر مؤمنان علی علیه السلام تا زمان خلافت ظاهری خود هرگز نتوانند حکومت را از غاصبان خلافت پس بگیرند بلکه امام علی میخواستند حکومت به شرط حفظ دین و عدالت به ایشان برگردد. در اینجا به یک مورد اشاره میکنیم.
وقتی عُمَر توسط ابولؤلؤ خنجر خورد و در آستانه مرگ قرار گرفت، برای تعیین خلیفه بعدی #شورای_شش_نفره تشکیل داد و امام علی را یکی از این شش نفر قرار داد. بقیه افراد عبارت بودند از سعد بن ابی وقاص، عثمان، طلحه، زبیر و عبدالرحمن بن عوف. امام علی در #خطبه_شقشقیه از اینکه با آن همه سابقه و فضائل، همسنگ این افراد شمرده شدهاند شکایت کرده اند.
به دستور عُمَر، انتخاب خلیفه با موافقت اکثریت افراد شورا بود، اما چنانکه او خواسته بود، اگر ۲ گروه ۳ نفره، نظر متفاوتی درباره شخصی داشتند، رأی گروهی پذیرفته شود که عبدالرحمان در آن است. عمر همچنین گفته بود اگر فردی از اعضای شورا با رأی اکثریت مخالفت کرد، گردن او زده شود و در صورت دودستگی شورا، اگر گروه مقابل عبدالرحمن، نظر او را نپذیرفتند، ۳ مخالف کشته شوند و اگر اعضای شورا نتوانستند پس از ۳ روز فردی را برگزینند، همه آنان گردن زده شوند! بنابراین نظر عبدالرحمن بن عوف تعیین کننده بود.
امام در این مدت فرصت را غنیمت شمرده و فضائل خود را یک به یک نقل کردند و همگان تأیید کردند تا کسی شک نکند که ایشان تنها شخصیتی هستند که لایق خلافتند.
شورای شش نفره کاملا فرمایشی بود و هدف عُمَر تعیین غیر مستقیم عثمان بود تا احتمالا این انتخاب در قالب شورا وجهه خوبی داشته باشد! چون عُمَر گفته بود در صورت اختلاف، خلیفه آن کسی است که عبدالرحمن با او بیعت کند و عبدالرحمن هیچگاه با عثمان مخالفت نمیکرد. از طرفی سعد پسرعموی عبدالرحمن بود و عبدالرحمن شوهر خواهر عثمان! و به طور طبیعی از یکدیگر حمایت می کردند. بنابراین سه نفر که شامل رای کلیدی عبدالرحمن بود قطعا در یک گروه قرار می گرفتند. در واقع چینش شورا طوری بود که خلافت به حضرت علی نرسد. پس از گفتگوهای بسیار و انصراف افراد، در نهایت خلافت بین امام علی و عثمان مردّد شد.
در این هنگام عبدالرحمن بن عوف رو به حضرت علی کرد و گفت: خدا را بر تو شاهد مى گیریم که اگر این امر به تو سپرده شد، در میان ما به روش کتاب خدا و سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله و سیره ابو بکر و عمر، عمل کنى. امام در پاسخ فرمود: «هر اندازه که بتوانم، مطابق با کتاب خدا و سنّت پیامبرش عمل مى کنم» و عمل به سیره و روش ابوبکر و عمر را رد کردند اما عثمان پذیرفت. عبدالرحمن این پیشنهاد را سه بار به امام و عثمان عرضه کرد و هر سه بار امام از عمل به روش ابوبکر و عمر سر باز زد و عثمان قبول نمود. امام بار سوم به عثمان چنین فرمود: «بى گمان، با بودن کتاب خدا و سنّت پیامبرش، به سیره کس دیگرى نیاز نیست. تو مى کوشى که خلافت را از من دور کنى!» در نهایت عبدالرحمن که نقشی کلیدی در این ماجرا داشت عثمان را به عنوان خلیفه سوم معرفی کرد.
👈 اگر حضرت علی علیه السلام تنها طالب حکومت بودند میتوانستند با یک وعده دروغ «مصلحتی» آن هم برای مصلحت اسلام ابتدا با روش ابوبکر و عمر مخالفت کنند و سپس تا جای ممکن زیرش بزنند! یا حتی به روش آن دو عمل کنند. اما امام نمیخواستند وعده بدهند و تخلف کنند یا راه آن دو را ادامه دهند. مثلا بدعتهایی را که ابوبکر و عمر در دین گذاشتند و نیز ظلم و ستم آن دو را تأیید کنند و یا مانند عُمَر بیت المال را به صورت نامساوی و ظالمانه بین مردم تقسیم کنند. به بیان دیگر:
علی میخواست علی بماند و علی ماند. یاعلی!
#یادداشت
#محمدحسین_فیض_اخلاقی 22 خرداد 1403
#تاریخی
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض